راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

حقوق بشر

دست آوردها و غفلت ها

در اتحاد شوروی سوسياليستي

نوشته "ف . رودينسکي"*

تلخيص و تدوين: ک. رحماني

 

سرشت فراگير و همه جانبه حقوق بشر آنست که آن به همه انسان ها تعلق دارد. آنگونه که در ديباچه اعلاميه جهاني حقوق بشر نيز آمده «از آنجا که شناسايي حيثيت و کرامت ذاتي تمام اعضای خانواده بشری و حقوق برابر و سلب ناپذير آنان اساس آزادی، عدالت و صلح در جهان است ».

شکل گيری شناخت حقوق بشر به روزگاران بسيار قديم تعلق دارد. اين شناحت در جريان پروسه طولاني تاريخ، در مبارزه زحمتکشان، خلق های اسارت زده و همه نيروهای مترقي بخاطر رهايي از بردگي و ستم تکامل يافته و عميق ترشد. در نظريه جهاني حقوق بشر قرن بيستم، دکترين های مذهبي و آموزه های سياسي، اقتصادی، اخلاقي و حقوقي تجسم يافته است.

 متهم کردن مارکسيسم به بي اعتنائي به انسان گرايي (آنتي هومانيسم) و بي اعتنايي به حقوق شخصي شيوه مرسوم و کهنه ايدئولوگ هاي بورژوازي است. در «مانيفست حزب کمونيست» بخش جداگانه اي در رد اين اتهامات اختصاص يافت. در شرايط کنوني ادعاي ناسازی گاری های تئوری سوسياليسم با نظريات حقوق بشر همچنان تز دلخواه ضد کمونيست هاست.

ضروری است دو موضوع ازهم تفکيک شود: نخست، تدوين تئوري حقوق شخصي در آموزش های مارکسيستي ـ لنينيستي، سپس اجراي عملي اين حقوق در نظام سوسياليستي.

مارکس، انگلس و لنين در چارچوب تمدن جهاني بمثابه ادامه مستقيم عالي ترين سنن هومانيستي انديشه هاي پيشرو بشري تئوري ها و تزهاي خود را ارائه دادند. اين آموزش برشناخت انسان بمثابه شخصيت اجتماعي والا استوار است. مارکس مي نويسد: «شخصيت، يعني آنچه که بيش ازهمه انسان را بالاتر مي برد و به فعاليت ها و به همه تلاش هاي او شرافت عالي تری را مي دهد.» [1]

پوشيده نيست که مارکس و انگلس تئوري خود را «هومانيسم واقعي » ناميدند. برخورد بنيان گذاران کمونيسم علمي نسبت به حقوق بشر با احکام زير توصيف شده اند: 

حقوق بشر، خاصِ انسان بمثابه عضو جامعه است، از اين رو حقوق بشر هرگز نمي تواند بالاتر از نظام اقتصاد ي باشد و به تکامل فرهنگي هر جامعه مشروط است[2]. درعين حال بايد توجه داشت که حقوق بشر بخشي از دمکراسي بورژوازي است که در مقايسه با فئوداليسم پيشرفت عظيم و تاريخي بشر است [3].

مارکس و لنين اعلاميه حقوق بشر و شهروندان فرانسوي، لايحه آمريکايي درباره حقوق را بمثابه اسناد مهم تاريخي مورد بررسي قرار دادند. کمونيست ها در اعلاميه جهاني حقوق بشر سازمان ملل متحد سال 1948، ارزش هاي بنيادي تمدن جهاني را مي‌ديدند. چنان که نمايندگان بسياري احزاب کمونيستي و کارگري در اجلاس بين المللي بارها از حقوق و آزادي هاي بنيادي انسان پشتيباني کردند [4].

کارل مارکس مي نويسد، که نه آزادي و نه برابري در جامعه اي که بر کار اجباري مستقيم قراردارد، ممکن نيست[ 5 ]. وي همچنين در «کاپيتال» متذکر مي شود که در جامعه بورژازي «پروسه توليد برافراد مسلط است و نه انسان بر پروسه توليد [6]. در اينجا برانسان «محصول دست خود او» مسلط است [7]. انسان اسير قدرت شيي مي شود که خود ساخته است. مارکس اين حالت را فتيشيزم کالا  مي نامد.

بنيان گذاران کمونيسم علمي ضمن انتقاد از جامعه بورژوازي، توليد هرج ومرج طلبانه سرمايه داري، بحران اقتصادی دوره ای، انبوه بيکاران، فقر ميليون ها انسان را در برابرطرح ايجاد جامعه اي که استثمار انسان توسط انسان را از بين خواهد برد، نيروهاي مولده اجتماعي تحت کنترل اجتماعي قرار خواهند گرفت و تکامل اقتصادي طبق برنامه تحقق بخشيده خواهد شد و شرايط براي تکامل همه جانبه شخصيت بوجود خواهند آمد، قرار دادند.

اين ايده ها هرچند نه به طور کامل، دراتحاد جماهير شوروی و ديگر کشورهای سوسياليستي فراهم آوردند.

سهم مارکسيسم ـ لنينيسم در تامين و پاسداری از دومين نسل حقوق بشر (حق کار، حق سطح زندگي کافي، حق شرايط عادلانه و مساعد کار، حق ايجاد اتحاديه ها و ديگر حقوق اقتصادی و اجتماعي) که درجريان انقلاب بورژوازی قرن هيجده به رسميت شناخته شده نبودند، بسيار با اهميت است.

منشور صلح لنيني، متخذه در دومين کنگره سراسري روسيه شوروي، سهم ويژه اي را در تصويب حق صلح، بمثابه بعد اساسي حق زندگي پرداخت. مارکسيسم در شعور همه بشريت ايده ارزش زحمتکشان و عدالت اجتماعي، عدم پذيرش استثمار انسان از انسان و پرنسيپ توزيع کار را به تصويب رساند.

مارکسيست ها با ارائه ايده انترناسيوناليسم پرولتري، محتوي پرنسيپ برابري حقوق ملي را، ضمن مساعدت به تعميم آن درهمه جهان، منجمله کشورهاي مستعمره و نيمه مستعمره، عميق تر کردند. درتحليل نهايي اين امر نقش مهم و برجسته اي را در پروسه شکست سيستم هاي استثماري درقرن بيستم  ايفا کرد.

از سوي ديگر بنيان گذاران سوسياليسم علمي بر انقلاب سوسياليستي بمثابه پيش شرط آزادي زحمتکشان تکيه مي کردند. اين انقلاب براندازي استثمارگراني که دربرابر دولت زحمتکشان مقاومت مي کنند را در نظر دارد. اما مارکس، انگلس و لنين طرفداران خشونت و اعمال زور، در نوع خودش ترور فردي نبودند. آنها هواداران «کمونيسم سربازخانه اي» را که با مواضع ترازبندي شخصي، از پايمالي حقوق انسان طرفداري مي کردند، مورد انتقاد شديد قرار دادند [8]. لنين مي گفت «پايان جنگ، صلح بين خلق ها، قطع غارت و زورگويي همانا آرمان ماست».

هدف همه فعاليت هاي کمونيست ها، ايجاد جامعه اي است که «رشد آزاد هرکس شرط تکامل آزادانه همه شود»[9].

امروزه نسبت به مسئله حقوق بشر دو جريان مشاهده مي شود. جريان نخست ارزش حقوق بشر را ضمن بيرون کشيدن آن از متن اوضاع اجتماعي ـ اقتصادي و سياسي زمان ما مطلق مي کند. بيانگران اين نظريه (م. گورباچف، آ.ياکوولف و ديگران) با نصايح و تبليغات حقوق بشري تجريدي و نامشخص و با امتناع از ارزيابي محتوي آن با خيانتي آشکار به سوسياليسم پايان دادند.

جريان ديگر بر تز«گورباچف ما را با کمک « حقوق بشر» و « ارزش هاي عموم بشري » فريب داد، تکيه مي کند. از اين رو حقوق بشر سخنگويان اين جريان ها بمثابه جريان ناب ليبرالي و تئوري دروغيني که گمراه کننده زحمتکشان بود، بررسي مي شوند. درواقع ابتذال اين مواضع، اهميت نظريه جهاني حقوق بشري را که دست آورد هاي برجسته خلق ها، زحمتکشان و نيروهاي مترقي در قرن بيستم است کوچک جلوه مي دهند. هواداران مارکسيسم ـ لنينيسم برپرنسيپ «آزادي، چنانچه از ستم سرمايه تابعيت نکند» [ 10] تکيه مي کنند.

يکي از اتهامات رايج بر مارکسيسم ـ لنينيسم اينست که کاراکتر توتاليتاريستي دارد و چون بر ضرورت ديکتاتوري پرولتاريا تکيه مي کند، گويا با حقوق بشر ناسازگار است. درحقيقت اين آموزش درماهيت خود دمکراتيک نيز هست. از ديدگاه مارکسيستي، هردولتي به منزله ديکتاتوري طبقه مسلط است. تا آنجا که به دولت سوسياليستي مربوط مي شود، اين تئوري مبتني است بر حاکميت اکثريت زحمتکشان بر اقليت.

بي شک احکام اصلي آموزش لنيني درباره دولت سوسياليستي هم دردوران ما و هم پس ازبازگشت به راه تکامل سوسياليستي بصورت مبرم باقي مي ماند.

دريکي از نشريات رسمي سازمان ملل متحد، که با پيشگفتار دبير کل وقت سازمان ملل متحد انتشار يافته، سرچشمه فعاليت اين سازمان درعرصه حقوق بشر را با نظريه هاي فلسفي نه تنها  د. لوک، ژ.ژ. روسو ، ت.جفرسن،  بلکه  کارل مارکس و و.اي. لنين نيز مربوط مي داند. مولفين اين کتاب، انتشار مانيفست حزب کمونيست درسال 1848 را با اعلاميه استقلال ايالات متحده آمريکا و اعلاميه حقوق بشر فرانسه سال 1789 برابر و يکسان مي شمارند [11] .

پيشبرد وتحقق عملي حقوق بشر دراتحاد جماهير شوروي پيش ازهمه درعرصه پياده کردن حقوق اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي صورت گرفت. اتحاد جماهير شوروي نقش بزرگي درايجاد استاندارد هاي حقوقي و بين المللي حقوق بشر ايفا کرد.

نمايندگان شوروي بطورفعال درتدارک طرح اعلاميه جهاني حقوق بشر در سال هاي 1948 ـ 1947 شرکت کردند. به پيشنهاد اتحاد جماهير شوروي مهم ترين حقوق اجتماعي و اقتصادي در اعلاميه جهاني حقوق بشر گنجانده شد، اما هنگام اخذ راي به طرح مورد بحث در جلسه مجمع عمومي سازمان ملل متحد، هشت هيئت نمايندگي (بانضمام اتحاد جماهير شوروي ) راي ممتنع دادند. اين امرفاکتي شد براي انتقاد از سوي ضد کمونيست ها که ادعا کنند که اتحاد جماهير شوروي رابطه خصومت آميزي نسبت به حقوق بشر دارد. در حقيت نمايندگان اتحاد جماهير شوروي قبل از راي گيري ياد آور شده بودند که در اعلاميه هيچ سخني از تضمين هاي  حقوقي وجود ندارد و يک سلسله پيشنهاد هاي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي و متحدين آن توسط نمايندگان کشور هاي غربي رد شده اند.

 ازجمله پيشنهاد هاي شوروي عبارت بود از گنجاندن حق ملت ها در تعيين سرنوشت خود، منع تبعيض درهمه اشکال، منع گسترش ايده فاشيزم، نژادپرستي و تبليغ جنگ. اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي عليه پرنسيپ هاي اساسي اعلاميه جهاني موضع نگرفت، بلکه تلاش کرد متن اين سند را تکميل کند. البته، بنظر من، نمايندگان شوروي درسال 1948 اشتباه کردند که راي ممتنع دادند.  بعد ها همه پيشنهادات شوروي را سازمان ملل متحد تصويب کرد و درشکل متناسب با اسناد بين المللي ثبت شدند.

اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي بطور فعال در تدارک پيمان بين المللي درباره حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و پيمان بين المللي درباره حقوق شهروندي و سياسي شرکت کرد و همه اين پيمان ها را امضاء و تصويب کرد. اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي اعلاميه سال 1975 هلسينکي را امضاء کرد و پيشنهاد درباره حقوق انسان را در قانون اساسي شوروي، سال 1977 بموقع اجراء گذاشت.

در دوران حاکميت شوروي درعرصه حقوق بشر گرايشات منفي توليد شد. دليل آن شرايط دشوار ساختمان سوسياليسم در کشوری با برتری اقشار غير پرولتری و سطح پايين مجموعه نظرات حقوقي اجتماعي بود. بازداشت هاي غير قانوني و تيرباران ها، تبعيد برخي ملت ها در سال هاي جنگ، محدود کردن حقوق کالخوزچي ها و کارگران در سال هاي دهه 40 ـ 30  نه اخلاقي بود و نه بلحاظ حقوقي توجيه پذير، اما لازم است درنظرداشت که شمار افرادي حقوق آنها تضييق شد و در غرب و متکي به ادعاهاي "سولژنيتسين" روي آنها تبليغ شد، آشکارا مبالغه آميز بود و با اسنادی که اکنون از بايگاني ها بيرون آمده و انتشار يافته مطابقت ندارد.[12]

درعرصه ديگر، يعني عرصه اقتصادی نيز ما هم اعتقاد داريم که از پتانسيل اقتصادی کشور شوروی در سال های 90 ـ 69  بطور کامل بسود زحمتکشان بهره برداری نشد. همچنان که معتقديم رهبری شوروی در سال های دهه 90 ـ 60 از پرنسيپ های اساسي مارکسيسم ـ لنينيسم فاصله گرفت.

بطور کلي درتجربه اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي درعرصه تامين حقوق بشر، مثبت ها فوق العاده بيشتر از منفي ها مشهود است.

 

 

* پروفسور و دکتر علوم حقوق ، حقوق دان ممتاز جمهوری فدراتيو روسيه شوروی و عضو کرسي يونسکو در زمينه حقوق بشر و دمکراسي.

 

1-                               مارکس و انگلس. آثار منتخب. ج. 40. ص 6

2-                               همانجا. ج. 19.ص.19

3-                               لنين آثار منتخب.ج37 . ص 390

4-                               نگاه. اسناد مشاوره احزاب کمونيستي وکارگري.1957. ص6

5-                               مارکس و انگلس.آثار منتخب .ج 2 .ص .126

6-                               همانجا. ج .46 .ص 191

7-                               همانجا.ص .192

8-                               همانجا. ج . 23 .ص 91

9-                               همانجا. ص .635

10-                           لنين آثار منتخب. ج . 17 . ص 419

11-                           سازمان ملل متحد و حقوق بشر. نيويورک 1978 . ص 3

12-                           نگاه. دلايل و فاکت ها . 1990، شماره 5 . ب. س. خوريف ..

  ( البته نظر ديگري که  وجود دارد اين است که ضمن عدم انکار و توجيه فاکتهاي نقض قانونيت سوسياليستي در سال هاي دهه سي و چهل ، برآن است که در دوران تحولات  عظيم در حيات جامعه و درزندگي هرانسان و مبارزه شديد نو با کهنه درجريان تحولات ، اندازه گيري مقياس و ابعاد حقوق بشر در دوره تغييرات انقلابي و دردوران جنگ بسيار دشوار و در حد ناممکن است.  اين نظر برآن است که حتي افرادي که نخستين تشريح کننده و تحکيم کننده مفاد اصلي « حقوق بشر»  بودند، مانند شخصيت هاي انقلاب کبير بورژوازي فرانسه ، راه زندگي را منجمله به کمک گيوتين گشودند. ـ ک. رحماني )

 

 

    

  فرمات PDF                                                                                                        بازگشت