سيروس علی نژاد
اين صدای گوشخراش
زيبنده بی. بی. سی است
سايت فرهنگي و هنري قابيل را مي ديدم. همه جا سخن از به آذين بود. در آن وسط "به آذين از نگاه بي بي سي” به چشمم آمد. فکر کردم بي بي سي هم "عينك ايدئولوژيك" را كنار گذاشته و اگر دير، ولي بگاه ياد به آذين كرده است.
اين خوش خيالي ديري نپائيد. يادنامه نبود، زهرنامه اي بود سراسر بغض و كينه كه از كمترين انصاف درباره يكي از زجركشيده ترين مترجمين، نويسندگان و بزرگان تاريخ معاصر ايران خالي بود. چيزي نبود جز خنج كشيدن يك قلم بي شخصيت و نگران بر چهره نويسنده اي كه سراسر حياتش همگان و پيش از همه صاحبان قلم را بر سردوراهي سرنوشت مي نهاد و به شكل و گونه اي ديگر از زندگي فرا مي خواند. شگفت كه سخن از به آذين حتي در مرگ او هم صحنه جدال تاريخي قلم بيعار و قلم متعهد است. از به آذين نمي توان گفت و در يك سوي اين جدال نايستاد.
از نگاه بي بي سي که گلو و قلم "سيروس علي نژاد" بيرون آمده روشن مي شد که همه آنچه تاکنون درباره به آذين مي دانسته ايم اشتباه بوده است! به آذين "اساسا صاحب خلاقيت فوق العاده اي نبود" او درعوض خلاقيتي كه نداشت "پشتكار و اصرار" داشت و اين خلاقيت ها را برميگرداند.
به آذين جرم بزرگي مرتكب شده بود. در كشوري كه شبانه روز به خورد مردم مي دهند كه كار حزبي بي سرانجام است، كه مردم ايران از احزاب خوششان نمي آيد، كه حزبي نبودن و عقيده نداشتن نشانه آزادگي است؛ در اين جامعه "به آذين در سال ۱۳۲۲ يا ۲۳ به عضويت حزب توده در آمد ... و ... تا به پايان هم بر اعتقاداتش ماند." خيانت از اين بزرگتر!؟
به آذين كه تمام زندگيش از آزادي گفت و نوشت، او كه بيانيه ژرف و تكان دهنده كانون نويسندگان ايران را تهيه كرد، او كه در رژيم گذشته به اقرار همين نويسنده کم حيا و چپ نمائي که حالا بلند گلوي بي بي سي شده، "پتويش" هميشه آماده بوده تا راهي زندان شود، او كه هشت سال را در زندان جمهوري اسلامي شكنجه و تحقير شد ... همه اينها از روي آزادگي و آزاديخواهي نبود. نه. "هرچند به آذين در "از هر دري ..." دعوي آزادگي مي كند اما تا مغز استخوان پيرو و مطيع حزب توده مانده بود و همين وابستگي و دلبستگي به حزب بود كه سرانجام سر و كارش را به زندان جمهوري اسلامي انداخت."
معلوم نيست، نويسنده بي بي سي نسخه اي از نوشته اش را براي حسين شريعتمداري سردبير بازجوي كيهان فرستاده يا نه؟ ولي هرچه باشد نزديكي فكري اش چشمگير است. شريعتمداري هم در زندان بقول خودش همين "گفتمان" را با همانندان به آذين و طبري داشت. كه چرا "تا مغز استخوان پيرو و مطيع حزب توده" شده اند تا كارشان به زندان بيفتد. چه ايرادي داشت كه به آذين هم مي شد يكي مانند نويسنده بي بي سي؟ انشايش را مي نوشت و مزدش را ميگرفت؟ نه به دركي از هنر معتقد بود، كه زندان و شكنجه سرنوشتش باشد، نه آرماني داشت كه سوگواري مرگ او را هم باز دارند؟
نويسنده بي بي سي به توجيه زنداني كردن به آذين بسنده نمي كند: "با آنكه به آذين در مصاحبه با امير حاجي زاده (روزنامه شرق ۱۱ آبان ۸۲) تأكيد مي كند كه «من سر سپرده هيچ نحله اي نيستم»، اما حكايات بسياري نظير آنچه نمونه وار آمد، از سوي روشنفكران درباره سرسپردگي او به "نحله خاص" و نيز حركات و فعاليت هاي او پس و پيش از انقلاب اسلامي جاي زيادي براي انكار سرسپردگي باقي نمي گذارد."
خوش بحال آقاي علي نژاد سردبير سابق "آدينه" و خبرنگار سابق روزنامه آيندگان که چپ مي نشست و حالا راست مي نويسد! و "سر سپرده هيچ نحله اي” هم نيست، جز نحله بي بي سي.
اگر سيروس علي نژاد به آذين را اينگونه نبيند بايد در انتخاب بي بي سي شک کرد. آنوقت اقامت ايشان در لندن، بعنوان يکي از مسئولين پشت پرده سياست گذاري بي بي سي و حضور دخترشان در جلوي صحنه بي بي سي، بدون کمترين تخصص روزنامه نگاري و درمقام سردبير يک بخش مهم و" مستقل" بي بي سي کاملا بي معني ميشود. اينطور نيست آقاي علي نژاد؟
بالاخره از کنار داريوش همايون در آيندگان، خيلي هم که دورتر بخواهند بروند، دور تر از بي بي سي که نميروند!
اما از آن روزنامه آيندگان، که خودش به تنهائي تاريخ دهه 1350 روزنامه نگاري و روشنفکر نمائي ايران است. پايگاه چپ هائي آمريکائي شد و چه زود و خوب "گلسرخي" فهميد جايش آنجا و درکنار علي نژادها نيست و آمد بيرون.
آنجا، جاي بهروز صوراسرافيل بود که اکنون بلندگوي اشرف پهلوي است و سيروس علي نژاد که در پشت پرده همان را مي کند که صوراسرافيل مي کند. او در تلويزيون از سلطنت تعريف مي کند واين يکي دشمنان سلطنت را سرسپرده مي خواند.
علي نژاد تمام عمر نان همين پشتک و وارو ها را خورده است. انقلاب که شد رفت تهران مصور و همان وظيفهاي را تقبل کرد که حالا در بي بي سي دنبال مي کند: حمله به حزب توده ايران. نه تنها حمله تبليغاتي، بلکه توطئه. تاريخ سالهاي اول تاسيس جمهوري اسلامي، شانه به شانه تاريخ مطبوعات اين دوره پيش رفته است و در کج راهه هائي که پيش آمد امثال آيندگان و تهران مصور و پيغام امروز و حتي "آهنگر" کم نقش نداشتند که قطعا در يک وارسي دقيق و ملي به آن بايد پرداخت. همچنان که به کارنامه گردانندگان آنها.
همين نقش را در "آدينه" دنبال کرد. مجله اي که صاحب امتيازش از رستاخيرآمده بود. بازهم بايد گفت که جمهوري اسلامي کدام روزنامه ها و نشريات را بست تا ميدان براي "آدينه" ها باز شود. چه کساني را گرفت و اعدام کرد تا ميداندار علي نژادها شوند؟
حلقه که در جمهوري اسلامي تنگ تر شد، با همان اخطار اول سيروس علي نژاد غيب شد و خيلي زود از لندن سر در آورد. همانجا که سالها با اسم مستعار از داخل ايران برايش کار مي کرد. در لندن گرفتاري هاي حکومتي نبود، اما گرفتاري هاي شبانه ادامه يافت.
احمد محمود که در گذشت، سيروس علي نژاد مطلبي نوشت و کوشش کرد ثابت کند او هرگز توده اي نبوده است. به آذين هم که درگذشت، وظيفه ديگری را عهده دار شد. ظاهرا خط نگهدار و يا مقامي در حد آصفي سخنگوي وزارت خارجه جمهوري اسلامي را براي خود قائل است!
در باره احمد محمود نوشت، کتاب هاي مهم او را نديد، از جمله همسايه ها و داستان يک شهر را. اين را نوشت تا مبادا مشوق ديگران براي خواندن اين آثار شود و مچش را بگيرند که آدم ناحسابي اين بابا که تا آخر عمرش تودهاي بوده!
علي نژاد اشاره به حوادث کانون در سالهاي اول جمهوري اسلامي هم مي کند. دراين گريز به کربلاي کانون، انشعاب از کانون نويسندگان را به پاي به آذين مي نويسد. او نام اخراج به آذين و 123 نويسنده ومترجم ديگر از کانون، توسط همفکران خود را انشعاب مي گذارد.
بالندگي کتاب هفته در زمان سردبيري به آذين را به سقوط آن تغيير مسير مي دهد. ايکاش، حداقل مصاحبه تاريخي دکتر مصباح زاده بنيانگذار کيهان را که کتاب هفته نيز از ابتکارات او بود دستش مي دادند بخواند تا دايه مهربان تر از مادر نشود و يکبار داوري مستند کرده باشد.
فرمات PDF
بازگشت