مصاحبه بابک پاکزاد با سايت آفتاب
ضرورت تشکيل
جبهه طرفداران
صلح در ايران
سايه جنگ بر سر ايران، روز به روز تيره تر و نزديک تر مي شود. بحث جنبش صلح که عملا جبهه ايست در برابر سياست هاي جنگ طلبانه حاکميت کنوني در جمهوري اسلامي و توطئه گسترش جنگ در منطقه توسط امريکا و زمينه چيني براي حمله به ايران، مي رود تا به مهم ترين بحث سياسي در ايران تبديل شود. سخنان صريح سعيد حجاريان در سلسله مقالات "چه بايد کرد؟" و مصاحبه اي که از "بابک پاکزاد" در ادامه مي خوانيد، هر يک به نوعي در تائيد و تشويق تشکيل هرچه سريع تر جبهه صلح در داخل ايران است. بابک پاکزاد بعنوان يک فعال سياسي با "آفتاب" گفتگو کرده و گفتکو را نيز "الناز انصاري" انجام داده است. بخوانيد:
در شرايط جهاني و منطقه اي موجود، شما چه ضرورتي براي شکل گيري جنبش صلح در ايران مي بينيد؟
- شکل گيري چنين جنبشي در ايران امر بديهي به نظر مي رسد. حداقل در ضرورت شکل گيري آن هيچ شکي نيست.
ما در يک منطقه جغرافيايي زندگي مي کنيم که جنگ آن را احاطه کرده است و ايران هم در مرکزيت اين منطقه قرار گرفته.
من (هنوز) تشکيل چنين جبهه اي را جز دغدغه هاي احزاب سياسي موجود
نمي بينيم . در مورد نحوه ورود و ضرورت
شرکت آنها در چنين جنبشي هم توضيح مي دهم.
اما در مورد نهادهاي اجتماعي عليرغم
کساني که سالهاست با وجود پافشاريهايي که براي
شکل گيري اين نهادها دارند، اين نهادها
به نظر من در ايران يک وزنه مهم اجتماعي
محسوب مي شوند.
اگر قرار
باشد جنبش صلح شکل بگيرد
NGO
ها يا نهادهايي که بر روي حقوق آنها فعاليت مي
کنند بايد فعال شوند...
“
جنگ در هر کشوري که صورت بگيرد قربانيان اصلي آن به دليل فروپاشي سامانه اجتماعي ، زنان و کودکان هستند و بعد به دليل از بين رفتن زيرساخت هاي اقتصادي و فرار سرمايه کارگران و طبقه محروم هستند که بيشترين آسيب از جنگ را متحمل مي شوند.
بنابراين اگر قرار باشد جنبشي شکل بگيرد همين قربانيان يا نهادهايي که بر روي حقوق آنها فعاليت مي کنند بايد فعال شوند. اما مساله اساسي تر اين است که همين ها نيز بايد به اين باور برسند و تحرکات پراکنده خود را منسجم کنند و در قبال جنگ که يک چالش اساسي است موضع مشترک اتخاذ کنند. بايد«جنگ و صلح» تبديل به يک چالش عمده شود و تمام اين نهادها موضع خود را در قبال آن مشخص کنند تا صف بندي ها شکل بگيرد. هر نهادي هم ممکن است دلايل خاص خود را داشته باشد و با تاکيد بر مرز بندي ها وارد اين جنبش شود.
در همين مقطع ضرورت حضور احزاب و نيروهاي درون حاکميت نيز مشخص مي شود. مي توان با تاکيد بر مرزبندي ها صرفا روي مساله «صلح» همکاري کرد.
چنين جنبشي بايد تبديل به يک چالش عمومي شود. اين تبديل شدن هم نياز به نفوذ در افکار عمومي دارد و در پي آن بحث رسانه به ميان مي آيد و خب رسانه ها هم که امروز دست افراد و جريانهاي خاص هستند که تعدادي از آنها به طور بالقوه چه به دليل منافعي که در صلح دارند و چه به دلايل تئوريک مي توانند در اين جنبش فعال شوند و چرخه مهمترين عامل حيات براي اين جنبش يعني فرهنگ سازي را به چرخه درآورند.
شما فکر مي کنيد چه کساني پاسخ مثبت به جنگ بدهند. جنگي که زندگي طيف هاي گوناگون مردم را تحت الشعاع قرار مي دهد. از يک کارگر و کاسب تا يک سياستمدار اگر چشم انداز جنگ را مقابل خود ببينند کليه برنامه هايشان سويه ديگري خواهد گرفت.
حالا يک سياستمدار برنامه خودش را در مقابل
جنگ دارد. براي آن کسبه تغيير شايد در
حد محاسبه خرج ها و هزينه ها باشد و براي آن
سياستمدار تغيير در استراتژي ها و
تاکتيک ها.
اما براي مردم اينطور نيست و وقتي
مساله
تا اين حد عمده است و ضرورت آن در ايران حس مي
شود، براي شکل گيري چنين حرکتي بهتر
است روي اختلافات تاکيد نکرد...
“
هر جنبش اجتماعي يک ستون اصلي دارد و آن حفظ استقلال است که در شعار «صلح آري جنگ نه» تجلي يافته است. با حفظ استقلال مي تواند و بايد از تمام ظرفيت ها بدون در نظر گيري حاشيه ها و کينه هاي تاريخي استفاده کرد. چه اشکالي دارد اگر حزبي با تمام خط و مرزهاي مشخص خود، بيايد با شعار صلح طلبي رسانه خود يا بخشي از امکانات خود را در خدمت صلح بگذارد. مهم اين است که در همين منطقه و شرايط جغرافيايي مرزي اين جنبش شکل بگيرد تا بتواند در مقابل مواضع جنگ طلبانه خارجي مقاومت مدني خود را نشان دهد. مساله اصلي اشتراک روي موضع صلح است. صلح يا جنگ بحث فراگيري است. بنا بر اين همه حق مداخله در آن را دارند. بحث چند حزب و گروه نيست. بحث مردم است و مردم در انتخاب خود صلح را برمي گزينند.
اين جنبش به طور بالقوه در ايران وجود دارد. حتي اگر مشکلات ساماندهي و اتحاد در اين جنبش را در نظر نگيريم آيا قواي داخلي ظرفيت پذيرش اين موج را دارد؟
- بحث تشکل ها و آزاديهاي سياسي، اجتماعي که بحث جديدي نيست. فعاليت در ايران قواعد خاص خودش را دارد و تشکيل چنين جنبشي هم فراسوي مسائلي که تاکنون وجود داشته نخواهد بود.
تنها امر مهم اتخاذ موضع مستقل است چون در صورت عدم استقلال، اين جنبش کارايي خود را از دست مي دهد. ممکن است در شرايطي منافع مردم در همکاري مقطعي با حاکميت باشد. براي اين همکاري هم بايد آلترناتيوهاي جايگزين جنگ ارائه شود و توان اين را به وجود آيد که برابر تصميم گيران تصميم سازي کرد و اگر طرح ها و آلترناتيوها واقعا اجرايي هستند براي قبولاندن آن پافشاري کرد.
با توجه به فضاي راکد فعلي که هم در ميان احزاب و NGO ها و هم در ميان مردم حاکم است استقبال مردم را از چنين جنبشي چطور مي بينيد؟
- بايد ديد مردم چرا از اين فعاليت ها و مشارکت ها کنار کشيده اند. اين مشکل احزاب و NGO هاست که به دغدغه هاي اصلي مردم بها نداند و خب امروز دارند پاسخ خود را از مردم مي گيرند.
اما در مورد اين جنبش خاص، وقتي روي آن شکاف اصلي يعني جنگ يا صلح تاکيد شود مردم که در حقيقت بدنه بالقوه اين جنبش هستند صلح را حتي بدون هيچ پيش فرضي انتخاب مي کنند. اين انتخاب براي يک روشنفکر يا فعال سياسي اجتماعي همراه با هزار و يک دليل تئوريک است، اما وقتي از مردم حرف مي زنيم اين «صلح» بدون اما و اگرهاي حاشيه اي و تئوري پردازي است. چون او به طور غريزي، مثل هر انسان ديگري از جنگ و نابساماني و عواقب بعدي آن، يعني کشته شدند عزيزان اش فقر و گسست تمام برنامه هايش صلح را انتخاب مي کند.
مردم ايران در حوادث طبيعي، مثل زلزله بم ثابت کردند که از هر کانالي چه دولتي چه خصوصي به مردم کمک مي کنند و برايشان تنها کمک به مردم آسيب ديده مهم است. در چنين جنبشي هم وقتي بحث صلح و ضرورت آن برايشان قانع کننده باشد به حاشيه فکر نمي کنند. صلح را براي خود به همان اندازه مي خواهند که براي مردم افغانستان يا عراق و به هر جنبشي که بتواند براي خواسته شان تلاش کند روي خوش نشان مي دهند. مهم باوري است که مي گويد «صلح آري، جنگ نه»
فرمات PDF : بازگشت