راه توده                                                                                                                                                        بازگشت

 

اخوان‌المسلمين

انترناسيوناليسم انگليسي

اسلام ارتجاعي

 

( اين مقاله، با استفاده از تحقيق منتشره در نشريه "ليتراتورناياگازتا" چاپ مسكو تنظيم شده ‌است)

 

يكبار ديگر، در باره اسلام بسيار مي‌ نويسند، سخن مي ‌گويند و مي ‌انديشند. نه تنها  توسط علماي مسلمان، مفسران قرآن، بلكه توسط الهيون مسيحي و روحانيون ديگر اديان.

 علاقه استادان دانشگاه‌، جاسوسان و خبرنگاران به اسلام، از نيمه دوم دهه 70 آشكارا افزايش يافت. در اين ميان علاقه سرويس‌هاي جاسوسي غرب به مسلمانان هرچه بيشتر مضطرب كننده است، بويژه اگر در نظر گرفته شود كه بيش از 850 ميليون معتقد به اسلام در جهان زندگي مي‌كنند.

         مصلحان اسلامي، نظير، در مرز سده‌هاي گذشته و كنوني كوشيده‌اند تا اسلام را مدرنيزه كنند؛ و دقيق تر اينكه آن را در ارتباط با شتاب سريع سرمايه‌داري، در كشورهاي خاوري و بويژه عربي دمساز نمايند. هر كدام از اديان ديگر نيز “رفورماسيون“ را در زمان خود و در شرايط تاريخي خويش پشت سر گذاشته‌اند. 

داوري در باره ترقيخواهي و محافظه كاری واعتبار مذاهب و اديان مختلف هميشه نسبي است و بستگي به شرايطي دارد كه انسان‌ها در آن زندگي مي‌كنند. اين امر روشني است كه مذهبي بودن لايه‌هاي گسترده اجتماعي، اغلب ارتباط مستقيم با مسائل حل نشده اجتماعي دارد.

براي مثال، جمال‌عبدالناصر، رهبر مصر تلاش زيادي براي مدرنيزاسيون مشهورترين دانشگاه اسلامي- «الازهر» كرد. از جمله، برگماري هيات مديره غير روحاني بر آن را معمول كرد و دانشكده علوم دقيقه و دانشكده زنان را در آن تاسيس كرد.

در يك كلام اگر بخواهيم بگوئيم: ناصر موسسه آموزش ديني، كه دانشجوياني از همه كشورهاي اسلامي در آن تحصيل مي‌كنند را به زندگي زميني نزديك ساخت. اين دگرگوني‌هاي مذهبي در مصر همواره از سوي مردم و روحانيون با ترديد روبرو بود، اما اين ترديدها هرگز به مقاومت تبديل نشد.

         عبدالناصر كه به تناوب، سخنراني‌هاي خود را با “بسم‌الله الرحمان الرحيم“ شروع مي‌كرد، يكبار در اين باره گفت: «من در توضيح آنچه كه پيرامون انسان و با انسان رخ مي‌دهد طرفدار پيروزي علم هستم. اديان، از جمله اسلام، از اين امر طفره مي‌روند. من طرفدار پيروزي علم هستم، اما علم هنوز حقانيت خود را در تصورات ميليون‌ها مصري اثبات نكرده است. آنها به آموزش‌‌هاي پيامبر اعتقاد دارند، چرا من نبايد اين واقعيت مسلم را به حساب بيآورم؟ بعضي اوقات از آياتي از قرآن استفاده مي‌كنم كه مالكيت بزرگ ارضي و اخذ بهره در قبال وام پرداختي را منع مي‌كند و گاه از برخي ديگر آيات براي اثبات دگرگوني‌هاي انقلابي استفاده مي‌كنم.»

         توده‌هاي مذهبي مصر با ناصر همراهي مي‌كردند زيرا مي‌ديدند و احساس مي‌كردند آن انقلاب اجتماعي كه آن زمان بر سواحل نيل جريان داشت، براستي پاسخگوي منافع حياتي آنهاست.

         انقلاب ايران در سال 1979، بدون ترديد به تشديد علاقه به اسلام در سراسر جهان كمك كرد، اما نبايد فراموش كرد كه رجوع ميليون‌ها مسلمان به مساجد براي حل مسائل روزمره، با انقلاب شروع نشد.

         در جهان عرب، پس از شكست اعراب در سال 1967 و بدنبال مرگ ناگهاني عبدالناصر در سپتامبر 1970 بحران شدت گرفت. برخي‌ها مي‌گفتند “ناسيوناليسم عربي“ دستخوش بحران گشته و شعارهاي اجتماعي پرزيدنت ناصر در سال 1962 دچار شكست شده‌اند. آنها فراموش مي‌كردند، كه  مصر در آغاز سال‌هاي 60 عليرغم اصلاحات انجام شده همچنان كشوري بسيار عقب مانده بود. اقتصاد، ساختار اجتماعي محافظه كارانه، سطح نازل سواد اهالي و يك سلسله عوامل ديگر را نبايد ناديده انگاشت. ناصر نمي‌توانست همه چيز را در يكساعت زير و رو كند و از بيخ و بن دگرگون سازد، حتي با كمك اتحاد شوروي و ديگر كشورهاي سوسياليستي آن زمان. آيا زندگي و تاريخ براي گسترش دگرگوني‌هاي بنيادين، سال‌هاي زيادي به او فرصت داد؟

با انقلاب ايران، در منطقه خليج فارس، خاور نزديك و افريقا توجه به اسلام تشديد شد. هر سال در قاره افريقا به پيروان محمد ميليون‌ها تن افزوده ‌شد. در چنين شرايطي بود كه “ز.برژينسكي“ دستيار آن زمان پرزيدنت كارتر در زمينه امنيت ملي، به شيوه خود “انفجار اسلامي“ را مطرح و از آن با نقشه تضعيف اتحاد شوروي استقبال كرد. دستيار پرزيدنت كارتر با استفاده از همين فرصت کوشيد از انديشه كهنه بريتانيا در باره ايجاد دولت‌ها و رژيم‌هائي با شركت و حتي زير رهبري “اخوان المسلمين“ در خاور نزديك و ميانه در برابر شعارهاي انقلابي و زميني انقلاب ايران پشتيباني كند!

 

سابقه اخوان‌المسلمين

         براستي، صحبت بر سر چيست؟ انجمن “اخوان‌المسلمين“ در سال 1928 با پشتيباني لندن تشكيل شد. انگليس‌ها، مانند هميشه در چنين مواردي، گوئي تنها نظاره‌گرند، اما ايادي آنها در قاهره سازمان سياسي جديد و بدقت پنهانكاري را براي روياروئي با نيروهاي واقعا ملي كه از آزادي هر چه سريع‌تر كشور از فرمانروائي بريتانيا طرفداري مي‌كردند تدارك مي‌ديدند؛ حتي بيش از اندازه. البته، چندان نبايد تعجب كرد كه در همان زمان، اين اقدامات و تبليغات ضد انگليسي كساني را كه در لندن در راس انجمن قرار داشتند زياد ناراحت نمي‌ساخت، بعكس، آنها با اطمينان از اينكه “اخوان‌المسلمين“ مي‌تواند موقعيت ناسيوناليست‌ها و مليون صديق مصر را دچار تفرقه و تضعيف كند خرسند بودند.

         با آگاهي از همين نقش بود، كه به محض پيروزي انقلاب سال 1952 در مصر، فعاليت “اخوان‌المسلمين“ ممنوع اعلام شد. چهار سال بعد انگليس‌ها از منطقه كانال سوئز اخراج شدند و بدنبال آن، تشكيلات نظامي “اخوان‌المسلمين“ در هم كوبيده شد، رهبران آن اعدام شدند، اما انجمن به فعاليت مخفي خود ادامه داد تا در ژوئن سال 1967 و بدنبال شكست اعراب در جنگ با اسرائيل يكبار ديگر “اخوان‌المسلمين“ از كمينگاه‌هاي خود بيرون آمده و فعال شدند. از آن پس، آنها در 30 كشور آسيا و افريقا فعال شدند.

 

اسلام عليه انقلاب و ترقيخواهي

برژينسكي- اين فارغ‌التحصيل دانشگاه "ژزوئيتي مك هيل" كانادا براي تئوري‌ها و توطئه‌هاي اسلامي خود بهره‌برداري‌هاي ماهرانه‌اي از اديان و بويژه اسلام در سطح جهان را ارائه داد. (بعداز پيروزي محمد‌خاتمي درانتخابات سال 1376 نيز سايروس ونس، هم‌انديش برژينسكي در يك سخنراني بسيار دقيق و حساب شده، مسئله ضرورت تعديل در اصلاحات در جمهوري اسلامي را مطرح كرد، كه بدنبال آن افراد و جرياناتي از جبهه مخالفان اصلاحات فورا اين پيام را درك كرده و تحقق آن را در دستور كار خود قراردادند، حتي از ميان اصلاح طلبان اوليه نيز كساني پرچم تعديل در اصلاحات را برافراشتند! چنانكه بعدها محمد‌خاتمي ناچار شد تعديل و پرهيز از شتاب در اصلاحات را چنان توضيح داده و تدقيق كند كه فاصله آن با تعديل مورد نظر برژينسكي مشخص شود! اين توصيه سايروس ونس بلافاصله در دستور كار تبليغاتي كساني قرار گرفت كه روزنامه‌هاي رسالت، كيهان، جمهوري اسلامي، سخنگوي مطبوعاتي آن محسوب مي‌شوند.)

در تكامل اين انديشه، در سال 1979 گزارش رسمي در باره مسائل استراتژيك مربوط به “بازي‌هاي اسلامي“ در واشنگتن انتشار يافت.  دراين گزارش، از جمله اشاره شد به مرزهاي جنوبي اتحاد شوروي. ضرورت محاصره اتحاد شوروي آن زمان از جنوب بوسيله دولت‌هاي داراي ايدئولوژي خصمانه و ايجاد شرايط براي انفجار “بمب اسلامي“. ( اين استراتژي بعدها در افغانستان با شدت تمام پي‌گرفته شد و به ظهور حكومت طالبان ختم شد و اكنون نيز همچنان از محصول آن براي تسلط بر نفت قفقاز، محاصره ايران و تدارك مقابله با هر نوع تحول مثبت و ترقيخواهانه در روسيه استفاده مي‌شود. امري كه ريشه‌هاي حادثه نيويورك و لشكركشي امريكا به خليج فارس و افغانستان، عراق و اکنون براي مقابله با دولتي که با شاهت دولت طالبان درايران برپا شده و امريکا لولوي سلاح اتمي در دست اين دولت را خطري جهاني تبليغ کرده و ضرورت حمله به ايران را توجيه مي کند. استقرار نيروهاي نظامي ايالات متحده امريكا در قزاقستان، ازبكستان و تاجيكستان حکايت از گام هاي بعدي امريکا دارد! در همين ارتباط مي‌توان مراجعه كرد به راه‌توده شماره 95 و مقاله " اسلام امريكائي چه نقشي ايفا مي‌كند؟")

         در دسامبر 1979 كميته همآهنگي شوراي امنيت ملي امريكا با راه افتادن برنامه‌هاي ازبكي و ديگر زبان‌هاي جمهوري‌هاي آسياي ميانه موافقت كرد و با آگاهي و حتي حمايت داخلي از بي اعتباري سيماي جمهوري اسلامي و نبود مطبوعات مستقل در ايران، اکنون مدرن ترين برنامه تلويزيوني- راديوئي را براي ايران در دست اقدام دارد. امري که بدون سقوط اعتماد مردم به دستگاه هاي تبليغاتي جمهوري اسلامي ممکن نبود و به همين دليل بسته شدن فضاي سياسي و سپرده شدن تلويزيون به دست ارتجاع ديني را بايد مقدمه همين برنامه امريکا دانست.

         در ژانويه 1980 پرزيدنت كارتر به سنا اطلاع داد كه براي تكميل برنامه‌هاي پژوهشي، حتي براي استفاده عليه اتحاد شوروي به بررسي بنيادگرائي اسلامي نيازمند است! امريكا به “اسلام“ بعنوان يك پديده سياسي كه از آن بايد به سود اهداف امريكا استفاده كرد نگاه ‌كرد و نه بعنوان مذهب!

براساس همين برداشت بود، كه در همان زمان “واشنگتن پست“ اطلاع داد كه كاخ سفيد به “سيا“ رهنمود داده تا اداره جاسوسي گزارش ويژه‌اي در باره اين «پديده سياسي» تهيه كند.

 

پديده سياسي و نه مذهبي!

فراماسوني سبز

         يكي از ويژه‌ گي‌های بنيادگرائي اسلامي، كثرت جنبش ‌ها و سازمان‌های آن است، كه اغلب مانند حماس در فلسطين و حزب الله در لبنان گرايش‌های افراطي دارند. شمار اين سازمان‌ ها و جنبش ها همچنان افزايش مي ‌يابد. بسياری از آنها مخفي و شديدا پنهانكار هستند. ساختار آنها يادآور لژهای فراماسوني‌ است و به همين دليل وقت آن رسيده است تا در باره «لژهای سبز مسلماني» بيشتر بنويسيم. سازمان مخفي “حجتيه“ و سازمان های تابع و يا همسو با آن بيشتر سخن گفته شود.

         بيش از 50 سال است كه اين سازمان، پس از فدائيان اسلام، در ايران فعاليت مي‌ كند. روحانيون، ديپلمات‌ها، نظاميان، مقامات بلندپايه دولتي، سوداگران اسلحه، رهبران سرويس‌های مخفي، كارچاق ‌كن‌ها، بازرگانان و تكنوكرات‌ ها عضو آن هستند. در يك كلام، مهره‌های كليدی در جمهوری اسلامي!

         آنگونه که در باره بنيانگذاران و رهبران بعدی آن مي گويند، حجتيه دارای پيوندهای بسيار نزديك با دو لژ ماسوني انگلستان“ استروم ارگنتسيوم“ و “گلدن داواين اوتر“ است و دايره منافع آن گسترده ‌است- از بانك‌ها، بازرگاني و بازار تهران تا خريدهای پنهاني اسلحه امريكائي، اسرائيلي و ديگر كشورها، محمولات تجهيزات الكتريكي مدرن و اجزای يدكي شكاری های “اف 14“ كه ارتش و سپاه پاسداران ايران به آن مجهز اند. حجتيه و کانون های پنهان ولي همسو با آن، فعالانه از لابي‌های ايراني ( افراد با نفوذ) در امريكا ياری مي ‌گيرند رهبران آن همه كوشش هاي پنهان و آشکار خود را بكار مي ‌گيرند تا ايران پيوندهاي سياسي خود را با اروپای غربي و پيش از همه با انگلستان گسترش داده و تحكيم بخشند. نمود سياسي برجسته اين گرايش، تلاش چند مرحله ای وابستگان برای لغو روز ملي شدن صنعت نفت درايران و يا مصدق ستيزی، بعنوان سمبل مقابله با انگلستان است. اينها اهداف اصلي فعاليت متنفذترين سازمان اسلامي است كه در عين حال از ديده عموم مردم پنهان نگهداشته مي  شود. بار ديگر بايد به اين واقعيت توجه کرد که « دشوار است كه از ايران سخن گفته شود و بناگزير به نشانه های جای پای انگلستان در رويدادهاي ايران برخورد نشود!»

 اعتراف بايد كرد كه ما در چند دهه اخير، در باره فعاليت اخوان‌المسلمين در كشورهای اسلامي بسيار كم مي ‌دانيم. در25 سال گذشته در اين زمينه رويدادهای هشدار دهنده‌اي به وقوع پيوسته‌است.  شعب“ اخوان‌المسلمين“ زير نام‌هاي متفاوت پديدار شده‌اند. نام‌هائي كه گاه روشنفكرانه نيز جلوه مي‌كنند. براي نمونه، در كويت “المجتمع الاجتماع“ و "جامعه اجتماعي" كه برحسب موضوعات مورد بحث يكي جای خود را به ديگری داده‌اند.

         يكبار، با ابراهيم شطي دبير مسئول وقت اخوان‌المسلمين در باره همه چيز بحث شد، از جمله در باره وضعيت افغانستان. در آن زمان هنوز دولت در اختيار حزب دمكراتيك خلق افغانستان بود و طالبان ظهور نكرده بود. من ياد آور شدم كه هزاران روحاني بدليل وفاداری به دولتمردان كابل نابود شدند. آنها كه اين روحانيون را نابود كردند و سرنوشت چند صد هزار مسلمان را در دست گرفته‌اند و آن را با سرنوشت و سازمان‌های “اخوان‌المسلمين“ پيوند زده‌اند در كجا به سر مي‌برند؟ من با صراحت گفتم كه بخش‌ مهمي از رهبران كانون‌هاي  هدايت كننده گروهاي مسلمان افغاني كه با ارتش سرخ و دولت كابل مي‌جنگند به همراه ديگر انجمن‌ها و جمعيت‌هاي بنيادگرا در مونيخ، آخن، هامبورك، پاريس، لندن و بسر مي‌برند و مهم‌ترين آنها با اسرائيل رابطه پنهاني دارند. «سيا» و سرويس‌های ويژه فرانسه و موساد دارای واحدهائي براي كار با «اخوان المسلمين» هستند.

         ساختار سازماني “اخوان‌المسلمين“ بسيار خود ويژه‌ است. در پائين گروه‌های 5 نفره فعاليت مي‌ كنند و هركدام تابع بي ‌قيد و شرط شيخي‌ هستند كه از سوی پيشوای روحاني عالي انجمن برگمار مي‌شود و اين يك نيز به نوبه خود تابع “رابط“ ي است كه با رهبران ارتباط دارد. دستورات بالائي‌ها لازم‌الاجراست و سزاي نافرماني نيز مرگ است. فراخوان  و گردآوري “اخوان“ براي اعلام خطر و يا براي دادن اطلاع مهم و يا رهنمود عمل به آنها از امتيازات و اختيارات “شيخ“ است. محل گردهمآئي مسجد و گاه ميعادگاه‌هاي پنهاني‌است، كه بدقت از چشم كنجكاوان پوشيده باشد. انضباط اعضاي “اخوان المسلمين“ شگفت آور است. (آنچه كه بعدها اكبر گنجي در ارتباط با قتل‌هاي زنجيره‌اي و "سوناي زعفرانيه" و يا محفل عاليجنابان و يا عاليجنابان خاكستري و سرخ و سياه نوشت، در واقع اشاره‌اي به همين روابط ميان محافل حجتيه و حقاني(بعدها موسسه پژوهش هاي مصباح يزدي) در ايران بود، كه شباهت‌هاي ناگزير با شيوه عمل و سازمانيابي بين‌المللي اخوان‌المسلمين جهاني دارد. از دل همين محافل بزرگترين جنايات در جمهوري اسلامي سازمان داده شد، ترورها، انفجارها، قتل‌هاي مخفي، قتل‌هاي تصادفي، ربودن و كشتن، آدم ربائي، مرگ تدريجي براثر تزريق و بيرون آمد و همچنان ادامه دارد. قتل‌ همزمان احمد شاه مسعود در افغانستان و يورش به ملي‌- مذهبي‌ها در ايران نيز، يک نمونه در زمان خود بود)

فتوا و فرمان!راه توده

         ما در كويت با “ابراهيم شطي“ سرگرم بحث در باره اخوان‌المسلمين، سيستم فرماندهي و رهبري در آن بوديم، همين كه ابراهيم شطي دست خود را به علامت پايان بحث بلند كرد، بحث با همه تندي خود بي‌درنگ قطع شد. لبخندها به چهره‌ها بازگشت و معلوم نشد از كجا سر‌وكله توزيع كنندگان چاي پيدا شد!

در افغانستان اكثريت مطلق كساني كه با دولت مي‌جنگيدند با “اخوان المسلمين“ در ارتباط بودند. ريچارد ميچل امريكائي، يكي از “انجمن“ شناساني كه چند سال پيش درگذشت، زماني گفته بود “اخوان‌المسلمين“ مطمئن‌ترين و آينده‌دارترين تكيه گاه غرب هستند!

         من در ارزيابي اين خاور شناس امريكائي تعمق كردم؛ او ريشه و اساس را خوب ديده بود.

         در سال 1981 در راه بيروت كه من در آنجا بعنوان خبرنگار ويژه يك روزنامه ادبي كار مي‌كردم، بصورت تصادفي “جلال‌الدين فارسي“ را ديدم. او در آن زمان در كشور خود مشهور شده بود. در سال 1980 يكي از كانديداهای رياست جمهوری بود و شانس زيادی برای رسيدن به اين مقام داشت، اما يك كشف غير منتظره اين شانس را از او گرفت.

منظورم از اين كشف فاش شدن هويت افغاني او بود. پدرش شهروند افغانستان بود و او اين مسئله را با دقت زياد پنهان كرده بود. حالا تصور كنيد كه اين شجره او كشف نمي‌ شد، طبيعي است كه ممكن بود در راس جمهوری اسلامي يك شهروند افغاني قرار بگيرد.

ما به زبان عربي صحبت مي ‌كرديم و كاملا هم يكديگر را درك مي‌كرديم. من از او پرسيدم چرا اينقدر از گروه‌های مسلح افغاني دفاع مي ‌كنيد؟ او پاسخي به من داد كه دقيقا همسو بود با نظرات بيان شده توسط محقق امريكائي “ميچل“ در باره تكيه غرب بر “اخوان‌المسلمين“. او گفت:

         « تبديل انقلاب اسلامي ايران به انقلاب اسلامي جهاني وظيفه ماست و برای اين كار انقلاب اسلامي در افغانستان سني لازم است. انقلاب ايران شيعه است. شيعيان نيز شاخه‌ای از اسلام و اقليت جهان مسلمانان هستند. پس از انقلاب اسلامي در افغانستان، انقلاب اسلامي راستين جهاني آغاز خواهد شد. اين انقلاب نيرومند‌تر از انقلاب فرانسه و همه ديگر انقلاب‌های پيشين خواهد بود و ما سپس سومين انقلاب اسلامي را در آسيای ميانه شما( اتحاد شوروي سابق) شروع خواهيم كرد.» ( اين اظهارات آن زمان جلاالدين فارسي را مقايسه کنيد با تزهای دکتر عباسي و يا احمدی نژاد و يا مصباح يزدی در دوران اخير. با هم تفاوتي ندارند، مگر اينکه مقداری ابزار نظامي و لغات و حربه های تبليغاتي جديد را به آن اضافه کرده اند.)

من به او گفتم در دوران اضطراب انگيز ما، حتي با وجود همه تفاوت‌های موجود بين ما و شما، بايد به بقای عموم بشريت انديشيد. بازی با “كارت اسلام“ در واشنگتن و لندن طرح ريزی شده‌است و رويای آنهاست. مسلمين به بازی های ويرانگر نياز ندارند. در سده هسته‌ای، بجای جنگ نوين و تقسيم جهان به مسلمان و مسيحي و بودائي به تفكر نوين نياز داريم. جهان به هيچ وجه نيازمند تحقق مطلب منتشره در تايمز لندن و اهداف سازمان‌های مخفي مانند انجمن “اخوان المسلمين“ ندارد.( امروز، مي ‌توان و ضرورت دارد كه يكبار ديگر به آنچه در اين ارتباط گذشته نظری افكنده شود، نقش شخصيت‌ ها در جمهوری اسلامي و انديشه‌های آنها زير ذره بين قرار گيرد و موقعيت بسيار خطيری كه ايران در آن قرار گرفته بازبيني شود، از اشتباهات فاصله گرفته شود، دست‌ ها و انديشه‌ های مخرب و هدايت كننده بسياری از حوادث خونين و خانمان برانداز 27 سال گذشته از دامان حكومت و مردم ايران كوتاه شود. اگر چنين كرديم، از هويت ملي و تماميت ارضي كشورمان دفاع كرده‌ايم، در غير اينصورت سرنوشت ايران را به سرنوشت افغانستان و عراق تبديل كرده و به جمع كشورهائي خواهيم پيوست كه در لابراتوارهای استراتژی امپرياليسم جهاني برای سرنوشت آنها تصميم گرفته مي ‌شود و كارگزاراني در حاكميت و حاشيه آن نيز هميشه پيدا شده و مي‌شود!)

 

 

  

  فرمات PDF :                                                                                                                    بازگشت