گنادی زيوگانف
هيچ راه ميان بری وجود ندارد
دفاع از روسيه
يعني دفاع از کمونيسم
گنادی زيوگانف، صدر کميته مرکزی حزب کمونيست روسيه فدراتيو
روزنامه ساوئتسکايا راسييا (۱۹ ژانويه ۲۰۰۶)
برگردان: ر. ح.
نويسنده بزرگ آلمان «توماس مان» نتيجه زندگي طولاني و پيچيده خود در جستجوی ايده آل را چنين فرمولبندی مي کند: «ضد کمونيسم، حماقت اصلي قرن بيستم است». بايد اضافه کرد: نه تنها حماقت اصلي، بلکه همچنين جنايت اصلي است. زيرا ضد کمونيسم همراهي و همکاری با فاشيسم است.
خوب اکنون، چرا بايد اين حماقت و جنايت اصلي قرن گذشته را به قرن حاضر کشاند.
صحبت بر سر قطعنامه شورای اروپا در مورد به اصطلاح «درباره ضرورت محکوميت بين المللي رژيم های کمونيستي» است.
در مورد گزارش «ليندا بلاد» که از لحاظ سياسي، اخلاقي و علمي بي اساس است، من قبلاً بارها نظر خودم را بيان کرده ام. اين گزارش بسيار شبيه به گفته های ضد شوروی های سال های هشتاد و نود قرن گذشته است و احتمالاً بر اساس مواد همان آشپزخانه تبليغاتي با اضافه کردن نسخه هايي از «گوبلز» و «دالس» فراهم شده است.
کاملاً روشن است که اين حماقت عاميانه نيست، بلکه يک محاسبه سرد سياستمداران دو آتشه است. اگر با دقت به سياست امپرياليسم جهاني در صد سال گذشته نظر افکنيم، معلوم مي گردد که اين سياست تا حدود زيادی بر مبنای توطئه و تحريکات و در وهله اول تحريکات ضد کمونيستي صورت گرفته است.
اکنون دلايل و اهداف اصلي اين تحريکات چيست؟ چرا اين توطئه ها و تحريکات دقيقاً ضد کمونيستي هستند و چرا دقيقاً امروز اجرا مي گردد.
مسئله استراتژيکي که در مقابل بشريت قرار دارد اين است که بشريت متحد مي شود يا نمي شود. همگرايي جهاني، يک پروسه عيني، ضروری و اجتناب ناپذير است. مسئله چيز ديگری است. صحبت بر سر اين است که آينده بشريت چگونه بايد باشد و بر چه اساسي بشريت متحد مي شود. بر اساس ديکته و تجاوز «سرمايه» يا بر اساس همکاری برابر حقوق ملت ها.
حزب کمونيست روسيه فدراتيو سال هاست هشدار مي دهد که سه سناريوی رشد جهاني محتمل است: «ديکتاتوری جهاني»، «اغتشاشات جهاني» و «توازن منافع» يعني جهان چند قطبي.
پس از فروپاشي اتحاد شوروی سوسياليستي، سرمايه تمام نيروی خود را برای ايجاد جهان يک قطبي با تسلط مطلق آمريکا و متحدانش بکار انداخته است. تصادفي نيست که در سال ۱۹۹۲ ايالات متحده آمريکا از امضای قطعنامه مشاوره «ريودوژانيرو» در مورد عدالت در مناسبات بين المللي امتناع ورزيد. و امروز آمريکا کشوری که 5 درصد جمعيت جهان را تشکيل مي دهد، ولي ٤۰ درصد توليدات جهاني را مصرف مي کند به هر اقدامي متوسل مي شود تا تسلط خود بر بقيه جهان را بر قرار سازد.
اما تلاش برای برقراری ديکتاتوری جهاني فعلاً به نتيجه نرسيده است. سياست جهاني کردن «به سبک آمريکايي» و برقراری جهان يک قطبي دچار بحران سنگيني است و مي رود که در بن بست قرار گيرد. ايالات متحده آمريکا عميقاً در افغانستان و عراق گرفتار شده است. و هم اکنون در دستور روز «مسئله ايران» نيز قرار دارد. اتحاديه اروپا نيز در شرايط دشواری بسر مي برد. مناقشات نژادی اروپا را دربر گرفته است. کشورهای اروپايي به سرعت در جستجوی راه های خروج از بن بست هستند.
امروز راه خروج واقعي، آلترناتيو ديکتاتوری جهاني، همانا جهان چند قطبي است که مي تواند توازن فرهنگ ها، آداب و رسوم و منافع حياتي را تامين کند. چنين جهاني در شرايط تسلط بلامنازع کاپيتاليسم دست نيافتني است. فقط جامعه سوسياليستي، جامعه عدالتخواه مي تواند آن را تامين کند. چنين آلترناتيوی برای سرکردگان جهاني کردن غير قابل قبول است. به همين دليل سرمايه داری با تب و تاب جستجوی راه حلي ديگر و توطئه و تحريکات مطابق با آن است.
چرا مثلاً بعنوان مبتکر اين تحريکات و توطئه شورای اروپا انتخاب گرديده است که اساساً يک تشکيلات «مدافع حقوق» است و فاقد اهرم های اداری، مالي و نظامي برای تاثيرگذاری در مناسبات بين المللي مي باشد؟ ولي برای سازماندهندگان اين توطئه اساس اين است که در ساختار شورای اروپا، دادگاه حقوق بشر اروپا وجود دارد. برای آنها مهم آن است که اساس حقوقي برای اقدامات خود بتراشند و در آينده بر اساس ظاهراً «قانوني» عمل کنند. از اينجا مي توان نتيجه گرفت که اين گزارش در پارلمان اروپا يک تير آزمايشي است که اقدامات جدی تر و تجاوز کارانه تری بدنبال دارد.
مارکس و انگلس در «مانيفست کمونيستي» مي نويسند که:« شبحي بر اروپا سايه افکنده است، شبح کمونيسم. تمام نيروهای اروپای کهن برای نبرد مقدس با اين شبح متحد شده اند.
پاپ و تزار، مترنيخ و گيزو، راديکال های فرانسه و پليس آلمان». حال چرا «فرمانروايان جهان» دوباره و دوباره وارد نبرد با «شبح» مي شوند. آخر ظاهراً همه چيز مدت هاست که تمام شده است. حاکميت سياسي، نظامي، مالي و وسايط ارتباط جمعي در اختيار آنها است.
اما نه، «شبح» هيچ هم شبح نيست. تمام کساني که قصد برگزاری دومين «پروسه نورنبرگ» عليه کمونيسم را دارند، يک اشتباه خنده دار تاريخي و منطقي مرتکب مي شوند.
برای اين که بتوان کسي را محاکمه کرد بايد اول او را درهم شکست و به کنج کشاند. خوب حالا امتحان کنيد و چين بزرگ و جزيره آزادی، کوبا را به کنج بکشانيد. اين ضرب المثل قديمي تداعي مي شود:
- فريدون خرس را رها کن.
- مي خواهم رها کنم
- خوب، رها کن و بيا
- من مي خواهم رهايش کنم، اما او مرا رها نمي کند.
ظاهراً رهبران جهاني کردن برای خروج از بن بست کنوني در نظر دارند که اغتشاشات وسيعي را دامن بزنند و برای ايجاد اين اغتشاشات و بي ثباتي وسيع تبليغات جديد جهاني ضد کمونيستي را در نظر گرفته شده است. برای توجيه دخالت تحت عنوان جهاني شدن در امور داخلي تمامي کشورها و خلق ها، «سيمای نوين دشمن» ضروری است. و چون وحشت «تروريسم بين المللي» ديگر رنگ باخته است، خطر کمونيسم دوباره پيش کشيده مي شود.
هم اکنون يک گزارش چهل صفحه ای در مورد باصطلاح جنايات کمونيسم در چين حاضر گرديده است.
ضمناً استفاده وسيع از کلمات و جمله بندی های «هومانيستي» در گزارش، چيزی بيشتر از يک پرده استتار نيست. اصل مطلب در جمله ای که تلاش گرديده پنهان بماند، بيان شده است:«ملي کردن اقتصاد که ويژگي تغيير ناپذير دولت کمونيستي و برخاسته از ايدئولوژی آن است، برای مالکيت خصوصي و فعاليت های اقتصادی افراد، محدوديت بوجود مي آورد». اين است اصل مطلب! رهبران جهاني شدن نه تنها در توافقنامه های جنگ دوم جهاني و توافقنامه «يالتا- پوتسدام» تجديد نظر کرده اند، بلکه تلاش دارند در پروسه «گنوزسکي» و «هلسينکي» نيز تجديد نظر کنند. يعني آنها قصد دارند که نه فقط آلترناتيو سياسي جهاني شدن امپرياليستي را نابود کنند، بلکه همچنين آلترناتيو اقتصادی و انسانگرانه آن را نيز از بين ببرند.
در کنفرانس «گئوزسکي» در سال ۱۹۲۲ با ابتکار و پافشاری روسيه شوروی برابری حقوق سيستم مناسبات اقتصادی دو شيوه مالکيت، مالکيت خصوصي سرمايه داری و مالکيت اجتماعي، به تصويب رسيد. در هلسينکي در سال ۱۹۷۵ اتحاد شوروی سوسياليستي، نظريه حقوق بشر سوسياليستي را که نه فقط در برگيرنده حقوق سياسي فرد است، بلکه همچنين شامل حقوق اجتماعي- اقتصادی نيز مي گردد، به تصويب کنفرانس رساند. تمامي اين ها استخواني است که در گلوی جهاني شدن گير کرده است. به همين دليل استراتژی «ترومن» در مورد «حذف نهايي کمونيسم» دوباره به ميدان آورده شده است.
چنين شرايطي هشياری ويژه ای طلب مي کند و بايد قاطعانه در مقابل اين چرخش در سياست جهاني شدن ايستاد. بايد توجه ويژه ای به توافق توطئه گران در عرصه بين المللي و داخل روسيه مبذول داشت. همزمان با «ابتکار» شورای اروپا، دوباره در روسيه صحبت بر سر تغيير مکان مقبره لنين مطرح گرديده است. در محاسبات رهبران جهاني شدن، روسيه جايگاه ويژه ای دارد. تاريخ اين طور رقم خورده که کشور ما هميشه نقش توازن قوا را در سياره زمين بازی کرده است. دقيقاً تمامي جنگ های خانمان برانداز به روسيه کشيده شده است و دقيقاً روسيه دير يا زود تمامي تجاوزگران را که تشنه تسلط بر جهان بوده اند، درهم کوبيده است. اما برای اينکه بتوان چنين نقشي را امروز و در آينده ايفا کرد، روسيه بايد دوباره به کشوري نيرومند تبديل شود، نيرومند و دموکراتيک واقعي. و اين وضعيت را فقط بازسازی سوسياليستي جامعه روسيه مي تواند بوجود آورد.
به همين دليل، گفته معروف آغاز دهه نود قرن گذشته «به طرف کمونيسم نشانه گرفتند، به روسيه خورد» هنوز مفهوم خود را از دست نداده است. در شرايط کنوني آن را مي توان چنين تفسير کرد که تصادفي به روسيه خورد، از سر اشتباه و بي احتياط و به همين خاطر معذرت مي خواهيم! اما خير اين چند سال گذشته نشان داده است که هدف درست تشخيص داده شده و دقيقاً به طرف روسيه نشانه گيری شده است. حمله به کمونيسم بدون حمله به قلب روسيه بي معناست. چنانکه در اسناد برنامه ای حزب کمونيست روسيه فدراتيو گفته مي شود، ايده روسيه در ماهيت خود عميقاً ايده سوسياليستي و کمونيستي است. مداخله مسلحانه ۱۹۱۸، هجوم فاشيسم هيتلری در سال ۱۹٤۱ و کودتای دولتي ۱۹۹۱ همه زير پرچم ضد کمونيستي انجام گرفت. تمامي آنها وعده «آزادی» روسيه از بلشويسم و کمونيسم و آغاز «رستاخيز» روسيه را مي دادند. اما نه رستاخيز، بلکه آنها آرزو داشتند و آرزو دارند که روسيه را ويران، تجزيه شده و در اسارت ببينند.
تا زماني که مهد انقلابي سوسياليستي وجود دارد، رهبران جهاني شدن خواب راحت ندارد. آنها باطناً پيوند ارگانيک روسيه با ايده کمونيستي را حس مي کنند. اين را بسياری از سياستمداران کشور ما، از جمله نمايندگان حاکميت کنوني نيز درک مي کنند. تصادفي نيست که هيات نمايندگي روسيه در پارلمان اروپا که متشکل از نمايندگان احزاب مختلف است، عليه اين قطعنامه موضع گرفتند. دفاع از روسيه، يعني دفاع از کمونيسم و راه ديگری وجود ندارد. اما درک اين موضوع يک چيز و اعتراف به آن چيزی ديگری است. نمايندگان احزاب مختلف در روسيه به دور اين موضوع مي چرخند، ولي جرات نمي کنند به آن اعتراف کنند.
مثلاً «د. روگوزين» تز ديگری مطرح مي کند: اين توطئه عليه کشور است، نه بر عليه «فلان» حزب کمونيست. من اينجا مي خواهم به روگوزين يادآوری کنم که «فلان» حزب کمونيست، نه تنها جهان را، بلکه همچنين شخص او را از بردگي فاشيسم نجات داده است.
به غير از کمونيست ها هيچ سازمان سياسي ديگری در روسيه تاکنون مناسبات خود را با اين توطئه رسماً بيان نداشته است. در حرف همه «در راه روسيه»، اما در عمل تلاش دارند خود را کنار بکشند. به بيانات و مصاحبه های اتفاقي اکتفا شده است. اين به هيچ وجه کافي نيست. بايد دقيق، روشن و رسمي موضع گرفت و تا زماني که اين موضع گيری رسمي وجود ندارد، شعارهای آتشين در مورد وحدت تمامي نيروهای اوپوزيسيون و مهين پرست، پوچ است.
کمونيست ها اولين بار نيست که با خيانت متحدين و نيمه راهان برخورد مي کنند. ما در گذشته عملاً فقط با اتکا به نيروی خود توانستيم از روسيه ابرقدرت بسازيم و اين بار هم با تکيه بر نيروی خود از عهده اين وظيفه بر خواهيم آمد. اما هر سياستمداری که از جواب مستقيم مي گريزد بايد اين را بداند که آگاهانه يا ناآگاهانه در خدمت فاشيسم قرار دارد.
(برگرفته شده از سايت فرقه دمکرات آذربايجان )
فرمات PDF : بازگشت