راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

سنديکا

درهای اين خانه قديمي

و آشنای کارگران را بگشائيد

ارس احمدی - آشوب

 

اين بحر وجود، آمده بيرون ز نهفت

کس نيست که اين گوهر تحقيق بسفت

هر کس سخني از سر سودا گفتند

زان روی که هست کس نمي داند گفت

                                                                                                        خيام

 

پيشگفتار

     واژه سنديکا برای بسياری، به خصوص نسل جوان کشور جديد و نورس به نظر مي رسد؛ حال آنکه از عمر واقعي اين واژه در ايران بيش از صد سال مي گذرد. اين مهم البته به همت کاتبان خود فروخته تاريخ، موسسات تاريخ سازی و آکادمي های کبير و صغير امپرياليسم و اقمارش در سراسر گيتي، در هر کجا که نهال مقاومت رستن گرفت به وقوع پيوسته است. عجيب نيست که در ايران با چنين سابقه ی عظيم مبارزه سنديکايي، موضوع سنديکا تازه و نورس به نظر مي رسد. با تاريخ نهضت کارگران و زحمتکشان و مبارزان راه طبقات محروم ايران همان رفته است که با تاريخ تمام نهضت های خلق در جهان.

بي شک برای خوانندگان جالب خواهد بود که بدانند جنبش کارگری و سنديکايي پيش تر در ايران از چنان قدرتي برخوردار بود که توانست 8 ساعت کار روزانه و قوانيني از اين دست را به وثوق الدوله تحميل کند. تصادفي نيست که نوجوانان ديگر رمقي برای خواندن تاريخ ندارند از آن رو که هر دم و هر آن مشتي تحريف تکراری را به عنوان تاريخ کشورشان از بر مي کنند و از اين انژکسيون تلخ، مسلما عبرت خواهند گرفت آندم که با واقعيت تلخ تاريخ خود به مدد محدود اسناد باقي مانده از گذشته روبرو گردند. درسي بزرگ خواهند گرفت و آنطور که گوته در فاوست مي گويد : "بدی تاريخ مي نويسد و خوبي سکوت اختيار مي کند"، خواهند آموخت که در تاريخ تحريف شده شان اکثر وقايع وارونه جلوه داده شده است و يا بالکل قلم گرفته شده است. به راستي صاحبان زر و زور نمي خواهند نسل جوان جوامع بشری از حماسه ها و مقاومت های تاريخي خلقشان در گذشته ی خونين آگاه شوند و از تمام توان مادی خود بهره مي جويند تا واقعيت تاريخي جنبش های مبارزاتي را به لجن کشيده و اندک اندک آنان را از صفحات تاريخ بردارند.

     تحريف تاريخ جنبش های کارگری و جريانات و احزاب حامي حقوق حقه اين طبقه بخش مهمي از جنگ رواني سرمايه داری امپرياليسم جهان عليه طبقات ستم کش مي باشد. هر روز بر شمار دانشگاه ها، آکادمي ها و موسسات علمي که مامور اجرای اين پروژه شوم هستند افزوده مي شود. فرمانداری نظامي تيمور بختيار و ساواک نخستين آکادمي هاي علوم اجتماعي در ايران بودند که تحريف تاريخ احزاب چپ و جنبش کارگری را آغاز نمودند.

 

موارد زير تنها بخش کوچکي از اين گونه تاريخ سازی ها پيش از انقلاب بوده است:راه توده

-  سير کمونيزم در ايران، از شهريور 1320 تا فروردين، تهران 1336

-   کتاب سياه درباره سازمان افسران حزب توده، با مقدمه تيمور بختيار، تهران، 1334

- کمونيزم در ايران (تاريخ مختصر کمونيست ها در ايران)، منتسب به سرهنگ علي زيبايي (جنايت کار معروف ساواک)، تهران 1344

-  مجله عبرت

-   و ...

     همچنين نبايد نقش ارزنده جريانات مسموم چپ نما را نيز که بخشي از پروژه ی انهدام تاريخ جنبش کارگری بوده و هستند از قلم انداخت. پروژه ای که آنان به ثمر رساندند همانا ايجاد تفرقه و سست کردن پايه های جنبش کارگری و عدالت خواهانه بوده است. کينه توزی وجه غالب اينان است و در مجموعه نوشتارها و بياناتشان حتي يک صفحه که بوی جدی بودن بدهد نمي توان يافت. کارشان چيزی نيست جز لجن مال کردن تاريخ جنبش کارگری و تمامي مبارزين بر حق اين راه. امپرياليسم و اقمارش به مدد ساده لوحي همين جريانات، پروژه تخريبي خود را سامان داد. اينان خواسته و ناخواسته به بانيان تحريف تاريخ جنبش کارگری ايران بدل گشتند. بي شک تاريخ هويت واقعي آنان را رو خواهد کرد و شرح توطئه ها و همدستي های گسترده آنان با ايادی امپرياليسم بر همگان عيان خواهد شد.

      اولين اتحاديه کارگری در ايران که با ساده ترين و محقر ترين شکل ممکن در چاپخانه ای کوچک در تهران به سال 1284 متولد شد، کم کم جای خود را به خيل عظيم جنبش های سنديکايي سال های 1320 تا 1325 داد. در اين مدت کوتاه  و با سازمان دهي سياسي حزب توده ايران، اين جنبش در قالب "شورای مرکزی اتحاديه های حرفه ای" هم از لحاظ کميت و هم از لحاظ کيفيت رشد کرد و اعتصابات گسترده ای را سازمان داد. رنگي از اين حماسه ها در اکثر کتب تاريخي ديده نمي شود و اگر تلاش ارزنده پروفسور آبراهاميان در خلق کتاب "تاريخ ايران بين دو انقلاب" نبود بي شک نمي توان گفت اين اوباشي گری تا کي ادامه مي يافت. اين جنبش های اتحاديه ای، کارگری و سياسي در 28 مرداد 1332 در خون غلطيدند. اعضا و سازمان دهندگان اين جريانات با اتهاماتي نظير "قيام عليه سلطنت مشروطه"، "تدارک قيام مسلحانه"، "توطئه کودتا"، "نقض انضباط ارتش و ايجاد سازمان نظامي" و امثال آن به جوخه های اعدام فرستاده شدند. چندی از اين جنايت خون بار نگذشت که اين بار ورق برگشت؛ اين بار شکل اتهامات تغيير کرد. گفتند اينان مدافع سلطنت مشروطه بوده اند، با حکومت ساخت و پاخت کرده اند، رويزيوزيست بوده اند، از اسلحه مي ترسيدند و ...

     امروز هم با گذشت ايام با وجود تجارب ارزنده جنبش های طبقه ستم کش در جهان، داستان در ايران همچنان ادامه دارد. دروغ پشت دروغ. کينه توزي پشت کينه توزي. لذا باز هم تکرار مي کنم، نکته ی مهم در اين باب اين است که توجه داشته باشيم اين موارد صرفا يک سري خصومت های شخصي و تصادفي نمي باشد. اين پروژه ای ست به درازاي قرن بيستم و چند سال آغازين قرن بيست و يکم و هدف آن تخريب و تحريف جبنش کارگری و حاميان و مبارزان آن در تمام دنيا مي باشد. بر ماست که با جمع آوري اسناد و مدارک تاريخي جلوي اين تحريف گسترده را بگيريم و نسل هاي آينده را از تاريخ واقعي کشورشان آگاه نماييم.

     در فاصله سال های پس از سرکوب جنبش کارگری و سنديکايي به طور مشخص پس از کودتاي 28 مرداد، کمتر جرياني به نقد خود پرداخت و حوادث آن دوران کم کم به پستو رانده شد. اين اتفاق ناميمون البته تصادفي نبود. زيرا در نظر بسياري پسنديده مي آمد که مسايل آن دوران در هاله اي از ابهام باقي بماند. اکثر باقي ماندگان جبهه ملي که سعي در حفظ اين جبهه پس از کودتا داشتند به هيچ وجه در جهت روشن کردن خطاهاي اين جبهه در آن دوران بر نيامدند. بسياري از اين افراد از نزديکي هاي خود با مصدق به عنوان سرمايه سياسي سود جستند و هر چه بيشتر براي طرح خود اقدام کردند. پس از کودتا، اين افراد دو بار کنگره تشکيل دادند و جبهه ملي دوم و سوم را در خارج از کشور اعلام نمودند ولي باز در مورد اشتباهات جريان خود سکوت کردند و طبق روش ساواک تقصير را به گردن جريانات چپ بالاخص حزب توده انداختند. حزب ايران در حدود سال های انقلاب 57 دو جزوه با نام های "برای آگاهي نسل جوان" و "تاريخچه جبهه ملي ايران" در مورد حوادث سال های ملي شدن صنعت نفت منتشر کرد که در آن ها هيچ حرف و سند تازه ای يافت نمي شد و بسيار به کتب منتشر شده ايادی ساواک در سال های پيش از انقلاب برای خرد کردن اعتبار سياسي چپ در ايران شباهت داشتند.

     از افراد وابسته به جريانات چپ نو پيش از انقلاب نيز کساني سعي در بررسي حوادث آن دوران کردند. از آن جمله اند تحقيق بيژن جزني در کتاب "تاريخ سي ساله ايران" و "28 مرداد و حزب توده" نوشته حسن ضياء ظريفي. اين دو کتاب با وجود آن که توسط دو آزاده نوشته شده اند ولي به واسطه آنکه اين دو مبارز در رژيم گذشته تحت تعقيب و يا زنداني بوده اند، اغلب اسناد آنان مربوط است به اخباری که در زندان خوانده و يا شنيده اند و هيچ گاه فرصت جستجوی عميق را نداشته اند.

     متاسفانه در شرايط حاضر در دانشگاه ها و در سطوح بالای علمي باز هم به اسناد و منقولات غير صحيح رجوع مي کنند. برای نمونه کتب حسين مکي در مورد حوادث سال های 32 هنوز هم مرجع است و از آن استفاده مي شود. محض اطلاع خوانندگان محترم عرض مي کنم که حسين مکي در فاصله ی سال های 32 مراودات مستحکمي با سران و بانيان کودتا چون ازهاری و مظفر بقايي داشته است. جالب آن که اين فرد پس از انقلاب همچنان به تحقيقات شگرف خود ادامه داد و امروز نيز بسياری اساتيد تاريخ به نوشته ها و نظرات وی در باب 28 مرداد و سرکوب جنبش کارگران و جنبش ملي شدن صنعت نفت استناد مي کنند.

     در مقاله ی چند بخشي پيش رو سعي مي شود تا حدودی به چگونگي شکل گيری، کيفيت و کميت جنبش سنديکايي کارگران در تاريخ ايران پرداخته شود. مطالب تا حد ممکن خلاصه، آماروار و جمع بندي شده ارائه شده اند تا از حوصله يک ماهنامه دانشجويي خارج نشود. لذا وظيفه اصلي بر دوش خوانندگان است که با رديابي خطوط اشاره شده در اين مقاله و مقالاتي از اين دست موضوع را به طور تشريحي دنبال کنند و اسناد مربوط به آن را جمع نموده و به تکميل اين قبيل تحقيقات بپردازند. کپي، چاپ، استفاده شخصي يا غير شخصي از بخش يا تمام اين مقاله بر همگان آزاد است.

 

بخش نخست

 

جنبش سنديکايي ايران در فاصله سال های 1284 تا 1332

"ما خود را به جهان همچون آموزه پردازاني معرفي نمي کنيم که به اصولي تازه دست يافته اند : اکنون اين است حقيقت، در برابر آن به زانو بيفتيد! ما به جهان اصولي را ارائه مي دهيم که جهان در دامن خود آن را پرورانده است."[1][1]

 

سال هاي 1284 تا 1304

     تکوين طبقه کارگر ايران (طبقه محروم از وسايل توليد که براي امرار معاش چاره اي جز فروش نيروي کار خود ندارد) به دوران گذار جامعه ايران از مناسبات فئودالي (ارباب-رعيتي) به روابط سرمايه داري يعني نيمه دوم قرن 13 شمسي بر مي گردد. اين دوران همزمان است با حرکت سرمايه داري پيشرفته کشورهاي غربي به سمت امپرياليسم. در اين دوران است که رفته رفته توليد و سرمايه متمرکز شده و شاهد انحصارها در مقياسي جهاني و شکل گيري اليگارشي مالي (حاکميت گروه کوچک بانکداران بزرگ بر اقتصاد جهان) هستيم. گسترش روابط پولي (کالا- پول)، محدوديت اقتصاد جنسي، توسعه اقتصاد روستائي تجاري، گسترش کارمزدي در شهر و ده، پيدايش صنايع بزرگ ماشيني از شاخصه هاي اين دوران است. رشته هايي از کشاورزي و صنعت که محصولاتشان براي سرمايه انحصاري امپرياليستي ضروري ست بدين وسيله رشد مي کنند. اقدامات اميرکبير براي تقويت صنايع ملي مستقل در تقابل با صنايع مربوط به منافع امپرياليست ها نيز نتوانست جلوي اين شکل انحصاري رشد صنعت را بگيرد. براي نمونه کارخانجات نخ ريسي تهران، قند ساري، بلورسازي و چيني سازي تهران، قم و اصفهان، چدن ريزي و آهن سازي، تفنگ و فشنگ سازي پس از مدتي از کار افتادند. تنها چهل سال بعد يعني پيش از انقلاب مشروطه است که موج ديگري از رشد صنايع ملي را شاهد هستيم.

     سال هاي 1284 تا 1290 را مي توان دوران تولد جنبش سنديکايي کارگران ايران ناميد. در دوران انقلاب مشروطه بسياري از کارگراني که براي کار به روسيه رفتند، با افکار سوسيال دموکراسي در باکو و عشق آباد آشنا شدند. بدين وسيله و تحت تاثير انقلاب 1905-1907 روسيه، اولين اتحاديه کارگري در چاپخانه اي کوچک در تهران به سال 1284 تاسيس شد. پيرو اين اتفاق اتحاديه هاي فراوان ديگري نه صرفا در تهران بلکه در ساير شهرهاي ايران چون مشهد، تبريز و بندرانزلي نيز شکل گرفتند. شعارهايي نظير 8 ساعت کار، زمين براي دهقان و شعار جمهوري براي نخستين بار توسط اين اتحاديه ها و اعضاي آن ها در انقلاب مشروطه مطرح گرديد.

     با فرا رسيدن انقلاب اکتبر در روسيه تزاري و شکل گيري اولين حکومت سوسياليستي در جهان به رهبري ولاديمير ايليچ لنين، و پيرو تاثيرات عميق جهاني اين انقلاب بر تمامي کارگران و اقشار محروم جهان، جنبش سنديکايي کارگران ايران نيز گسترش قابل ملاحظه اي کرد. از ديگر علل رشد کمي اين جنبش، رشد نيروهاي مولد و افزايش تعداد کارگران ايران بود. جنبش هاي ضد امپرياليستي و کمربند مقاومت جهاني بر ضد سرمايه داري و در دفاع از حقوق طبقه ستم کش کارگر، در سراسر جهان پديدار شدند و اين عامل جهاني نيز تاثيرات کيفي گسترده اي بر جنبش سنديکايي  ايران گذاشت به گونه اي که در سال 1299، تعداد سنديکا ها در ايران به 15 سنديکا رسيد. چندي نگذشت که "شوراي اتحاديه هاي تهران" و در ادامه "شوراي مرکزي اتحاديه هاي حرفه اي" کارگران ايجاد گرديد. اين شورا به سرعت رشد نموده در حوالي سال 1304 بيش از 30000 کارگر و کارمند بدان پيوستند.

     از ثمرات فعاليت کارگران در اين دوران چندين اعتصاب طويل المدت چون اعتصاب 14 روزه کارگران چاپخانه ها و اولين اعتصاب نفت آبادان، و همچنين پذيرش "شوراي مرکزي اتحاديه هاي کارگري" ايران در سازمان بين المللي کارگران (سنديکاي جهاني کارگران) مي باشد. دولت وثوق الدوله تحت تاثير اين فشار ها مجبور به پذيرش 8 ساعت کار و آزادي فعاليت هاي سنديکايي گرديد.

     مجموعه اين فعاليت هاي چشم گير و مسائل جنگ جهاني دوم، از جمله عواملي بودند که امپرياليست ها را به تدارک کودتاي 1299 و به قدرت رسانيدن رضاخان مير پنج واداشت. بدين وسيله طبقات حاکم فئودال- ملاک و بورژوازي تجاري کمپرادور شده (دلال) را به مردم ايران حقنه کردند.

 

سال هاي 1304 تا 1310

     سال هاي 1304 تا 1310 مقدمه سرکوب جنبش سنديکايي کارگران ايران مي باشد. نتايج سرکوب آزادي هاي سياسي در دوره رضا خان همانا قدغن کردن فعاليت "شوراي مرکزي اتحاديه هاي حرفه اي" در 1304، غير قانوني ساختن فعاليت هاي سنديکايي و اتحاديه اي در ايران، جلوگيري از فعاليت حزب کمونيست ايران، تصويب قانون معروف به "قانون سياه" و اضمحلال واقعي قانون اساسي و متمم آن بود.

     با توجه به جو ترور و شکنجه در دوران رضاخان توسط شهرباني "مختاري"، زندان قصر "پزشک احمدي"، و دادگستري "داور"، در اين دوران فعاليت هاي کارگري بيشتر در خفا صورت مي پذيرفت. از جمله مي توان به اعتصابات کارگران نفت و راه آهن و صنايع نساجي در دوران رضا خان اشاره کرد که ضربات سختي را به حکومت رضاخان وارد نمود. اعتصابات بزرگي نظير اعتصاب کارگران نفت در جنوب در 1308 و 1310، اعتصاب کارگران راه آهن در 1307 در شمال، اعتصاب 800 نفري کارگران راه آهن در 1311 نمونه هاي بارز اين مقاومت بودند.

 

سال هاي 1320 تا 1326

     سال هاي آغازين دهه 20 در ايران بي شک يکي از بزرگ ترين نقاط قوت جنبش کارگري ايران به شمار مي رود. به مدد آزادي محدود پديد آمده پس از شهريور 1320، و در خلال انتقال قدرت از رضا پهلوي به محمدرضا پهلوي، فرصت کوتاه و البته راه گشايي براي سنديکا ها و اتحاديه ها و جريانات سياسي مدافع طبقه کارگر پديد آمد تا بار ديگر فعاليت خويش را از سر گيرند. نقطه بارز اين دوران نمود برجسته سياسي حزب توده ايران به عنوان سازمان دهنده اعتصابات کارگري سال هاي پس از 1320 مي باشد. اين حزب در مهرماه 1320 توسط برخي از بازماندگان جريان موسوم به 53 نفر تاسيس شد و به سرعت پس از سال هاي 20 توانست نبض حرکت هاي کارگري آن سال ها را به دست گيرد.

     با توجه به سرکوب هاي رضاخاني مراحل شکل گيري جنبش کارگري ملي از نو آغازيدن گرفت. ابتدا اتحاديه ها و سنديکاهاي کوچک، سپس تشکل کارگران در سازمان وسيع سنديکايي، در ادامه "شوراي مرکزي اتحاديه هاي کارگران" ايران در 1321 با 30 هزار عضو، و در نهايت "شوراي متحده مرکزي اتحاديه هاي کارگران و زحمتکشان" ايران در اول ماه مي 1323 از اتحاد چهار مرکز سنديکايي شکل گرفتند.

     چندي نگذشت که سنديکاي کارگران نفت خوزستان نيز به شوراي متحده پيوست و بدين وسيله بيش از 300000 نفر از کارگران ايران زير پرچم شوراي متحده مرکزي گرد آمدند و به بزرگ ترين سازمان سنديکايي خاورميانه بدل گشتند. اين تشکيلات در 1325 به عضويت "فدراسيون سنديکاهاي جهاني" در آمد. کليه احزاب سياسي موجود در ايران در فاصله اين سال ها اعم از حزب توده ايران، حزب ايران، حزب سوسياليست ايران، حزب جنگل و فرقه دموکرات آذربايجان، اين شورا را به عنوان يگانه مرکز سنديکايي ايران به رسميت مي شناختند.

     از زمره اعتصابات مهم اين دوره که زير نظر شوراي متحده صورت مي پذيرفت مي توان به موارد زير اشاره کرد:

-  اولين اعتصاب 6 روزه 1000 نفر از کارگران نفت در خرداد 1324 در نفت کرمانشاه

- اعتصاب 14 روزه 10000 نفر از کارگران آغاجاري در ارديبهشت 1325

-  اعتصاب هاي عظيم 100000 نفري کارگران صنعت نفت  در اثر رد خواسته هاي کارگران براي اجراي مفاد قانون کار پس از سال هاي 1325

 موفقيات هاي ارزنده اين شوراي ملي سنديکايي در ايران را مي توان به موارد زير خلاصه کرد :

-  دريافت حق نمايندگي در شوراي عالي کار دولت وقت

-  تصويب لايحه در سال 1323 براي تثبيت 8 ساعت کار روزانه، دو هفته مرخصي سالانه با حقوق، 6 هفته مرخصي براي زنان کارگر باردار، منع کار کودکان زير 12 سال و تامين بيمه هاي اجتماعي

-  تصويب قانون کار در 1325، تعطيلي روز اول ماه مي به عنوان روز همبستگي بين المللي زحمتکشان

-  شکل گيري خواست هاي سياسي کارگران چون عدم دخالت شرکت انگليسي نفت در حيات سياسي کشور

-  انحلال شعبه سياسي شرکت نفت

-   برکناري استاندار دست نشانده در خوزستان

     چنانچه اشاره شد موفقيت هاي جنبش هاي طبقه کارگر و جنبش سنديکايي ايران در فاصله سال هاي 1320 تا 1325 حيرت آور است. اين قدرت مشکلاتي را ابتدا براي حکومت داخلي و دوم براي امپرياليسم خارجي پديد آورد. شرکت هاي نفتي غالبا با اعتصابات موسمي روبرو بودند و کنترل اوضاع از دستشان خارج شده بود. کارگران سنگر سنگر جلو مي آمدند و مرتبا خواست هايشان از فضاي صنفي خارج شده و رنگ و بوي سياسي مي يافت. از طرفي اين دوران همزمان بود با قدرت گيري بلوک سوسياليستي در شمال. خطر براي قدرت هاي استعماري بسيار جدي بود. لذا کم کم زمينه هاي سرکوب تمامي جنبش هاي مبارزاتي به مدد الطاف مکرر امپرياليسم فراهم آمد. اين يورش ها و حملات را مي توان به صورت زير تنظيم کرد:

-  يورش و سرکوب خونين جنبش ملي و دموکراتيک آذربايجان و کردستان در 1326 و 1327

-  يورش به شوراي متحده مرکزي  اتحاديه کارگران و زحمتکشان در 1326

-  توطئه ساختگي ترور شاه و قدغن کردن فعاليت حزب توده ايران در بهمن 1327

     با وجود اين سرکوب و خفقان گسترده، مقاومت ها همچنان ادامه داشت. براي نمونه مي توان به اعتصاب کارگران کارخانه شاهو در 1329 و درگيري آن ها با نيروهاي مسلح و پس از آن به اعتصاب عظيم کارگران صنايع نفت  در 1329 و 1330 که به تصويب قانون ملي شدن صنعت نفت و سپردن دولت به محمد مصدق انجاميد، اشاره کرد.

     در اين مجموعه مقالات از بررسي حوادث گسترده سياسي سال هاي 30 که خود حکايتي دراز دارد مي گذريم و صرفا به وضعيت و چگونگي نمو جنبش کارگري بسنده مي کنيم. اين جنبش عظيم با تمام ظرايف و فراز و نشيب هايش اين واقعيت را به اثبات رساند که تشکل مستحکم کارگري در هر شرايطي ممکن است و صرفا يک ايده ذهني و جزمي نيست. متاسفانه کودتاي مرگبار 28 مرداد اين جنبش پر بار را به خاک و خون کشيد و براي مدت زمان زيادي قدرت عمل را از آن سلب نمود.

     در دوران حکومت دکتر مصدق و ملي شدن صنعت نفت، نيروهاي وابسته به جبهه ملي حداقل همکاري را نيز با جريانات سنديکايي کارگران نمي کردند. موضوع اين بود که در آن تاريخ تاييد حرکت ها و اعتصاب هاي کارگري معنايي نمي داد جز توده اي بودن، کمونيست بودن، جاسوس شوروي بودن. از طرفي سفير آمريکا نيز مرتبا به آن ها نهيب مي زد که با اين آزادي هايي که به کارگران و توده اي ها داده ايد پس فردا منتظر تانک هاي روس باشيد و از اين قبيل اراجيف که به کرات شنيده ايم. بنا به همين دليل بود که اين جبهه و رهبران آن هيچ گاه حاضر به همکاری با جنبش هاي سنديکايي و کارگری نشد و تير تفرقه امپرياليسم به هدف نشست و زمينه های کودتا فراهم آمد.

     اين واقعيت تلخ متاسفانه هنوز هم در هاله اي از ابهام است و با گذشت بيش از نيم قرن هنوز هم باقي ماندگان جبهه ملي از بيان آن طفره مي روند. امروزه روز ديگر لولوی شوروي وجود ندارد ولي باز هم هرگاه مسايل کارگري به ميان مي آيد آن ها با بي تفاوتي مثال نزدني ای از کنار آن مي گذرند. تاريخ قطعا روزی بر همگان آشکار خواهد کرد که انسان آگاه از يک سوراخ دو بار گزيده نمي شود.

 

پايان بخش اول

 منابع :

-  صنايع و پيدايش طبقه کارگر ايران، پروفسور عبدالله يف، جاپ باکو 1963

-  تاريخ ايران بين دو انقلاب، يرواند آبراهاميان

-  تاريخ احزاب خرده بورژوازی و ليبرال در ايران، نوشته ی رسول مهربان

-  شمه ای در مورد تاريخ جنبش کارگری ايران، عبدالصمد کامبخش

-  تجربه 28 مرداد، فرج الله ميزاني

-  جنبش سنديکايي در ايران، م. کيهان


 

 

  فرمات PDF :                                                                                                                بازگشت