راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

اورتگا
بازگشتی که نباید
در هیاهوها فراموش شود
عطاالله مهاجرانی
 

خبر انتخاب دانیل اورتگا به عنوان رئیس جمهور نیکاراگوئه با موج سنگین تبلیغات انتخابات امریکا، از دیده ها کم و بیش پنهان ماند. غروب روز ششم نوامبر؛ وقتی اعلام شد که اورتگا اکثریت آرا را کسب کرده است، گویی جهان در انتظار بازی غول ها بود که سرنوشت انتخابات در امریکا به کجا می انجامد؟ نئوکان ها پیروز می شوند و انتخابات فرصت و فضای تازه ای برای آنها فراهم می کند؟ یا به عکس، افراط گری با مقاومت و مانع روبرو می شود که خوشبختانه شد و جهان فرصت یافت تا نفس تازه کند و مختصری از آلودگی صوتی و تصویری دنیا با حذف رامسفلد کاسته شد. چهره دیگری از امریکا در سیما و سخن رهبر اکثریت مجلس نمایندگان امریکا پدیدار شد. می خواهم نگاهی داشته باشم به انتخابات نیکاراگوئه. از زاویه امریکا نگاه کنم. چند ماهی از انتخابات سال 1990 سپری شده بود. نیکاراگوئه خسته و زخمی و درمانده بود. خیابان های معمولا بی نام ماناگوآ، تابلو آن خستگی بود.از اورتگا پرسیدم چه اتفاقی افتاد؟ چگونه چامورا پیروز شد؟ گفت:
" کاسترو به ماناگوآ آمد. خیلی حرف زدیم، حاصل کلامش این بود: به من دوستانه و صمیمانه گفت، "شما دو تجربه را از انقلاب کوبا به خاطر بسپرید و یک تجربه را از انقلاب ایران، ما در کوبا دو اشتباه استراتژیک داشتیم. اول این که با دین و کلیسا در افتادیم و دوم این که صاحبان سرمایه و صنعت را از صحنه حذف کردیم. شما این کار را نکنید. از تجربه ایران هم درس بگیرید. شما توی دهان امریکا هستید. مثل ایرانی ها صریح با امریکا برخورد نکنید، برایتان زحمت در ست می کند. همین جنگ عراق با ایران را امریکا طراحی کرد."
در مدت یازده سالی که اورتگا و انقلابیون ساندنیست بر نیکاراگوئه حاکم بودند؛ امریکا با پشتیبانی از کونترا ها، ساماندهی جنگ داخلی؛ که دست کم سی هزار نفر از مردم نیکاراگوئه کشته شدند؛ شرایطی را فراهم کرد که چامورا رئیس جمهور شد و اورتگا از صحنه حذف شد.
باز گشت اورتگا چه پیامی را به همراه دارد؟ چرا امریکایی ها نتوانستند انقلاب ساندینیست ها را تحمل کنند؟ از آن روزی که امریکا، امریکا ی لاتین را حیاط خلوت خود می دانست تا به امروز که اورتگا بازگشته است در نیکاراگوئه و امریکای لاتین چه اتفاقی افتاده است؟
هارولد پینتر نمایشنامه نویس و شاعر پر آوازه انگلیسی که انسانی بزرگ و آزاده است، در متن سخنرانی اش به مناسبت دریافت جایزه نوبل ادبیات؛ به نیکاراگوئه و شیوه رفتار امریکا و کونترا ها به عنوان عامل امریکا اشاره می کند. پینتر هوشمندانه تریبون جایزه نوبل ادبیات را انتخاب می کند تا پیام تلخ و تاریخی را به گوش مردم دنیا برساند.می گوید:
" امریکا در تدارک کمک به کنتراها بود. می خواست ساندینیست ها را سرنگون کند. سفارت امریکا در دهه هشتاد(میلادی) کنفرانسی را در محل سفارت امریکا در لندن برگزار کرد. من هم جزو هیئتی بودم که از ساندینیست ها حمایت می کرد. در میان هیات نیکاراگوئه یی ها یک کشیش بود به نام پدر خوان ملکاف. گفت:
"آقا! در حوزه مسئولیت من به عنوان کشیش؛ در شمال نیکاراگوئه؛ ما مدرسه ساخته ایم. یک مرکز بهداشتی، یک مرکز فرهنگی؛ ما در صلح و صفا زندگی می کردیم، چند ماه پیش کونترا ها به مراکز ما یورش آوردند، همه چیز را ویران کردند؛ مدرسه، مرکز بهداشتی، مرکز فرهنگی، به پرستاران و معلمان تجاوز کردند. پزشک ها را وحشیانه کشتند، رفتارشان وحشیانه بود. لطفا به امریکا بگوئید از این ها حمایت نکند. از این رفتار آدمکشانه تکاندهنده پشتیبانی نکند."
امریکا تا برکناری ساندنیست ها در پوشش دموکراسی و انتخابات کوشید. گمان می کرد که اورتگا برای همیشه حذف شده است. اورتگا برگشته؛ با تجربه ای بیشتر و لحنی پخته و کلمات و ادبیاتی سنجیده تر. یکی دو سال پیش بود که به همراه "روزتا" همسرش و هفت فرزندشان برای نیایش به کلیسا رفت. در همان دهه هشتاد هم اورتگا می گفت مسیح یک انقلابی ست. کلیسا می خواهد او را تبدیل به امپراتور کند. در مورد امریکا هم اورتگا سنجیده و محکم سخن گفت. در مورد گرایش ایمانی اش گفت : خداوند جای مارکس را در اندیشه او گرفته است. به روشنی پیداست که واژگان و ادبیات اورتگا دگرگون شده است. او بر گشت و نشان داد که یک انقلابی حقیقی ریشه اش در آب است و می تواند به هنگام، حضوری تازه داشته باشد و متناسب با شرایط تفسیری جدید ارائه دهد.
آیا امریکا شرایط تازه را می فهمد؟ می پذیرد؟ تا پیش از انتخابات نیکاراگوئه امریکایی ها تند و تلخ سخن می گفتند. وزیر بازرگانی امریکا، کارلوس گویترز جمله عجیبی گفت، به قول عشایر خودمان عجایب! گفت: "پیروزی اورتگا در انتخابات شرم آور است!" سفیر امریکا هم در ماناگوا از پیروزی اورتگا اظهار نگرانی کرده بود. آن دو آقایان وزیر و سفیر نمی دانستند که در انتخابات امریکا، دموکرات ها پیروز می شوند و نئوکان ها توی بن بست می افتند. بن بستی که تنها می توانند با یاری دموکرات ها از آن خارج شوند. آیا امریکایی ها هم تجدید نظر می کنند؟ مردم نیکاراگوئه را به رسمیت می شناسند؟ به انتخاب آنان احترام می گذارند؟ از نتیجه انتخاباتی کاملا آزاد و مردمی که کارتر هم به عنوان ناظر بر سلامت انتخابات گواهی داد، خرسند می شوند؟ مگر مدام جرج بوش از آزادی و انتخابات و دموکراسی سخن نمی گوید؟ چرا وزیر او پیروزی اورتگا را بیشرمانه می خواند؟ او این نگاه را از کجا و از کی وام گرفته است؟ چه کسی جواب هارولد پینتر و پدر خوان مالکف را می دهد؟ کونترا ها با هر قتل و غارت و تجاوزی کینه مردم نیکاراگوئه را نسبت به امریکا برافروخته اند. مگر می شود که خاطره خونین کشتن جوان یا پیری در خانواده ای خاموش شود. چراغ خون همواره می سوزد و زبانه می کشد. گاهی نشانه های فروغ خون را می توان در انتخابات دید. اکثریت مردمی که به اورتگا رای داده اند؛ فقیرترین مردم نیکاراگوئه هستند. انسان هایی که گاه درآمد روزانه شان به زحمت به 2 دلار امریکایی می رسد. این مردم انقلاب کردند. حکومت سر تا پا فساد و استبداد سوموزا را در سال 1979 سرنگون کردند. به انقلابی جوانی دل بستند. امریکا یازده سال آن ها را مجازات کرد...
در ماناگوا فستیوال سانتو دومینگو بود. شهر بوی جنگل گرمسیری می داد. بوی قهوه و پرتقال سوخته، جمعیت موج می زد. در سرود ملی شان می خواندند، که صلح و زیبایی را دوست دارند. نیکاراگوئه! صلح و دوستی به زیبایی در آسمان تو می درخشد. جوانان می خواندند. مترجم توی گوشم می گفت:

چرا آمریکا با صلح و شادی و آزادی ملت ها مخالف است...سال ها پیش فاکنر در رمان شگفت انگیز" خشم و هیاهو" به نیکاراگوئه اشاره می کند. به واشنگتن و نیکاراگوئه؛ به هزینه لشگر کشی در نیکاراگوئه؛ این لشگر کشی ها کی پایان می پذیرد؟

راه توده شماره 113
27.11.2006

 

  فرمات PDF                                                                                                        بازگشت