غلبه ناگزیر
آلترناتیو سوسیالیستی
بر جهانی شدن امپریالیسم
گنادی زیوگانف- برگردان: خسرو باقری- 3
بخش سوم
جهانی شدن امپریالیستی تمام عرصههای اجتماعی و سیاسیِ زندگیِ انسانها را
در سراسر جهان تحت تأثیر قرار داده است. در این شرایط، دو گزینه در مقابل
بشریت قرار دارد:
1- پذیرش «نظم نوین جهانی» امپریالیستها، که در نتیجهی آن چهار پنجم
جمعیتِ جهان زیر سیطرهی آنان قرار خواهند گرفت.
2- نوسازیِ سراسری جامعهی جهانی بر بنیاد سوسیالیسم.
حال پرسش این است که شالوده ریزی گزینهی دوم بهعهده کدام نیروهای
اجتماعی است؟ باید خاطرنشان کرد که «جهانی سازی امپریالیستی»، بنیادهایِ
اجتماعیِ مقاومت در برابر قدر قدرتیِ سرمایه را به میزان زیادی تقویت کرده
است. شناخت ویژگیهای این نیروی مقاومت که در عمل سرنوشت سیارهی ما به
میزان آگاهی و سازماندهیِ آن بستگی دارد؛ ضرور است. ترکیب این نیرو عبارت
است از:
1- کارگران مدرن، به بیان دقیقتر، طبقهی مولدِ جدید.
2- جنبشهای رهایی بخش ملی.
3- جنبشی که در دفاع از فرهنگِ واقعیِ خلقها در برابر یورش ضد فرهنگِ
امپریالیستی، شکل گرفته است.
باید تأکید کنیم که طبقهی کارگر، به نسبتِ تغییر و تحولِ خصلتِ کار مولد،
تغییر و تحول می یابد. از هم اکنون، گرایشهای نوین و اساسی در پیدایش
نوعِ تازهای از کارِ مولد، آشکار شدهاند. پیشرفتهای علمی و فنی، افزایش
نقشِ دانش در تولید و گسترشِ کاربرد ماشینهای خودکار در روند تولید، باعث
شده است که ثروت مادی، به کارِ بدون واسطه و زمان انجام آن، وابستگی کمتری
داشته باشد. در شرایط حاضر، این ثروت، به طور عمده، حاصلِ فرآیندهای مادی
ـ انرژی و اطلاعاتی است که توسط نیروی کار، سامان می یابد. به بیان دیگر،
این سطح تواناییهای علمی انسان و جامعه در فرآیندهای تکنولوژیکی است که
میزان ثروتِ حاصل را تعیین میکند. یعنی کار آفرینشگر، در درجهی اول، در
کار فکری، تبلور مییابد.
در جریان این روند است که به قول مارکس، «تکاملِ انسان اجتماعی»، به تدریج
به مهمترین عامل تولید و ثروت، تبدیل میشود. درنتیجه، ساختار
سرمایهگذاریها، متحول میشود و سرمایهگذاری برای رشد و پرورش انسان، در
زمینههایی چون آموزش و پرورش، فرهنگ، دانش، بهداشت و امکانات اجتماعی،
الویت مییابد. میزانِ ثروت اجتماعی، دیگر بر حسبِ میزانِ ساعتِ کار و
ارزشِ مبادله شده، سنجیده نمیشود، بلکه، معیار سنجش، مقدارِ زمانِ
صرفهجویی شده، یعنی اوقات فراغت است؛ زیرا این «زمان» است که عرصه و
امکاناتِ لازم را برای تکامل دایمی و همهجانبهی شخصیتِ انسان، فراهم
میآورد.
تغییر و تحول در خصلتِ کار، به تغییر و تحولِ مفهومِ «انگیزه» و «نیروی
انگیزشیِ آفرینشگر» آن منجر میشود. کار که در محدودهی افقِ تنگ
سرمایهداری، همچنان «وظیفه» و «الزامی جبری» است، بتدریج به هدفی برای
خود، تبدیل میشود و ارزشِ کاربریِ مستقلی بهدست میآورد. روشن است که این
هدف و ارزش کاربریِ مستقل، روند طبیعی کار است و با طبیعت انسان و شکل و
شیوهی حیات او سازگار است و به تکامل و تحققِ امکاناتِ بالقوهی شخصیتِ
آفرینشگر انسان منجر میشود.
با تغییر و تحولِ خصلتِ کار، دورانی که در آن کارگر به صورت نیروی مادیِ
منفرد، درنظر گرفته میشد و به عنوان پیچ و مهرهی روند تولید مورد استفاده
قرار میگرفت؛ پایان مییابد و دورانی آغاز میشود که در آن وزن و ارزش کار
فکری در روند تولید غالب میشود. در این دوران، فعالیتهای تخصصی ـ علمی،
برنامههای آماری و فعالیتهای ساختاری و آزمایشگاهی به اجزای اساسی و
جداییناپذیرِ روند تولید تبدیل میشوند. در نتیجه، روز به روز بر وزن
کسانی که به فعالیتهای علمی ـ فنی در تولید مشغولند؛ افزوده میشود و آرام
آرام، هستهی مترقیِ نوینی در درونِ طبقه کارگر شکل میگیرد که همانا تولید
کنندگانِ کالاهای فکری و یدی هستند. به این ترتیب در نتیجهی فرآیندهای
عالی تکنولوژیکی که لازمهی مرحلهی بسیار پیشرفتهی هماهنگی در تولید،
آفرینشِ تخصص و نیز تکاملِ فرهنگ است؛ تولید کنندگان فکری و یدی به وحدت و
یگانگی دست مییابند و طبقهی کارگرِ نوینی شکل میگیرد.
ترکیب این طبقهی پیشرو نوین که بیانگر منافع مشترکِ خلق و تضمین کنندهی
پیشرفتِ اجتماعی است، عبارت است از:
1- تولید کنندگانِ محصولات که نیاز به فنآوری سخت افزار و سطح علمی بسیار
خوب دارد؛ یعنی دانشمندان، طراحان، تکنیسینها، مدیران واحدهای صنعتی و
کارگرانِ متخصص که بخش عمدهی فعالیتِ آنها، فکری است.
2- تولیدکنندگان برنامههای نرمافزاری که مسئولیتِ نظامِ تولیدی، اطلاعاتی
و اجتماعی به عهدهی آنهاست. در فعالیت این بخش، عاملِ اصلیِ ایجادِ
انگیزه در نیروهای مولد، دانش، بینش علمی و رشد جدی شخصیت است.
3- تمام کسانی که رشد تولید «انسان» به مثابهی عامل اصلی کار و زندگی
اجتماعی، برعهدهی آنهاست؛ مربیان، آموزگاران، استادان، پزشکان و کسانی که
اوقات فراغت و استراحت انسانها را برنامهریزی میکنند؛ از این زمرهاند.
بنابراین در پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری امروز، مهمترین
سرمایهگذاریها در زمینهی بهبود زندگی انسان و تکامل شخصیت او، انجام
میگیرد. باری، طبقه کارگر نوین، طبقه کارگر قرن بیست و یکم شکل میگیرد.
روشن است که راهی طولانی در پیش است تا تمام طبقهی کارگرِ جهان به این سطح
از تکامل برسد؛ اما زمانی که دربارهی نیرو و امکانات تاریخی طبقهی کارگر
سخن بهمیان میآید، این واقعیتِ در حالِ شدن را باید درنظر گرفت.
رشدِ تکاملِ این هستهی رهبری ـ که در دورانِ خود، امکانِ حرکت به سوی
جامعهی بدون طبقه را دارد ـ، پیوند آن با بخشهای نوین زحمتکشان، رشد و
تکامل بنیادیترین و عالیترین ویژگیهای این هسته و انتشار تدریجی آن در
سراسر جامعه، در واقع فرآیندِ گام به گام پایان بخشیدن به عمر جامعهی
طبقاتی است.
کمونیستها، پایههای اصلی اجتماعیِ خود را در این هسته میجویند و در سطح
ملی و بینالمللی، در درجه نخست، اندیشههای خود را در میان آن ترویج
میکنند. باید با تأکید گفت که سرنوشتِ تمدن بشری در قرن بیست و یکم در
دستِ این پیشاهنگان اجتماعی است.
وقتی رابطهی متقابل این طبقهی نوین و سرمایه را مورد کنکاش قرار میدهیم؛
درمییابیم که استثمار دو جنبه دارد: جنبهی مادی و جنبهی فکری. در جهانی
شدن سرمایهداری، سرمایه به شدت کارِ فکری را استثمار میکند. زحمتکشان،
بهتدریج پس از آنکه به سطح معینی از رفاه دست یافتند؛ درمییابند که فقر
فکری کمابیش مانند فقر مادی، واقعیتی دردناک است. وقتی انسان به زایدهی
شبکه اطلاعاتی جهان تبدیل میشود؛ همانقدر شخصیتش تخریب میشود که در
گذشته، به زایدهی ماشین تبدیل شده بود. از همه مخربتر و هولناکتر، تبدیل
انسان به ماشینِ مصرف، یعنی تبدیل او به حلقهی مطیع زنجیرهی چرخش سرمایه
یعنی پول ـ کالا ـ پول، است که شخصیت او را بهکلی نابود میکند. در این جا
تنها سرمایه است که فرمان میراند و نقش انسان، تنها همان نقشی است که
حلقهای در زنجیرهی چرخش سرمایه، ایفا میکند.
سرمایهداری جهانی میکوشد تا این چهرهی دوم استثمار را پوشیده نگاه دارد.
بههمین دلیل برای تنظیم رفتار انسانیِ مطابق با هنجارهای سرمایهداریِ
جهانی، دستگاه عظیم فریبکارانهای به کار افتاده است، بهجای پرورش شخصیتِ
انسان و برآوردنِ درست خواستهایش، آگاهی و خواستهای و بهطور کلی شخصیت
او را، به کمک فنآوری و تبلیغات تجاری، مسخ میکند. بهجای آموزش نظاممند
و تکاملِ همهجانبهی شخصیت، فقط به آموزش آن چیزی میپردازد که بهطور
مستقیم به شغل و حرفهی او بستگی دارد و به این طریق، انسانهایی یک بعدی
تحویل جامعه میدهد؛ شوهای بیارزش و سطحی را جایگزینِ فرهنگ و هنرِ عالی
انسانی میکند و تنوع شگفتانگیزِ شخصیتها، فرهنگها و ویژگیهای ملی را
به یکسانسازی حقیر تنزل میدهد. بهاین طریق، سرمایهداری آفرینش فکری را
پژمرده میکند؛ و هویتِ یگانه شخصیت انسانی را نابود میسازد.
مبارزه علیه ویژگیهای ملیِ خلقها، شکلِ دیگری از تلاش سرمایهداریِ جهانی
برای کسب حاکمیت جهانی سرمایه است. در این رابطه، لیبرالیسم، سنتهای
ارزشمندِ تاریخی ملتها را نشانه میگیرد و اختاپوسِ ابر قدرتمندانِ جهان،
استقلال دولتهای ملی را به چالش میکشد. لنین در وصیتنامهی سیاسیِ خود،
پیروزی سوسیالیسم را در ارتباطِ مستقیم با پیروزیِ مبارزاتِ رهاییبخش ملیِ
خلقهای تحت ستم میداند.
سوسیالیسم به عنوانِ جایگزینِ جهانی شدن امپریالیستی، تنها زمانی میتواند
دوباره ابتکارِ عمل را بهدست آورد که نیروهای مولد را بهسوی راهی که از
نظر کیفی، کاملاً نو باشد؛ هدایت کند. این راه باید تکامل سازمان یافته و
برنامهریزی شدهی گرایشهای نوین در پیشرفتهای علمی و فنی را در درجهی
نخستِ توجه، قرار دهد.
در شرایط کنونی جهان، انسان باید خصلتِ «مصرف بیرویه»ی تمدن صنعتی
سرمایهداری را کنار بزند و تکاملی موزون و عدالت محور را جایگزین آن کند.
باید از اصلِ سرمایهداریِ «استفادهی حداکثر» از هر چیز، فاصله بگیرد و
اصلِ حفاظت از محیط طبیعی، ذخیرههای مادی و نیروی کار را در پیش بگیرد.
باید با تأکید گفت که در دوران ما، یعنی دوران رشدِ تحولات انقلابیِ نوین
در عرصهی نیروهای تولیدی و عبور از تکنولوژی صنعتی به پسا صنعتی، امکانِ
چنین گذاری بهطور عینی موجود است. در این گذار، بر الویتدادن به شخصیتِ
انسان، بهمثابه هدفِ اصلی تولید، تأکید میشود که درست در نقطهی مقابل
هدفِ اصلیِ سرمایه قرار دارد. بهجای «تبِ مصرف» سرمایهداری، که از نظر
اجتماعی، نظامی ناعادلانه را برقرار میکند؛ و از نظر زیست محیطی، به
تخریبِ هولناکِ طبیعت و شخصیتِ انسان منجر میشود؛ مصرفی «انسانگرا» را که
هدفِ آن تکاملِ همهجانبهی شخصیت انسان است؛ جایگزین میشود. از طرف دیگر،
امکانات محدودِ محیط زیست، ایجاب میکند که جهانیان اقتصادی منطقی مبتنی بر
کاهشِ مصرفِ سرانهی ذخایر مادی و انرژی را تعقیب کنند. لازمهی این
راهبرد، پدید آوردنِ شرایطِ مسئولیتپذیری در مصرفِ مواد مادی است؛ جامعه
باید بهگونهای سامان یابد که برای مردم، در مصرف و رفاه، امکاناتی با
ثبات و پایدار پدید آورد و زیست جمعی و اجتماعی را مختل نکند. برای حل این
مسأله، باید زیربنای اجتماعی به صورتِ ژرفی مهندسی و متحول شود. این تحولِ
زیربنایی باید تمام عرصهها، از جمله حمل و نقل عمومی، ارتباطات و اطلاعات،
بهداشت و تغذیه، فرهنگ و هنر، باشگاهها، تأترها، پارکها، زمینهای ورزشی،
موزهها، کتابخانهها و... را دربرگیرد.
باید در مناسباتِ متقابلِ تولید و طبیعت، تغییراتِ بنیادین صورت گیرد تا
بتوان بحرانهای بوم شناختی و زیست محیطی را حل کرد. برای این اقدام، باید
روندهای جدا از یکدیگرِ تولید و طبیعت را ـ که ویژهی تکاملِ سرمایهداری
است ـ کنار گذاشت و آنها را در روند تکنولوژیکی یگانهای سامان داد و
مفهومِ «فعالیت بشری» را دگرگون کرد. اگر تا کنون طبیعت را، منشاء جاودانه
و پایانناپذیرِ نیروی کار تلقی میکردیم، اکنون میبایست نیروی کار را
شالودهی حفظ و بازتولیدِ طبیعت در نظر بگیریم؛ یعنی از عصر تکنولوژی صنعتی
به عصر تکنولوژی پسا صنعتی گام گذاریم.
در دورانِ نوین، پیشرفتهای اقتصادی و فنآوری، با روند اجتماعی شدنِ واقعی
کار، درهم میآمیزد. برنامهریزیِ تولید، پیروی آن از منافع تمامِ خلق،
داشتن آماجهای جهانی و در نظر گرفتن منافع تمامِ خلق در تمامِ عرصهها، از
ضرورتهای روند اجتماعی شدن کار است. درواقع اجتماعی شدنِ کار، مهمترین
پایهی مادی برای آغاز اجتنابناپذیر سوسیالیسم، محوِ مالکیت خصوصی و غلبه
بر هرج و مرجِ ناشی از اقتصادِ مبتنی بربازار است. تحولِ سیاسی در جهت
منافعِ زحمتکشان، استقرارِ قدرتِ دولتی و مالکیت اجتماعی بر ابزار تولید،
این روند را شتاب میبخشد و به آن خصلتی آگاهانه و کنترل شده میدهد. درعین
حال این مسأله را نباید از نظر دور داشت که تجربهی تاریخیِ سالهای اخیر
ثابت کرده است که تکامل و پیشرفت ناموزون تکنولوژی بهویژه در بلند مدت، به
تنوعِ اشکالِ اقتصادی و شکلگیری اقتصادیِ چند ساختاری منجر میشود؛ یعنی
اشکالِ مختلفِ مالکیت- مالکیت اجتماعی، خصوصی و...- بهطور همزمان، حضور
دارند و براساس مناسباتِ پولی- کالایی با یکدیگر رقابت میکند. شتابِ
بیمورد در برقراری ساختارِ سوسیالیستیِ اقتصاد، یعنی تلاش برای اجتماعی
کردنِ حقوقی- صوری در بخشهای تکامل نایافتهی اقتصادِ ملی، همانقدر
برتکامل و پیشرفت اقتصادی- اجتماعی تأثیر منفی دارد که حفظِ مصنوعی و غیر
واقعیِ مالکیت خصوصی در عرصههایی که هم از نظر ساماندهی و هم از نظر
فنآوری در مرحلهی پیشرفته قرار دارند. تکاملِ پایدارِ اقتصاد، خواستار
آن است که سطحِ حقوقیِ «اجتماعی شدنِ تولید» با سطح ساماندهی و فنآوریِ
آن، هماهنگ و همساز باشد. در واقع، وظیفهی دولت، حفظ تعادلِ منطقی میان
این دو روند اصلی است.
نقش مهم و تعیینکننده در گذار به دوران تکنولوژیِ پسا صنعتی و جامعهی
برخاسته از آن- که از اقتصادی پایدار برخوردار است- برعهدهی آن بخش از
تولیدِ اجتماعی گذاشته شده است که از تکنولوژیِ پیشرفته و علمیِ بسیار
بالا بهرهمند است و دولتی که قدرتِ آن، برآمده از اکثریتِ وسیع زحمتکشان
است؛ طبق برنامه آن را اداره میکند.
به عنوان نتیجهی بحث، باید بگویم که ما دربارهی جنبههای فنآوری و
اقتصادیِ نیروی جایگزین که سوسیالیسم میتواند و باید در مقابلِ گزینهی
جهانی شدنِ امپریالیستی مطرح کند؛ صحبت کردیم. البته بحث، ژرفتر و وسیعتر
از آن است که گفتیم و باید پدیدههای بسیاری از جمله رابطهی بین دولتها،
ملتها، ملیتها و تمدنها را نیز مورد بررسی قرار دهیم؛ اما تا همین
اندازه هم به این نتیجه رسیدیم که بشریت بهطور کلی بهسوی اتحادِ ژرف و
همهجانبه پیش میرود و این واقعیتی آشکار، غیرقابل کتمان و درعین حال مثبت
و پیشروست. هرگونه کوشش برای توقف یا بازگشتِ این روند بهطور قطع ارتجاعی
است. راه حلِ مسایل بشری در پیشروی است نه در عقبگرد.
اما باید خاطرنشان کنیم که نوع این اتحاد و راه آن در سرنوشتِ انسانِ
اندیشهورز، تأثیری عظیم دارد. جامعهی انسانی برای غلبه بر مشکلات خود
باید به این پرسشها، پاسخی سزاوار دهد:
1- آیا انسان همچنان در جهت فرمانبریِ کار از سرمایه حرکت خواهد کرد یا
کار را از یوغ سرمایه نجات خواهد داد و آن را به نیاز طبیعی انسان مبدل
خواهد کرد؟
2- آیا انسان بهسوی اتحاد در عینِ تنوع که «تکاملِ آزادانهی هر کس شرطِ
تکامل آزادانهی همگان است» پیش خواهد رفت یا وحدت در یکنواختی و یکسانی،
در سربازخانهای جهانی را که سرمایه فرمانده آن است؛ خواهد پذیرفت؟
3- آیا انسان همچنان در جامعهای خواهد زیست که در آن انحصارِ قدرتِ گروهی
محدود، حاکم است یا جامعهای خواهد ساخت که بر بنیادِ همکاریِ دموکراتیک
کشورها و خلقهای مستقل قرار داشته باشد.
پاسخ به این پرسشهای عام و فلسفی است که نتیجهی مبارزات سیاسی- اقتصادی-
اجتماعی و فرهنگیِ جهان امروزِ را تعیین می کند. سرانجام این مبارزه به
هیچوجه از پیش، مشخص نیست. سرنوشت این نبرد را اتحادِ نیروهای پیشرو و
مبارزِ جهان، رقم خواهد زد.
پانوشتها:
1- منتخب آثار لنین، انتشاراتِ دتیس، برلین، جلد 1، صفحه 414
2- منتخب آثار لنین، انتشاراتِ دتیس، برلین، جلد 21، صفحه 60
3- مجموعه آثار مارکس و انگلس، انتشاراتِ دتیس، برلین، جلد 25، صفحه 114
4- منتخب آثار لنین، انتشارات دتیس، برلین، جلد 34، صفحه 434 و 435
5- منتخب آثار لنین، انتشارات دتیس، برلین، جلد 22، صفحه 200
6- منتخب آثار لنین، انتشارات دتیس، برلین، جلد 22، صفحه 214
7- منتخب آثار لنین، انتشارات دتیس، برلین، جلد 22، صفحه 244 و 247
8- منتخب آثار لنین، انتشارات دتیس، برلین، جلد 22، صفحه 281
9- کار مارکس، منتخب آثار مارکس و انگلس، انتشارات دتیس، برلین، جلد 13،
صفحه 15
10- اریش فروم، انقلاب امید؛ انسانی کردن فنآوری، مونیخ، 1987، ص 15
11- منتخب آثار لنین، انتشارات دتیس، برلین، جلد 22، صفحه 106
بخش های اول و دوم این ترجمه که از فرهنگ توسعه برگرفته شده و قبلا در راه
توده انتشار یافته را در آرشیو راه توده و از طریق آدرس های زیر می توانید
بخوانید:
فرمات PDF
بازگشت