بخش سوم از دو دیدگاه محافل توده ای
سیاست های طلبکارانه داخلی و خارجی
کشور ما را به سمت جنگ می برد!
دولت
نظامی، قبل از آنکه خشتی بر خشتی گذاشته باشد 120 میلیارد دلار را به كام
واردات جنگی ریخته و با ماجراجویی های خویش می رود كه تمام دستاوردهای
اقتصادی و صنعتی گذشته ایران را نیز در خطر قرار دهد.
روش فاشیستی با همه پیامدهای آن، سرانجام راهی است كه دولت احمدی نژاد در
پیش گرفته است. دولتی که برای نخستین بار در طول حیات جمهوری اسلامی سازش
با طبقه کارگر را کنار گذاشته و با شعار تولید و اشتغال، به سمت تقابل با
همه تشکل های کارگری می رود.
بخش سوم، از دو دیدگاه نسبت به
آینده احتمالی گرایش به تولید صنعتی در جمهوری اسلامی را در این شماره می
خوانید. آنچه در شماره گذشته راه توده منتشر شد، در کنار بخشی که در این
شماره می خوانید، در مجموع خود کوششی است برای فاصله گیری از رویدادهای
خُرد و کوچک در جامعه و ناپدید شدن حرکت های بزرگ و اصلی حکومت در سایه این
رویدادها. دو محفل توده ای در داخل کشور، حاصل بحث های خود پیرامون شناخت
ماهیت طبقاتی حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی را برای انتشار در اختیار ما قرار
دادند. تفاهم بر سر شناخت روند جاری در کشور، در این دو محفل با کمی
"خوشبینی" و کمی "بدبینی" نسبت به "امکان" و یا "عدم امکان" توام است و این
باز می گردد به روش و سیاست، خام خیالی های حکومت برای سلطه بر منطقه و جنگ
طلبی و توسعه طلبی.
ادعای بیان شده از سوی احمدی نژاد، برای "نشستن در کنار 8 قدرت سرمایه داری
و صنعتی بزرگ جهان و دادن سهم جهانی جمهوری اسلامی"(آخرین مصاحبه با
خبرنگاران مطبوعات داخلی در محوطه کاخ ریاست جمهوری در هفته گذشته) و یا
وعده وزیر دفاع مبنی بر "آمادگی جمهوری اسلامی برای فروش و صدور تسلیحات
نظامی به کشورهای منطقه" (در آخرین مصاحبه مطبوعاتی وی در هفته گذشته) به
مجموعه بحث هائی که طی دو سال در سرمقاله های راه توده پیرامون شناخت
حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی منعکس شده ماهیتی مستندتر داد. سرمقاله هائی که
متاثر از آنها، دو محفل توده ای داخل کشور دیدگاه های بسیار نزدیک به هم را
برای انتشار در اختیار ما قرار داده اند و ما در شماره گذشته و این شماره
این دو نظر و دیدگاه را، پس از ویراستاری و ویرایش منتشر کردیم.
این بحث همچنان بحثی باز است و با دلائل و نشانه ها و مستندات جدید باید
کامل شود که قطعا خواهد شد. هر نوع ادعای شناخت حاکمیت کنونی و دلیل اتخاذ
سیاست جنگی و سرکوبگرانه داخلی زیر پوشش و به بهانه مقابله با بدحجابی و یا
هر بهانه دیگری، تا با این شناخت طبقاتی از حاکمیت همراه نشود، شناختی کامل
نیست و نمی تواند راهنمای علمی شناخت ما از پدیده ها شود. به خوانندگان راه
توده توصیه می کنیم، این سه مقاله را (دو مقاله و دو دیدگاه در شماره گذشته
و مقاله ای که در این شماره و در ادامه انتشار می یابد) با دقت و موشکافانه
بخوانند و با حوادث و تصمیمات و رویدادهای روز تطبیق دهند. بسیار خرسند می
شویم که دریافت های خود را جهت انتشار برای ما بنویسید.
سیاست های طلبکارانه داخلی و خارجی
ناگزیر به جنگ ختم می شود
این جریان (حاکمیت نظامی- سرمایه داری) نیامده كه ایران را هر چه سریع تر
صنعتی و پیشرفته كند؟ ولو اینكه امروز این یا آن روش خشونت آمیز را هم كنار
بگذارد آیا نتیجه كارش رشد كمی و كیفی طبقه كارگر و تاثیرگذاری بیشتر این
طبقه بر حیات سیاسی و اجتماعی آینده ایران نخواهد بود؟
پاسخ به این پرسش در صورتی می تواند مثبت باشد كه اولا رشد صنعتی را از
شرایط و از رژیمی كه در درون آن این رشد انجام می شود جدا كنیم و ثانیا
دورنمای آن را در نظر نگیریم.
رشد صنعتی در كشورها و در دوره هایی كه فاشیسم حاكم شده - مثل آلمان و
ایتالیا- البته خیلی سریع بوده است. اما این رشد به بهای یك عقبگرد وسیع در
آگاهی طبقاتی، ملی، انسانی و اخلاقی حاصل شده است كه دستاورد صنعتی را هم
كه در این عرصه بدست آمد كاملا بی بها می كند. رشد صنعتی زمانی پیشرفت
اجتماعی محسوب می شود كه همزمان و توام با توسعه در آگاهی ها، رشد اندیشه
ها، پیشرفت دمكراسی و سازمان های سیاسی و مدنی و توسعه سطح مبارزه
طبقاتی باشد. رشد صنعتی فاشیستی با عقبگرد در همه این عرصه ها توام است.
اما، مسئله فقط این نیست. فاشیسم بنا به منطق درونی خود با جنگ و با یك
سیاست خارجی طلبكارانه ملازمه دارد. تحمیل این عقبگرد در آگاهی ها جز با بستن فضا و
دیكتاتوری در داخل و جنگ در خارج در دراز مدت ممكن نیست. همانطور كه در
كتاب "هیتلر و آلمان ها" كه برگردان فارسی آن در راه توده منتشر شده،
این نكته بدقت تبیین و تشریح شده است، هیتلر برای حفظ نظام فاشیستی در داخل
آلمان ناگزیر از توسل به یك اقتصاد جنگی، سیاست جنگی و سرانجام توسل به جنگ
بود و در این جنگ ناگزیر بازنده بود. سیاست خارجی طلبكارانه هیتلر بناگزیر
یك ائتلاف نیرومندتری را در برابر خود بوجود میآورد. چنانكه از اتحاد جماهیر
شوروی سوسیالیستی تا امریكای امپریالیستی سرانجام در برابر آن متحد شدند.
سیاست خارجی طلبكارانه امروز جمهوری اسلامی نیز
سرانجام و ناگزیر به یك جنگ ختم می
شود. جنگی كه نه تنها تمام آن دستاوردهای صنعتی فرضی را كه این بورژوازی تازه
نفس و انحصار طلب می خواهد به ارمغان بیاورد بباد خواهد داد، بلکه آنچه
هم که هست و ملی است بر باد خواهد رفت. چنانكه هم اكنون نیز
این سیاست قبل از آنكه خشتی را بر خشتی گذاشته باشد
120 میلیارد دلار را به كام واردات جنگی ریخته و با ماجراجویی های خویش می
رود كه تمام دستاوردهای اقتصادی و صنعتی گذشته ایران را نیز در خطر قرار
دهد. چنین نیست كه اگر مثلا بحران غنی سازی اتمی هم حل شود، یا
ایران با امریكا به تفاهم برسد، بر سیاست خارجی طلبكارانه جمهوری اسلامی
نقطه پایان گذاشته خواهد شد. اگر مشكل غنی سازی حل شود، داستان آزمایش بمب
اتمی آغاز خواهد شد. پس از آن و به اتكا بمب اتم سیاستی دو برابر طلبكارانه
تر از امروز دنبال خواهد شد و این روند آنقدر ادامه خواهد یافت تا سرانجام
اگر غرب هم بفرض از این فرصت به سود خود بهره نگیرد، یك ائتلاف منطقه ای
نیرومند بر ضد كشور ما شكل گرفته و همه چیز را نابود سازد. تجربه تاریخی
نشان می دهد كه فاشیسم برای سرپوش گذاشتن بر بحران داخلی ناگزیر از یك فرار
به جلوی مداوم بسوی جنگ در عرصه خارجی است. نكته مهم اینجاست كه دیكتاتوری
فاشیستی نمی تواند جای خود را به یك دیكتاتوری معمول و غیرفاشیستی و غیرجنگ
طلب بدهد. زیرا در سطح معینی از آگاهی ها و در مرحله معینی از رشد صنعت و
سرمایه داری كه در طی آن فاشیسم ظهور می كند، آلترناتیو فاشیسم، دمكراسی
پارلمانی است نه یك سیستم استبدادی ولی غیر فاشیستی.
بدیهی است در آنچه اكنون از آن صحبت می شود تاثیر مبارزه سیاسی و طبقاتی بر
تحول اوضاع صرفنظر شده است. این مبارزه نیز زمانی می تواند اثر كند كه قبلا
همگان به ضرورت آن یقین یافته باشند. ضمن این كه ما در اینجا وارد بحث
تاثیر مناسبات بین المللی و تناسب قوای جهانی نیز نشده ایم كه این تناسب
نیز بنوبه خود یك شیوه فاشیستی رشد صنعتی را در ایران به كلی
بی آینده می كند.
بنابراین می بینیم پدیده ای كه اكنون در ایران جریان دارد نه تنها با آنچه
تاریخا به نام "فاشیسم" می شناسیم بیگانه نیست، بلكه حتی می توان آن را،
اگر شاخ و برگ های وضعیت ایران را كنار بزنیم، یك نمونه كلاسیك فاشیسم در
نظر گرفت.
این پدیده ماهیت خود را خیلی بیشتر نشان می دهد زمانی كه موضع آن را در
برابر طبقه كارگر در نظر بگیریم. كشور ما اكنون در مرحله ای از رشد صنعتی
است كه این رشد بدون جلب طبقه كارگر ناممكن است. دو راه بیشتر برای این جلب
وجود ندارد: یا اینكه وجود این طبقه را بپذیرند، سازمان های صنفی و سیاسی
آن را به رسمیت بشناسند و سعی كنند از این طریق با آن به یك سازش دست
یابند. این یعنی راه دمكراسی پارلمانی. این همان راهی است كه اصلاحات در
نهایت بدنبال آن بود. راه دیگر آن است كه سازمان های صنفی و سیاسی طبقه
كارگر را به رسمیت نشناسند. آنها را حذف و نابود كنند تا مانع از تاثیر
سیاسی و ایدئولوژیك آن باشند. با تكیه بر عوامفریبی و گرفتن یك سلسله
امتیازات كم ارزش از سرمایه داران و بستن فضا آگاهی كارگری را خفه كنند و
از این طریق و توام كردن آن با ارعاب، كارگران را وادار به كار كنند. این
می شود روش فاشیستی با همه پیامدهای آن. این راهی
است كه دولت احمدی نژاد در پیش گرفته است. راه سومی هم البته وجود
دارد. یعنی اینكه اصلا رشد صنعتی نكنیم و عقب مانده و متكی به نفت و تجارت
باشیم. این می شود استبداد سنتی یعنی راهی كه موتلفه و بخشی از
"اصولگرایان" بدنبال آن بوده و همچنان هستند.
خُب ما تا همین امروز نیز همین مقدار رشد صنعتی كه داشته ایم در چارچوب
نوعی سازش با طبقه كارگر بوده است. چه در زمان دولت مهندس موسوی كه تصور
"عدالت اجتماعی" وجود داشت و بنا بر آن فرض بر این بود كه حق كارگران را
باید داد كه حالا در عمل این فرض تا چه اندازه رعایت می شد یا می توانست
بشود بحث دیگریست. در زمان دولت هاشمی نیز همین سیاست سازش دنبال می شد،
چنانكه دبیركل خانه كارگر وزیر كار بود. در دولت اول خاتمی هم باز همین
سیاست ادامه پیدا كرد و در دوره دوم نیز تلاشی برای ایجاد سندیكاهای مستقل
كارگری انجام شد كه هدفش این بود كه كارگران خود مستقلا بتوانند مطالباتشان
را مطرح كنند و از این طریق در چارچوب یك توازن قوا نیروهای سرمایه و كار
یك سازش بدست آيد. دولت احمدی نژاد نخستین
دولت پس از انقلاب است كه این سیاست سازش با طبقه كارگر را شكسته
است. وزیر كار آن نه فقط ارتباطی با جامعه كارگری از نوع وزرای كار پیشین
ندارد كه آشكارا و رسما ضدكارگر و طرفدار سرمایه بزرگ است. از طرف دیگر
شوراهای كارخانه ها را منحل كرده و مانع برگزاری انتخابات آن شده است. تشكل
های كارگری رسمی از نوع خانه كارگر بشدت زیر فشار هستند. حتی صرف خبررسانی
كارگری را که خبرگزاری ایلنا نماینده آن بود مانع شده اند. وضع در مورد
سندیكاهای مستقل نیز به مراتب بدتر است و آنان علاوه بر ممنوعیت و محرومیت
با خطر و واقعیت زندان و شكنجه نیز روبرو هستند. پس این دولت چگونه و از چه
راهی می خواهد كارگران را برای رشد صنعتی، برای ساختن آن سدها و ریل ها و
واگن ها و جاده ها كه صحبتش را می كند به كار جلب كند؟ در غیاب یك سیاست
سازش با طبقه كارگر هیچ راهی جز روش شناخته فاشیسم برای این كار وجود
ندارد. یعنی توام كردن ارعاب با عوامفریبی و دادن وعده های جنگی و تبلیغ
دستاوردهای اتمی به منظور كنترل كردن و ذایل كردن آگاهی طبقاتی كارگری و
منحرف كردن و محدود كردن مطالبات سیاسی و صنفی طبقه كارگر.
بنابراین وقتی از "فاشیسم" در ایران صحبت می شود، منظور آن مفهوم محدود
یعنی به كارگیری روش های خشن و ضدانسانی نیست. سخن بر سر این هم نیست كه می
خواهند یهودیان ایران را در كوره های آدم سوزی بسوزانند. منظور آن پیوند
سرشتی است كه این دو پدیده را از نظر سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به یكدیگر
مربوط می كند و آن الگوبرداری است كه بخشی از
حكومت ایران، براساس ضرورت های اوضاع و درك این پیوند سرشتی، از روی تجربه
تاریخی فاشیسم در اروپا انجام داده است.
راه توده 144 13.08.2007
فرمات PDF
بازگشت