روانکاوی ناگزیر
پدیده "احمدی نژاد"
با گروه "غلات شیعه" آشنا شویم
تبلیغ پراكنش "بوی گل ياس" هنگام ظهور امام زمان، به منظور سازمان دادن
محافل چند منظوره سياسي، اقتصادي، تروريستي و در عمل خیزی است که صحنه
گردانان پدیده احمدی نژاد جهت منكوب روحانيون غيرهمراه با خود به آن دامن
می زنند. وقتی امریکائی ها احمدی نژاد را فوق العاده تیزهوش معرفی می کنند،
باید به آن منظور و هدفی که پشت این تبلیغ نهفته اندیشید!
عروج احمدي نژاد و دستيابی وی به مقام رياست
جمهوري و نيز رويدادهای متعاقب آن از همان ابتدا، علاوه بر توجه بسیاری از
کنشگران سیاسی، توجه شماری از روانکاوان اجتماعی را نیز به خود جلب كرد.
جنبه هاي مختلفي از عروج و نيز كاركرد او مورد توجه این گروه قرار گرفت.
آنها پیوسته کوشیده اند با بهره گيري از تجربيات روانپزشكي و با آگاهی کمی
که از گذشته وی وجود دارد، به روانکاوی این پدیده بپردازند. دیدار احمدی
نژاد با آیت الله جوادي آملي و شرح هاله نور در سازمان ملل در حضور وی که
فیلم آن وسیعا پخش شد، نقطه اوج این بررسی و نگاه بود.
پس از حدود 2 سال که از نخستین مقاله بررسی پدیده ای بنام احمدی نژاد در
پست ریاست جمهوری ایران در راه توده می گذرد، با توجه به شناخت بيشتري كه
از وی بدست آمده تلاش می کنم تا این بررسی را ادامه بدهم.
بنظر مي رسد احمدی نژاد نوك كوه يخي است که در اعماق درياي پيچيده مبارزه
قدرت پنهان است. مبارزه اي كه مقارن با پيروزي انقلاب آغاز شد و هنوز دشوار
بتوان از اتمام آن سخن گفت. براي آن دسته از خوانندگان كه علاقمند به بررسي
هاي روانشناسي هستند چند توضيح مختصر مي تواند مفيد باشد. در مورد بيماري
هاي رواني يعني اختلالاتي كه ارتباط بيمار را با واقعيت بدرجات مختلف مختل
مي كند و براي تشخيص اين اختلالات، روانپزشكان بايد علائم متفاوتي را مورد
بررسي قرار دهند.
1: علايم مثبت. يعني علايمي كه بروز آشكار دارد و قابل درك مريضي توسط
روانپزشكان و نيز اطرافيان بيمار است. همچون توهمات مختلف و واكنش بيمار
نسبت به آنها. هذيان هاي مختلف، برانگيختگي هاي بدون منشا خارجي و يا با
محرك كم اهميت خارجي. اينها در واقع علايمي هستند كه قبل از اينكه توسط
پزشك مورد بررسي قرار گيرند توسط اطرافيان بيمار مورد توجه قرار گرفته و
معمولا منجر به تشويق او براي انجام مشاوره روانپزشكي مي گردند.
2 - علايم منفي. يعني آنها كه از وراي زندگي و كاركرد بيمار قابل مشاهده
است، ليكن تظاهر آشكار همچون هذيان ها و يا توهمات ندارد. مثل پسرفت تحصيلي
و يا شغلي. اختلال در ارتباطات اجتماعي. مثل گوشه گيري و بريدن از اجتماع و
يا پسرفت محتواي فكري و فقر گفتاري ناشي از آن. كه البته همه اينان بايد در
پرتو بررسي زمينه اجتماعي و فرهنگي بيماران بررسي شود. علايم ديگري نيز
مانند از هم گسيختگي در ادراك و استدلال و روند تفكر و نيز از هم گسيختگي
شخصيت نيازمند به تجربيات بيشتري براي درك شدن دارند. اين توضيح لازم است
كه همه بيماران رواني در همه حال همه علايم ذكرشده براي يك بيماري را با
شدت بروز نمي دهند. چه در اينصورت نيازمند به افزايش دهها بار بيشتر تخت ها
بيمارستاني بوديم.
در واقع تنها درصد كمي از بيماران رواني نيازمند مراقبت هاي ويژه در
بيمارستان هاي تخصصي هستند. البته منظور اين نيست كه اينان مي توانند به هر
نوع فعاليت اجتماعي دلخواه خود بپردازند. در كشورهاي پيشرفته تر از جمله
خدمات مددكاري ارائه شده به اين بيماران، يافتن مشاغل مناسب براي آنان مي
باشد كه البته نوعي حفاظت از بيماران و نيز از جامعه است. در عين حال اين
تذكر لازم است که از مهمترين پايه هاي تجربي روانپزشكي همان توجه به روش و
منش زندگي، يعني چگونگي تحول زندگي اجتماعي و مراحل آن و چگونگي كاركرد
بيمار در اين مراحل مي باشد. با اين مقدمه مي توانيم كاستي هاي بررسي گذشته
خود را که در راه توده منتشر شد جبران كنيم. زيرا اين بار دانسته هاي
بيشتري از روش و منش زندگي ايشان(احمدی نژاد) حداقل پس از رود به دانشگاه
داريم. اهميت ديگر آن شايد جلب توجه كوشندگان اجتماعي و سياسي ايران به
روندي است كه منجر به عروج آقاي احمدي نژاد به رياست جمهوري گرديد.
در صورتيكه موفق به اين كار شويم درخت ها مانع ديدن جنگل نخواهند بود.
ميدانيم ايشان در سال 54 در رشته معماري دانشگاه علم و صنعت پذيرفته شده
است. ولي بعنوان فعال سياسي دانشجويي نشانه اي از ايشان تا بعد از پيروزي
انقلاب در دست نيست. پس از آن و با تاسيس انجمن اسلامي جديد دانشگاه ايشان
به فعاليت در آن مبادرت مي كند. البته نه بعنوان مسئول آن كه گويا شخص
ديگري بنام علي شكريان اين مسئوليت را بعهده داشته است. ميدانيم كه انجمن
اسلامي دانشگاه علم و صنعت با ديگر انجمن هاي اسلامي تفاوت هاي مهمي داشته
است. از جمله مهمترين تفاوت ها اينكه ارتباط آن با روحانيت درگير در
مبارزات انقلابي چندان روشن نبوده و برخلاف ديگر انجمن ها ي اسلامي كه در
ارتباط با روحانيت فعال در مبارزات سياسي قبل از انقلاب قرار داشتند اين
انجمن ظاهرا فاقد چنين ارتباطاتي بوده است. از ديگر خصوصيات انجمن اسلامي
دانشگاه علم و صنعت شركت فعال آن در پديد آوردن گروه هاي فشار، استفاده از
اين گروه ها در حمله به اجتماعات ديگر دانشجويان و در ديگر دانشگاه ها بوده
است. در كارنامه اين انجمن اسلامي انتشار نشريه "جيغ و داد" جلب توجه مي
كند كه در دوران خود ارگان گروه هاي فشار به شمار مي رفت. گوشه هايي از
تفاوت عقايد سياسي اين انجمن با ديگر انجمن هاي اسلامي بتازگي و پس از
گفتگوهايي كه با فعالان سابق دانشجويي موسوم به دانشجويان پيرو خط امام
انجام گرفت آشكار شده است.
(مراجعه كنيد به مصاحبه هاي محسن ميردادمادي و معصومه ابتكار- طرفداري از
اشغال سفارت شوروي)
پس از آن از چگونگي تغيير رشته ايشان از معماري به مهندسي راه و ساختمان و
نيز مراحل پيشرفت تحصيلي ايشان تا كسب درجه دكتري و نيز تخصص در تونل و نيز
شهرسازي اطلاعي در دست نيست. تنها اظهارنظري كه از ايشان در مورد تونل
شنيده شد متهم كردن غربيان به دزديدن ايده تونل از قنات هاي شرقي است.
البته در تمام اين مدت ايشان مسئوليت هايي در رده هاي مياني حكومت برعهده
داشته است. پس از آن و روشن تر دوران تصدي ايشان بر شهرداري تهران مي باشد
كه طي آن تمام مشكلات تهران و همشهريان تهراني و بلكه تمام ايران از طريق
شهردار تهران حل شد. اقدامات جالبي از پرداخت جايزه به ورزشكاران تا پرداخت
وام ازدواج به زوج هاي جوان. در اين راه ايشان از مساعدت بسياري از دست
اندركاران سياسي و نظامي جناح مقابل دولت اقاي خاتمي بهره كافي داشته است.
هرچند كارنامه ايشان پس از ترك شهرداري ظاهرا و حداقل از نظر مالي چندان
شفاف نبوده است. بقول اقاي قاليباف مبلغي در حدود 2 هزار ميليارد تومان يا
حدود 2 ميليارد و 500 ميليون دلار در مدت تصدي ايشان در شهرداري گم شده
است. كه البته به نداشتن زمان كافي براي ثبت هزينه ها بدليل بعلت سرعت فوق
العاده بالاي اقدامات عمراني وي نسبت داده شد.
پس از اعلام اسم رمز شوراي نگهبان دو روز قبل از انتخابات يعني هنگامي كه
ايشان را برنده نظرسنجي اعلام كردند و عروج ايشان به پست رياست جمهوري و
اقدامات و سخنراني هاي ايشان كه هميشه و كمابيش مورد توجه مردم ايران و نيز
جهان قرار گرفت.
هرچند واكنش به ايشان ظاهرا در كشورهاي مختلف متفاوت است. اگر در ايران
اكثر شهروندان ايشان را شحصي فاقد تعادل رواني به شمار مي آورند و براي اين
تشخيص نياز چنداني به روانپزشك ندارند برعكس در امريكا از او بعنوان فردي
بسيار بسيار باهوش نام برده مي شود. اين تناقض در ارزيابي از مقام ايشان
بعنوان رئيس جمهور نيز به چشم مي خورد.
اگر در دوران رياست جمهوري خاتمي از وي بعنوان مقامي بي اختيار نام برده مي
شد؛ ظاهرا اكنون از نظر دستگاه هاي ارتباط جمعي امريكا فرد ديگري بجز احمدي
نژاد در كشور ما وجود ندارد.
بنظر مي رسد در وراي اين توجه و اهميت فوق العاده به ايشان
مقاصد ديگري
پنهان باشد كه مورد توجه گفتگوي امروز ما نيست. تا اينجا مراحل زندگي ايشان
را مورد توجه قرار داديم.
ولي آنچه مهمتر است بررسي حضور ايشان در محافلي است كه در واقع جامعه
پيراموني او را تشكيل داده و در صعود او به اين مقام نقش مهمي ايفا كردند.
گويا از اوايل دهه شصت رفت و آمد ايشان به محافل مذهبي خاصي آغاز مي گردد
كه از نظر محتوا تفاوت هاي مهمي با محافل مذهبي مشابه داشتند. پاره اي از
اين محافل مبلغ برداشت خاصي از جايگاه امامان شيعه مي باشند كه مشابه ظاهري
آنان در تاريخ تشيع وجود دارد و از آنان به غلات شيعه ياد مي كنند. توجه
كنيد كه بنظر برخي علماي شيعه عقايد غلات شيعه يعني "غلوگويان" كفر آميز
محسوب شده است. و حتي اكنون و به كرات شاهد اعتراض پاره اي از روحانيون به
ترويج خرافات و اعتراض به كفر گويي در پاره اي نوحه خواني هاي جديد هستيم.
يادآور مي شوم كه بسياري از اين نوحه خوانان داراي سمت هاي دولتي مثل
فرماندار و ... هستند. و حتي خود اقاي احمدي نژاد در شروع كار بعنوان رياست
جمهوري مبادرت به خواندن نوحه براي همكاران خويش نمودند.
يادآوري مي كنم که عليرغم مشابهت شكلي بين غلات شيعه و اين نوحه خوانان
جديد، تفاوت بسياري بين اين دو وجود دارد.
اول پايگاه اجتماعي. از آنجايی كه غلات شيعه در بين تهيدستان ، كشاورزان و
پيشه وران شهري مورد توجه قرار مي گرفتند اين جريان تشيع هیچگاه بعنوان
مدعي حكومت مطرح نبوده است. ديگر اين كه غلات شيعه حداقل متهم به فسادهاي
زميني نبوده اند. چيزي كه به هيچ عنوان در مورد اين نوحه خوانان مصداق
ندارد و آنان متهم به انواع فسادهاي اخلاقي و مالي مي باشند. از محافل
ديگري كه آقاي احمدي نژاد به آن رفت و آمد داشته و دارد بايد از مجالس
مذهبي نام برد كه براي تسريع ظهور امام زمان برپا مي شود. هرچند اين محافل
از حدود 900 سال پيش توسط شيعيان برپا مي شده است، ليكن تفاوت بارز آن با
محافل پيش از خود امكان درك حضور امام زمان توسط شركت كنندگان در اينگونه
محافل است كه گويا از پراكنش بوي گل ياس پس از حضور ايشان استنباط مي شود.
فكر مي كنم دو احتمال بيشتر مطرح نباشد. يا اينكه امكان درك حضور امام زمان
در اين محافل به دلايلي فراهم بوده است. چيزي كه ظاهرا هرگز در اين مقياس و
در طول تاريخ تشيع اتفاق نيفتاده است. يا گردانندگان اين محافل مقاصد خاصي
از برگزاري اين گونه محافل و مجالس دارند. بنظر مي رسد كه جستجوي مقاصد خاص
آسان تر از پيدا كردن دليل حضور مكرر امام غايب مي باشد.
در كنار آنچه ذكر شد، تلاش گروهي كه تقريبا بلافاصله پس از پيروزی انقلاب
در معرفي مسجد جمكران به عمل آمد. همچنان كه مي دانيم اين مسجد هرگز مورد
توجه علماي برجسته شيعه قرار نگرفته بود. براي مثل ايت الله خميني هرگز از
اين مسجد بازديد نكرد و نيز ديگر علماي بزرگ قم و نجف. گويا اين مسجد به
تنهايي مورد توجه گروهي از روحانيون متوسط و پايين قرار داشته است. از جمله
دلايل آن شايد عاملي براي اين موضوع بوده باشد.
ليكن توجه به امام زمان در دولت احمدي نژاد و هواداران او بسيار بيش از
معمول به چشم مي خورد. اقداماتي از قبيل احداث اتوبان و نيز ارسال
ميثاق
نامه دولت توسط اقاي صفار هرندي براي امام زمان. در گفتگوهاي قبلي در مورد
بابيت توجه خوانندگان را به اين نكته جلب كردم كه طرح اين مسئله در عمل
تلاش روحانيون با درجه پائين يا متوسط براي ناديده گرفتن سازمان روحانيت
شيعه محسوب مي شود. از ديد تاريخي حتي سيد كاظم رشتي فقط در هنگام مرگ
شاگردان خود را ترغيب به جستجوي امام زمان كرد. از جمله آن شاگردان ملاحسين
بشرويه بود كه براي اولين بار مقام امام زماني را براي سيد محمد علي باب
مورد تائيد قرار داد. يعني خود سيد كاظم رشتي تا زماني كه در سلامت جسماني
كامل بود به جستجوي امام زمان نپرداخت. البته سلامت رواني سيد كاظم رشتي
مقوله ديگري است. از مشابهات اين تلاش ها مي توان به ملاقات هايي اشاره كرد
كه بين رهبران مذهبي و اينگونه مدعيان گاه و بيگاه انجام مي شد و مي شود و
از جمله تلاش آنان براي ملاقات با ايت الله خميني و رد تمسخر آمیز آن از
سوی آیت الله خمینی.
همچنان كه در قبل گفتم اولين نتيجه قبول ارتباط با امام زمان به هم خوردن
سازمان روحانيت شيعه مي باشد كه واضح است نمي تواند مورد قبول رهبران
برجسته مذهبي قرار گيرد و شايد به همين دليل است كه برخي مشاوران رئيس
جمهور روحانيون مخالف خود را به گردن زدن توسط امام زمان بشارت مي دهند. كه
البته آنچه در اين مورد براي من جالب تر است اعتماد به نفس برخي از اين
مشاوران است كه احتمالا به درك حضور امام زمان از طريق پراكنش بوی عطر گل
ياس نايل آمده اند.
اگر موفق به مشاهده اين جنگل نيمه پنهان شده باشيم، انگاه پديده احمدي نژاد
بهتر قابل درك خواهد بود. يعني كارگزار جديدي در مبارزه قديمي قدرت در
جمهوري اسلامي ايران كه تاكنون به ايجاد حاكميت يكدست منجر نگرديده است.
البته ايشان بدليل ويژگي هاي خود تاثيرات بسياري در اين صحنه شطرنج قدرت
برجاي گذاشته است كه نمي توان آنها را كاملا به نفع حاميان ايشان ارزيابي
كرد.
شايد براي درك بهتر اين جريان جديد و درك اين گونه ترفندها نگاهي كوتاه به
رويدادهاي پس از درگذشت آيت الله خميني به عنوان فردي كه هم در راس سازمان
روحانيت قرار داشت و هم رهبر بلامنازع انقلاب محسوب مي شد جالب باشد.
مي دانيم كه اندكي پيش از فوت ايت الله خميني شاهد بركناري ايت الله منتظري
از قائم مقامي ايشان بوديم. شخصي كه همچنان بالاترين مقام مذهبي موجود در
جمهوري اسلامي محسوب مي شود. پس از آن ايت الله اراكي بعنوان مرجع تقليد
اعلام شد. ايت الله كهنسالي كه هيچكونه علاقه به فعاليت ها سياسي نشان نمي
داد. در همان دوران مصاحبه اي با ايشان در ارگان سپاه پاسداران انجام شد كه
در آن ايشان خاطراتي از گفتگوي پدرشان با پلنگي كه قصد حمله به روستاي آنها
را داشته است ذكر كرد و نيز چگونگي انصراف پلنگ
از قصد خويش پس از گفتگو با
پدر ايشان.
اينكه اين گفته ها ناشي از كهولت سن و بيماري ايشان بوده و يا آن كه در
جواني نيز چنين عقايدي را مطرح مي كردند بر من روشن نيست. ولي آنچه روشن
است اين است كه چنين شخصي نمي تواند حداقل بعنوان يك مرجع بلامنازع در امور
فقهي، سياسي و اجتماعي دخالت داشته باشد.
پس از آن پديده جالب توجه ديگري روي داد. يعني اينبار مرجعيت حجت الاسلام
خامنه اي توسط گروه هاي فشار و تظاهركنندگان اعلام شد. در آن زمان بر در و
ديوار شهر قم با اعلاميه هايي برخورد مي كرديم كه خامنه اي مرجع است. يعني
با پديده اي بی سابقه در تاريخ تشيع مواجه شديم. يعني اعلام مرجعيت يك
روحاني نه توسط ديگر روحانيون بلكه توسط گروه هاي فشار. هر چند اينگونه
اقدامات نمي توانست به اقای خامنه اي آن جايگاهي را ببخشد كه پاره اي از
رهبران اين جريان بدنبالش بودند.
به اين ترتيب نوبت به طرح ديگر روحانيون رسيد. اشخاصي همچون فاضل لنكراني ،
مكارم شيرازي يا نوري همداني كه هريك ويژگي هاي خود را داشته و دارند. يعني
در مورد نوري همداني ايشان را بعنوان يك روحاني فاقد تسلط بر ادبيات عرب و
علوم ديني آنچنانكه شايسته يك مرجع است مي شناسند. از طرفي شهرت شخصي او
بيشتر بعنوان كسي است كه مشغول رتق و فتق امور صيغه هاي خود مي باشد تا
درگير مسايل اجتماعي و در مسايل اجتماعي نيز بيشتر به عنوان يك مرجع تكفيري
مطرح است تا فردي با توانايي اقناع ديگران. در مورد مكارم شيرازي هرچند سطح
نسبتا بالايي در حوزه هاي علميه دارد ليكن اشتهار او به درگيري در روابط
مالي و مشكوك مانع از قبول او توسط ديگران بعنوان مرجع تقليد بلامنازع مي
گردد. يعني در هر حال آقايان پيش گفته بيشتر بعنوان مراجع دولتي مطرح اند
تا مراجع مورد قبول عامه.
بنابراين سردمداران اين جريان با طرح عقايدي با شباهت ظاهري به عقايد بابيه
نه تنها سكان هاي مهمي از قدرت سياسي را در اختيار گرفتند بلكه از سكوت
پاره اي از روحانيون بلندپايه تر از خود از قبيل برخي موارد ذكر شده در
بالا بهره مي گيرند كه اين خود دلايل متعددي دارد. يا بدلايل كهولت سن و
اختلالات دماغي و همچنين بدليل وجود روابط مالي مشكوك ميان اين دو جريان.
بنابراين پراكنش بوي گل ياس تنها به منظور سازمان دادن محافل چند منظوره
سياسي، اقتصادي، تروريستي نيست، بلكه حهت منكوب ديگر روحانيون غيرهمراه با
ايشان انجام مي گيرد. اينك مي توانيم بررسي بهتري از فراز و فرود اقاي
احمدي نژاد داشته باشيم. زيرا ايشان نه بعنوان يكي از كارگزاران اصلي اين
جريان، بلكه بعنوان يك عامل اجرايي مورد اعتماد مهر و نشان خود را بر اين
صفحه شطرنج قدرت با توجه به ويژگي هاي خود بر جاي گذاشته است. از آنگاه كه
هنگام مبارزات انتخاباتي خود را - كه خود را نامزدي نوكري معرفي مي كرد- تا
بلافاصله پس از انتخابات رياست جمهوري كه به همراه حداد عادل از خود بعنوان
يكي از مهمترين چهره هاي نظام نام مي برد فاصله زماني بسيار كوتاهي لازم
بود تا بفهميم كه ايشان حداقل از فروتني بهره اي نبرده است. از آن پس مدت
زيادي لازم نبود تا گفتار و كردار ايشان بعنوان شخصي حداقل فاقد
تعادل
رواني مورد ارزيابي قرار گيرد. همچون امكان ارائه گزارش سفر خود به سازمان
ملل به روحانيون عاليرتبه كه در واقع نقل توهمات و هذيان بزرگ منشي ايشان
بود. اين گزارش ظاهرا مورد اعتراض فوري آيت الله بهجت قرار مي گيرد. بطوري
كه ايشان ظاهرا در اواسط سخنان احمدي نژاد جلسه را ترك مي كند. از طرف
جوادي املي منجر به پخش فيلم شد و از طرف ايت الله مكارم شيرازي پس از بلند
شدن سر وصداهاي فراوان منجر به تلاشي براي توجيه اين گفتارها تحت عنوان
تاثير اطرافيان چاپلوس بر ايشان گرديد. البته در نهايت هرگونه سخني از طرف
اقاي احمدي نژاد در اين گونه موارد توسط اقاي الهام مورد تكذيب قرار گرفت.
در همان زمان مشخص بود كه ستاره اقبال ايشان و نيز حاميانشان رو به افول
دارد. دليل آن نه فقط بيماري ايشان بعنوان يك عامل اجرايي، همچنين ناشي از
وجود طيف ناهمگون برآمده از اين محافل چند منظوره مصمم به كسب كامل قدرت مي
باشد. همچنانكه بدوا به نظر مي رسيد وجود افراد مختلفي در اين طيف همراه با
ايشان از فرصت طلبان مالي تا مبتلايان به اختلالات رواني و در بهترين حالت
معتقدان به عقايدي كه هيچگاه در تاريخ تشيع به جريان فكري اصلي حاكم تبديل
نگرديده است نمي توانست نقطه قدرت اين گونه محافل براي كسب كامل قدرت سياسي
باشد. نقطه ضعفي كه بتدريج مورد استفاده قرار گرفت. اگر توجه كنيم ايرادات
فعلي بيشتر بر محور عدم شفافيت مالي دستگاه دولتي استوار است. گويا سخن از
ميلياردها دلار حيف و ميل اموال عمومي در ميان مي باشد.
در اين راه عدم توانايي رئيس جمهور عليرغم كنترل و هدايتي كه بر ايشان
اعمال مي گردد، خود مزيد بر علت گرديد. توجه كنيم كه هر چند ايشان در پاسخ
به سوالاتي كه خود را براي آن كاملا آماده كرده است توانايي كاملا متوسطي
از خود نشان مي دهد. اين توانايي متوسط هنگام مواجهه با سوالاتي كه كمي از
چارچوب آماده شده فراتر مي روند جاي خود را به توانايي اندك مي دهد. مانند
مواردي كه در دانشگاه كلمبيا يا هنگام مصاحبه با خبرنگار سي.ان.ان. از خود
نشان داد. ليكن در مواردي كه رشته سخن را بصورت آزاد به دست گرفته و به
سخنراني مي پردازد اختلالات بسياري را به نمايش مي گذارد.
همچنان كه قبلا احتمال مي رفت علايم بيماري ايشان مخلوطي از اختلالات خلق و
خو، بصورت تصور غيرواقعي از توانايي ها و امكانات خود و تحركي كه بيش از
حركت نشانه سردرگمي است و نيز علايمي ناشي از هم گسيختگي ادراك و افكار و
گفتار و نيز پسرفت محتواي فكر كه در بيماري اسكيزوفرني مشاهده مي شود.
تركيب اين دو بيماري بعنوان اختلالات اسكيزوافكتيو شناخته مي شوند كه پيش
اگهي و سير باليني بهتري نسبت به اختلالت اسكيزوفرني دارد. درواقع در اين
بيماري پسرفت به درجات كمتري نسبت به بيماري اسكيزوفرني مشاهده مي شود
هرچند وجود دارد.
در بررسي هاي قبل بنظرم مي رسيد كه بدليل اختلال واقعيت سنجي و موقعيت سنجي
اينگونه تظاهرات نمي تواند بصورت ساده بروز اختلالات شخصيتي مثل خودشيفتگي
باشد. چيزي كه در خيلي از رهبران جهان وجود داشته و دارد. ليكن نكته اي كه
به من امكان مي دهد از بيماري و نه از اختلال شخصيت سخن به ميان آورم همانا
اختلال واقع سنجي و موقعيت سنجي است. براي درك بيشتر مي توانيد پاره اي از
سخنراني هاي آزاد او را مشاهده كنيم. مانند آن سخنراني معروف در مورد توليد
انرژي هسته اي در خانه و توسط آن دخترك نوجوان با وسايل بازاري. يا همين
سخنراني كه در حضور فرماندهان سپاه ايراد مي كند. يعني وقتي كه از تصور
غيرعادي از خود و از من شروع كرده و بدون توانايي انتقال دقيق مفاهيم با
گذر از سازمان ملل به ونزوئلا و كودك دو ساله و نداي محمود مي رسد.
با اندكي تجربه در بيمارستان هاي رواني يا در مطب ها امكان شنيدن اينگونه
تداعي هاي آزاد مشتمل بر از هم گسيختگي انديشه و ادارك و پرش افكار و ايده
ها بدون تمام كردن موضوع شروع شده و درك غيرعادي افكار كاملا در نزد
بيماران رواني فراهم است.
البته همچنان كه گفتم بايد به بيماران امكان سخن گفتن و بروز داد. تكنيكي
كه به آن اپن اندد OPEN ENDED مي گويند يعني از انتها باز. براي همين
بهترين راه ارزيابي بيماران مثلا هنگام سخنراني هاي آنان است البته اگر
روخواني يك متن دستنويس شده نباشد.
همچنان كه قبلا توضيح دادم اغلب اطرافيان بيمار هستند كه تشخيص وجود
اختلالاتي را در بيمار مي دهند و روانپزشك فقط نوع آن و چگونگي كنترل
بيماري را تعيين مي كند. در هر حال فارغ از بحث هاي پزشكي در مورد نوع دقيق
بيماري تصور مي كنم كه درك عدم تعادل رواني ايشان براي اغلب ايرانيان ممكن
باشد. ليكن در مورد نوع بيماري اگر دسترسی به مشاهدات زنده ياد دكتر سامي
فراهم مي شد سير بيماري ايشان از آغاز بهتر مشخص مي گرديد. امكاني كه
متاسفانه در اختيار ما نيست. در هرصورت من نيز مانند اغلب ديگر هموطنان در
مورد حداقل عدم تعادل رواني ايشان شكي ندارم. ليكن در مورد نوع دقيق بيماري
ايشان نيازمند به بررسي هاي باليني بيشتري مي باشم كه فعلا ممكن نيست. در
هر حال تشخيص اين بيماري را بر اساس امكانات و اطلاعاتي كه در اختيار داريم
بسيار محتمل مي دانم. مسئله مهمتري كه در واقع از علايق شخصي من به شمار مي
رود همان بررسي اختلالات رواني در اجتماعات خاص مي باشد. همچنانكه گفتيم در
روانپزشكي عمومي اين اغلب عدم تطابق بيمار با جامعه خود است كه به مراجعه
به روانپزشك منجر مي شود. در حالي كه در برخي از موارد افرادي با وجود چنين
اختلالاتي امكان اين را پيدا مي كنند كه مسئوليت هاي مهمي در امور دولتي
پيدا كنند يا اينكه بعنوان فردي فعال در گروه هاي سياسي مسئوليت هايي را
برعهده بگيرند. شايد از نمونه هاي نستبا جديد آن بتوانيم به نواب صفوي
اشاره كنيم. يعني كسي كه بعنوان يك روحاني سطح پايين ولي بسيار پرانرژي در
چند صحنه مهم حيات اجتماعي و سياسي ايران نقش آفريني كرده است. البته من
هرگز برخورد مستقيمي با ايشان نداشته ام. ليكن از خاطراتي كه دوستان هم
زنداني با وي نقل مي كنند امكان وجود اختلالات خلق و خوی در مورد ايشان
وجود دارد. يعني آن انرژي و شوري كه منجر به ايراد سخنراني هاي آتشين مي
گرديد و عليرغم سطح پايين خود در دستگاه روحانيت تلاشي كه براي تاثير بر
روحانيت عاليرتبه بكار مي برد.
ايشان مريدان زيادي نيز داشتند كه از جمله آنان همین آقاي احمد جنتي دبیر
شورای نگهبان است. اين موضوع يعني واگيردار بودن خلق و خوي پرانرژي اين
بيماران كاملا شناخته شده است و اينكه چگونه اينان مي توانند اطرافيان خود
را نيز به حركت درآورند. جمله اي از ايشان نقل است كه در واقع نقل قولي
انتصابي به پيامبر اسلام است كه قبل از دستور ترور افراد مختلف بر زبان مي
آورد. اين جمله يعني "يك نفر نيست كه من را از شر فلاني راحت كند." از
اُوراد جاري بر زبان اقاي جنتي نيز هست. هر چند انتخاب اين جمله پيامبر
اسلام از طرف نواب صفوي احتمالا ناشي از تصور بزرگ منشانه اي بود كه او از
خود داشت، ظاهرا چنين تصوري نسبت به او از طرف روحانيون عاليرتبه وجود
نداشته است. تا جايي كه بدستور آيت الله بهبهاني او را براي خنك شدن در
داخل حوض يك مدرسه ديني مي اندازد كه ظاهرا عامل اين كار پس از انقلاب مورد
ضرب و شتم شديد هواداران فدائيان اسلام قرار مي گيرد. توجه داشته باشيم كه
جريان فداييان اسلام درواقع الت دست افراد ديگري قرار گرفته بود. بطوري كه
حتي پس از 28 مرداد مورد آزار چنداني قرار نگرفتند. در واقع آن گاه كه آنان
دست به عملياتي مستقل از برنامه هاي طراحي شده داشتند به قلع و قمع آنان
منجر شد. برای نمونه اقدام به ترور بی مجوز "حسین علاء" نخست وزیر وقت شاه
که باعث عصبانیت شاه شد و دستور جمع کردن بساط فدائیان اسلام را صادر کرد.
در مورد احمدي نژاد احتمالا مجموعه اي از عوامل مربوط به اجتماعات پيراموني
ايشان در حفاظت از وي نقش داشتند. يعني اجتماعاتي كه مركب از افرادي با
عقايد كاملا خاص و غيرعادي مذهبي كه در روانپزشكي به آن اسكيزوييد مي
گوئيم، همراه با فرصت طلبان و شيادان و گروهي از جاه طلبان سياسي كه براي
رسيدن به اهداف خود از اين نوع عوامل بهره گيري مي كنند. يا بعبارتي جوامع
بيمار و پاتولوژيك كه در آن تشخيص بيماراز غير بيمار بسيار دشوار خواهد
بود. يكي از اعضاي جامعه پيراموني آقاي احمدي نژاد خانم رجبي مي باشد با
ايده هائی كه بعنوان "معجزه هزاره سوم" مطرح كردند كه حداقل از يك نظر
بسيار جالب توجه است. در واقع ايشان بعنوان مسلمان معتقد شايد بهتر بود كه
از معجزه قرن چهاردهم شمسي يا پانزدهم قمري استفاده كند. ليكن تصديق مي
كنيد كه هزاره سوم ميلادي بسيار بزرگ منشانه تر از مثلا سده چهاردهم است.
در روانشناسي پديده اي داريم نبام هذيان مشترك و معمولا در بين افراد بسيار
نزديك روي مي دهد. مثلا فرزندي هذيان يكي از والدين خود را بعنوان واقعيت
مي پذيرد و يا برعكس. گاهي اوقات نوشته هاي ايشان براي من تداعي اين اشتراك
در هذيان هاي احمدي نژاد را فراهم مي كند. هر چند به غير از نوشته هاي وي
اطلاع ديگري در مورد او ندارم و ترجيح مي دهم در مورد سلامت يا عدم سلامت
این خانم چيزي ننویسم تا به وقت خود و با آگاهی بیشتر از گذشته و حال و روز
کنونی و شخصی ایشان.
اين كه عروج احمدي نژاد به رياست جمهوري توانست واقعا مشكل حاميانش را از
نظر رسيدن به حكومت يك دست حل كند جاي شك و ترديد فراوان دارد. اگر چه روزي
بدليل خدماتي كه انجام داده و نيز بدليل تلقين پذيري كه از خصوصيت اختلالات
رواني است توانست مورد اعتماد آنان قرار گيرد، ليكن بدليل عدم توانايي هايش
كه ناشي از اختلالات رواني اوست بيشتر بصورت عاملي منفي و در تضعيف آنان
عمل كرد. ناگفته نماند كه پرداختن به پديده احمدي نژاد فقط يك قسمت كاملا
كم اهميت در برخورد به كساني است كه عامل عروج او به قدرت بودند. برخوردي
كاملا ناگزير و بسيار ديرهنگام.
نكته بسيار مهم ديگر در واقع سرمايه گذاري سنگيني است كه برخي كشورهاي غربي
از جمله امريكا در معرفي او بعنوان فردي بسيار بسيار باهوش انجام داده اند.
از اين نظر سرنوشت احمدي نژاد بنوعي با سياست هاي جاري در ايالات متحده گره
خورده است و آنان در حفظ او ذينفع هستند.
گفتگوی قبلی ما با
همین روانشناس که تحقیقات
خود را روی پدیده احمدی نژاد متمرکز کرده است
راه توده 162 24.12.2007
فرمات PDF
بازگشت