راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

لحظه های تاریخی
یک انقلاب برباد رفته
محسن میرزائی
 

وزارت ارشاد سردار صفاری هرندی كار را به جائی كشانده كه صدای محمود گلابدره ای نویسنده روزهای انقلاب را هم در آورده است:

دیگر دل و دماغی برای نوشتن ندارم. كتاب هایم در وزارت ارشاد خاك می خورد و چون بیمه نیستم, آب مروارید چشمانم را نتوانسته ام عمل كنم. كتابی كه ده سال بر روی آن كار كرده ام در وزارت ارشاد مانده، بنابراین چرا باید بنویسم؟ انسان دلسرد و افسرده می شود.
نمی دانم به چه كسی باید مراجعه بكنم. بعد از 67 سال كار فرهنگی و چاپ 24 عنوان كتاب نمی فهمم كه چرا باید دنبال این بدبختی ها بدوم. خصوصا با این وضع پیری، چشم درد و آب مروارید حوصله ای برایم نمانده است. بیشتر ما نویسندگان دفترچه بیمه نداریم و وزارت ارشاد هم می گوید شما را بیمه نمی كنیم چون بیش از شصت سال دارید. چرا؟ مگر من برای این انقلاب تلاش نكرده ام . چرا من كه كتاب ”لحظه های انقلاب“ و .... را نوشتم و آثار دیگرم نیز همسو با آرمان های انقلاب است، باید این وضع را تحمل كنم؟
( روزنامه كارگزاران 7/11/1385)

گلابدره ای در اشاره به كسانی كه با استفاده از روزهای تاسوعا و عاشورای سال 1357 كوشیدند شعارهای خود را به جای خواست های مردم جا بزنند می نویسد:

حالا رسیده ایم به عباس آباد. دسته به هم می خورد و ولوله می افتد توی دسته. مشت ها را به طرف سربازها می گیریم و”برادرارتشی! چرا برادركشی؟“ گویان از كنار پادگان می گذریم. حالا تمام عرض خیابان و پیاده رو آدم است. اما هنوز نگرانی و دلهره درچهره هاست. وقتی هلی كوپتر می آید مشتها گره می شود و سرها به سوی آن گرفته می شود و دهان ها باز می شود و همه چون چلچله با دهان های باز و گردن های كشیده انگار كه منتظر آب و دانه هستیم با خشم و نفرت نعره می زنیم و می گوئیم: ”بگو مرگ بر شاه, بگو مرگ بر شاه.“ كه آقا میكروفون چسبیده به دهان با عصبانیت می گوید: ”بگید یا حسین یا شهید یا حسین یا شهید“ من از شدت غضب حالا دارم منفجر می شوم. هی خشمم را فرو می خورم و یاد روز پنج شنبه قبل از جمعه 17 شهریور می افتم و به خودم می گویم : ”نه نمی شه. باید تابع جمع باشم. اگه میخوام تو جمع باشم“ ولی نمی توانم. نه نمی توانم. باز مچ های آقا را می گیرم و می گویم: ”آقا!آقا!آقا!“ و آقا لبخندی می زند و می گوید :”عجله نكن. صبور باش. وقتش كه رسید چشم چشم“
(لحظه های انقلاب صفحه 69)

از ورای همین كلمات می توان رفتار كسانی را ارزیابی كرد كه با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم و اعتمادی كه روشنفكران به رهبری انقلاب داشتند خط انحصارطلبانه ای را به انقلاب 1357تحمیل كردند. و ادامه یافت وادامه یافت تا همین اعتراض چند شب پیش آقای منتظری در قم و در دیدار با اعضای انجمن دفاع ازحقوق زندانی که علیه "خودی و غیر خودی" بانگ برداشت.
توان انقلابی به آن عظمت را چنان فرسودند و به هرز بردند كه امروزمحصولش امثال احمدی نژاد و سردار محصولی ها شده است.از آن همه شور و شوق و یكدلی مردم ایران فقط خاطره ای باقی مانده كه به یاد آوردن آن باعث تلخكامی مردمی است كه در انقلاب جان فشانی كردند.
روحانیون انحصار طلب در جای جای كتاب گلابدره ای حضور دارند و موفق می شوند شعارهای خود را به جای وسیعترین درخواستهای مردم جا بزنند:

«ناگهان طلبه جوان، آشفته و پریشانی می پرد روی مینی بوس و میكروفون را می چسباند به لبها و نعره می زند:”ساكت ساكت ساكت“ و سكوت ناگهان می افتد روی میدان و همه خاموش می شوند. صدای طلبه می لرزد و بغض گلویش را گرفته. ترسیده ام. آرام نمی گیرد و هی پشت سر هم می گوید: ”به شعارهائی كه از بیرون می یاد توجه نكنین. شعار ما اینه :”نهضت ما حسینی رهبر ما خمینی“
(لحظه های انقلاب صفحه 71)


در محاصره
مدیر عامل كارخانه آلومینیوم المهدی در مصاحبه با روزنامه كارگزاران گفته است:
«اعمال محدودیت توسط كشور هائی مانند چین كه از آنها پودر آلومینا(ماده اولیه تولید آلومینیوم) می خریم آغاز شده است.
(روزنامه كارگزاران7/11/1386)

با توجه به مصرف وسیع این فلز صنعتی پیداست كه كمبود آن علاوه بر گرانی و تورم چه مشكلات اجرائی برای كشور ایجاد خواهد كرد. آیا می توان باز هم مثل احمدی نژادنگران نبود؟


******************************
قصه پردرد کشاورزی ایران
در کنار داستان دردانگیز صنعت ملی

 

در نظام جمهوری اسلامی از آن جا كه سندیكاهای تولید كنندگان(به عنوان مثال كشاورزان) به رسمیت شناخته نمی شوند دولت عملا قادر به دریافت اطلاعات موثق و در نتیجه تنظیم بازار نیست, هر چند یك بار با مشكل كمبود مواد كشاورزی و وارد شدن زیان به كشاورزان و مصرف كنندگان روبرو می شویم. از سوئی مافیای مقتدر سالهاست میوه درجه یك كشور را كه از كشاورز به روش غارتگرانه سلف خری ارزان خریده و صادر می كند و از سوی دیگر پس از ایجاد بحران ناشی از كمبود میوه با در دست داشتن اهرمهای قیمت گذاری تتمه آن میوه را به قیمت بسیار بالا بدون هیچ كنترلی از سوی دولت به فروش می رساند. كشاورزان به دلیل نداشتن سندیكا امكان تصمیم گیری دسته جمعی درخصوص میزان تولید محصول را ندارند و عملا با توجه به تجربه و نیز قیمت سال قبل اقدام به تولید می كنند و از آن جائی كه همواره مشكل نقدینگی دارند عملا برای تامین هزینه های تولید ناگزیر از همكاری با سلف خران این بدترین نمایندگان سرمایه داری تجاری هستند. دولت مستاصل شده از نابسامانی نیز چاره را در وارد كردن فوری محصولات كشاورزی می بیند كه آن هم باعث زیان تولید كنندگان است و فقط جیب مافیائی را كه عملا بر بازار میوه حاكم است پر می كند. این خلاصه ماجرای كشاورزی ایران در این 28 سال حاكمیت پس از انقلاب است.
عنایت الله بیابانی نایب رئیس خانه كشاورز می گوید:
جامعه كشاورزی كشور به دلیل نبود مدیریت صحیح به سمت نابودی كشیده می شود. به دلیل اقلیم های مناسب در كشور هیچ گونه مشكلی از لحاظ تولید وجود ندارد ولی نبود سیاست مناسب كشت و سیا ست های نامناسب بازار باعث برخی كمبودها و در نتیجه افزایش برخی محصولات در كشور شده است. در حال حاضر ما نتوانسته ایم مدیریت ناظر بر بازار را در بخش كشاورزی جایگزین كنیم كه حاكمیت سیاست دلالی از تبعات آن است.
آقای بیابانی مخالف واردات بی رویه ای است كه وزیران كشاورزی و بازرگانی در هماهنگی با رئیس جمهور مهرورز خیال آن را دارند: «كاهش شرایط قرنطینه ای برای واردات برخی محصولات كشاورزی كه با افزایش قیمت روبرو هستند اقدام مناسبی نیست و نباید با این شعار تولید كننده را نابود كرد.»
 

(روزنامه كارگزارن 7/11/1385)
 


راه توده 121 05.02.2007
 

 

  فرمات PDF                                                                                                        بازگشت