راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

بهار اتمی ایران
به تابستان می رسد؟
فرانسوا ژره
(رئیس موسسه تحلیل های استراتژیک فرانسه)
ترجمه حمید محوی- ن. کیانی

 

آخرین بخش از ترجمه کتاب فرانسوا ژره را با خلاصه ای از دو شماره گذشته آغاز می کنیم که تحت عنوان اشاره آورده ایم. هدف اینست که خوانندگان با پیش زمینه بخش آخر را مطالعه کنند. فرانسوا ژره که نظراتش نمی تواند روی سیاست خارجی دولت فرانسه موثر نباشد، در این بخش شاید دچار برخی مثبت بینی ها و زیاده بینی ها شده باشد، اما از آنجا که تقویم حوادث را ورق زده تا به مواضع امروز دولت ایران برسد، نوشته اش خواندنی و دانستنی است.

اشاره- در پایان بهار 2005، پیش از انتخابات ریاست جمهوری (دوره نهم) و به احتمال قوی بمناسبت آماده سازی آن، دیپلماسی ایران ترازنامه ای از موقعیت خود تهیه کرد.
دیپلماسی ایران در مورد روابط نیروها به این نتیجه رسیده بود که از سه جانب در موقعیت مناسبی قرار گرفته است: در گل و لای فرو رفتن آمریکا در عراق، تضعیف دولت های اروپایی و پشتیبانی نیروهای قدرتمند و تازه به میدان آمده. حال به بررسی هر یک از این عوامل می پردازیم.
ایالات متحده آمریکا در باتلاق عراق بسر می برد و آنقدر در عمق این باتلاق پیش رفته اند که بیرون آمدن از آن هنوز دور از ذهن است. با این وجود پیشروی ایالات متحده به اندازه ای نبوده است که بتواند قدرت عملیاتی در منطقه داشته باشد. یک نقطه مقاومت بوجود آوردند و در همانجا موقعیت خودشان را تثبیت کردند و آن خیز اولیه فروکش کرده و قادر بحرکت در جهات دیگر و مناطق دیگری نیستند(1). بجای فرا افکندن نیروهایشان به خارج از عراق، این عراق است که با نیروهای متعدد و متباینش که عملا در مبارزه علیه حضور خارجی متحد هستند، بر آنها فشار وارد می سازد. ایالات متحده سوریه را بعنوان هدف بعدی از دست داد. از منظر استراتژی منطقی تر این بود که – به تسامح برگزار کردن قانونیت چنین عملی، که در هر صورت چیزی از آن باقی نمانده بود – تا دمشق پیش بروند. ولی بجای آن پس از قتل رفیق حریریRafik Hariri روی تغییر موقعیت سیاسی لبنان متمرکز شدند، دیپلماسی غرب در گل و لای گیر کرد و زمان را از کف داد، بدون هیچ نتیجه ای به استثنای تقویت مثلث ایران – سوریه – حزب الله.
در مورد اروپا، مشاهدات تهران حاکی از کاهش قدرت واقعی اتحادیه اروپا است که از سوی فرانسه و هلند طرح قانون اساسی مورد بی لطفی قرار می گیرد. یادآوری اندوهبار شکست های اتحادیه اروپای غربی UEO با کشورهای اروپای مرکزی و شرقی در سالهای 1990 . حتی اگر رهبران ایران گاهی با حزن و اندوه به قدرت می اندیشند و در رؤیاهایشان پرورش می دهند، با این وجود استعداد سیاسی واقعگرایانه ای Realpolitik از خود نشان می دهند، بخصوص زمانی که دیگران مطرح باشند. در رابطه با دیپلماسی اروپایی، به تفرقه ها و لاف و گزاف گویی ها پی بردند و دریافتند که قدرت واقعی در کجاست، در ایالات متحده. و از زمانیکه ابر قدرت آمریکا در تنگنا قرار گرفته است، چگونه می توان حداقل موقتا از فقدان فشار آن احساس آزادی نکرد؟ موقتا بدلیل اشتباهات استراتژی آمریکا در عراق، دولت ایران به موقعیت مساعدی دست پیدا کرد. ولی بدلیل اشتباهات تاکتیک و اعتماد بنفس بیش از اندازه و خواست انتقام جویانه و رجز خوانی و بعلاوه ناآگاهی جدی از جهان غرب که شامل حال گروه رهبری امروز است، جریانات ممکن است به حالت معکوس برگشت پیدا کند. همه چیز بستگی به قدرت های بزرگ جدیدالتأسیس در جامعه بین الملل دارد که امکان دخالت نظامی را خنثی ساخته اند.
سرانجام افراطی ترین بخش دیپلماسی ایران بر این عقیده است که در صورت فقدان تفاهم با اروپا، می تواند با روسیه و چین ارتباط برقرار کرد و از حسن نیّت هند بهره مند شد.

بخش سوم:

1) مسئله ای در نظریات استراتژیک وجود دارد که بی آنکه تازگی داشته باشد باید مورد بررسی عمیق تری قرار گیرد. تحرک عمومی نیروها برای قدرت پیروزمندی که منطقه ای محدود را به اشغال در می آورد، کدام است؟ در رابطه با پیچیدگی منطقه چگونه باید رفتار کرد؟ مسائلی که پیش از این در رابطه با الجزایر و ویتنام به نحو کاملا متفاوتی مطرح شده بود. با این وجود اینطور بنظر می رسد که اصولی چند آشکار می شوند: آزادی عمل بدست آمده، گسترش نیروها از طریق موضعگیریهای پراکنده در مجاورت، که پیش از سر گرفتن عملیات، در مقابل اولین شوک پیروزی حیرت زده می شود. ایالات متحده در ماه می 2003 می توانست دورتر برود. ولی با محدود کردن خود به عراق، که برای آنها تا حدودی ناشناخته بود، خودشان را در محفظه ای محبوس کردند. یعنی مکانی که نیروهایشان بحالت خفگی افتاده اند، با این وجود از نقطه نظر قدرت نظامی دست نخورده باقی مانده اند.

میانجی گری کرملین
در مورد روسیه، چنین امیدی براساس روابط تجاری گسترده و متقابلا سودمند برای طرفین است. وزیر انرژی اتمی روسیه مسئول اجرای امور مرکز بوشهر، و جمع آوری زباله های اتمی و مشاورت فنّی دراز مدت در زمینه صنایع هسته ای ایران است. روسیه سیستم های نظامی به ایران می فروشد که تهیه آنها برای این کشور به نحو دیگری امکانپذیر نیست، زیرا نه تنها آمریکا ممنوعیت هایی برای ایران ایجاد کرده است، بلکه غربی ها اساسا تردیدهایی در این زمینه نشان می دهند. بنابراین از طریق مسکو بوده است که تهران توانست تعدادی زیر دریایی خریداری کند و اخیرا نیز به سیستم های دفاع ضد هوایی مدرن دسترسی پیدا کند(1). به این ترتیب ایران از منظر روسیه مشتری خوبی برای یکی از بخشهای پر اهمیت اقتصادی بحساب می آید. با این وجود گفتگوی ایران و روسیه در مورد مسئله انرژی هسته ای از سال 2005 شاهد چرخش نامطبوعی ست. زمانیکه گفتگوی ایران و سه عضو اتحادیه اروپا به بن بست می رسد، روسیه خود را بعنوان میانجیگر معتمدی معرفی می کند که قادر به گشودن گره های بحرانی است. رئیس جمهور پوتین با ترفندی که به نقش او در بحران کره شمالی تکیه دارد، وانمود می کند که قابلیت چنین پا درمیانی را دارد و جهت استرداد نفوذ خود در خاور میانه که عملا به صفر تنزل کرده است، در عین حال پرونده های بسیار حساسی را باز می کند : ایران، و به همین منوال بقدرت رسیدن حماس در فلسطین. پرسش اینجاست که تا چه اندازه باز زایی نفوذ روسیه که بشکل بنیادی آسیب دیده بود تحقق خواهد پذیرفت؟
ایران می تواند در خاک خود و در ساز و ساخت هایی روسی اورانیوم غنی شده تولید کند، و تمام اطمینان ضروری فراهم آمده است تا مهندسین ایرانی بتوانند روند فعالیت غنی سازی و کیفیت آنرا کنترل کنند. جزئیات امور مالی آن اجبارا خیلی حساس بوده و آگاهی عمومی را بر نمی تابد. با این وجود تصور نمی کنم که چرخش نامطبوع گفتگوها به چنین زمینه ای ارتباط داشته باشد. ایران اصرار دارد که فعالیت ها و تحقیقات در درون مرزهای ملّی اش ادامه پیدا کند و هر گونه تعلیق و توقفی را در ارتباط با غنی سازی رد می کند. دلایل ارائه شده در دو وجه قابل بررسی هستند. مقدمتا، با رجوع به اصل حاکمیت از منظر کشوری که عضو TNP است. یعنی کشورهایی که قراداد منع گسترش سلاحهای هسته ای را پذیرفته اند، و نمی تواند هیچگونه تبعیضی را تحمل کند، و این موضوعی ست که مکررا مطرح شده است. سپس اصل عدم وابستگی به کشور دیگر. ایران اصرار دارد که توان کنترل تمام مراحل غنی سازی را در اختیار گیرد، حتی اگر شده بشکل تجربی و آزمایشگاهی.
اینگونه دعاوی غالبا در رابطه با اروپایی ها مطرح بوده است. در فوریه سال 2006 در حالیکه موعد بررسی پرونده در شورای امنیت نزدیک می شد، مذاکرات به هیچ نتیجه ای نرسیده بود. پس از اخطارهای وزرایی مثل ایوانوف Ivanov و لاورف Larvov ، ولادیمیر پوتین Vladimir Poutine می بایستی موقعیت را ارزیابی کند و در مقابل تحریم ها احتمالا با گزینش وتو مشکل را حل کند. بدون هیچ تریدی رفتار روسیه تأثیر بی چون و چرایی روی دیپلماسی چین خواهد داشت.

محافظه کاری های چین
در مورد چینی ها، روشن است که این طعمه انرژی ست که تهران را آسوده خاطر می سازد. بتازگی چینی ها بعلت سخت گیریهای ایالات متحده مشاورت غیر نظامی هسته ای خود را با ایران قطع کرده اند. با این وجود در سالهای 1990 می توانستیم بخاطر شکل گیری مدار چین – پاکستان – ایران نگران باشیم. در واقع اسلام آباد جهت گسترش توان هسته ای اش در زمینه نظامی از حمایت چین برخوردار بود. بنابراین چگونه می توان وجود داد و ستدهای چین با آژانس انرژی اتمی پاکستان به ریاست عبدالقادر خان را مشاهده کرد و افتادن آنرا در کیسه ایران محتمل ندانست؟ در زمینه تسلیحات نظامی کلاسیک (غیر اتمی) پکن به مسلح کردن ایران به موشک ادامه می دهد که عملا تکمیل کننده خریدهای ایران از روسیه است. باید اضافه کنیم که چین بعنوان منطقه قاچاق تکنولوژی نظامی از توانمندی بالایی برخوردار است. پکن از هر کجا که بتواند اسلحه تهیه می کند، حتی از اسرائیل که تا بستن قرار داد برای فروش تکنولوژی آواکس AWACS پیش رفت که فورا توسط آمریکا متوقف شد. ولی همین ایالات متحده با پاکستان که به ساخت هواپیمای جنگی مدرن با همکاری چین اقدام کرده است، موافقت و همکاری می کند. تحت چنین شرایطی چگونه می توان با اطمینان گفت که ایران از مشاورت چین و پاکستانی که از پیشرفت های صنایع آمریکای شمالی سهم برده اند، در نهایت امر استفاده نمی کند؟ با این وجود، در رابطه با این بحران کاملا مشخص، چین دو مشغله اساسی دارد. اوّلین موضوع که خیلی کلّی ست و عبارت است از اینکه دولت پکن که جهان بینی اش به آهستگی تحول می یابد ترجیح می دهد که از افزایش قدرت های اتمی در جهان اجتناب کند. دوّمین موضوع که ناشی از محافظه کاری سنّتی چین می باشد، حاکی از این است که نمی خواهد در شورای امنیت چهره نما شود. بنابراین چین به هیچ عنوان تمایلی ندارد که همانند کوبا یا ونزوئلای هوگو چاوز Hugo Chavez بعنوان واپسین پشتیبان ایران تجلی کند. گفتگوهای متعدد با کارشناسان و مسئولین رسمی چین نمایانگر تنشی عمیقی ست که امروز دیپلماسی چین را در امور بسیار بحرانی به فعالیت واداشته است :
بعنوان قدرتی پر اهمیت و مسئول در صحنه بین الملل جلوه کند که خواهان گسترش قدرتهای اتمی نیست و از چنین تمایلاتی پشتیبانی نمی کند. در مقابل قدرت های بزرگ غربی صف آرایی نکند، و بطور مشخص در مقابل آمریکا، و از دست ندادن جایگاه خود بعنوان قدرتی بزرگ در اردوگاه کشورهای در حال توسعه مطابق بر موازین و سنّت باندونگ Bandoeng و کشورهایی که در جنبش عدم تعهد ثبت نام می کنند.
بنابراین محافظه کاری های چین از این جهت است که موقعیت خود را در دو مورد بالا از دست ندهد: از دست ندادن امتیاز دسترسی داشتن به هر نوع منبع طبیعی استراتژیک، بعنوان مثال هیدرو کربور، و این که از جانب آمریکا جریمه نشود و در نهایت سرش کلاه نرود. و باید دانست که در اعتقادات سنّتی و عمیق چینی ها، غربی ها بازیکنان بدی هستند و هیچگاه به تعهداتشان عمل نمی کنند. به تمام این دلایل، چین با عاقبت اندیشی کامل تمام تحریم های ایران را مورد ارزیابی قرار داده و سبک و سنگینی آنها را به دقّت وزن می کند و جهت واگذاری امتیازاتی در زمینه تحقیقاتی به ایران درست پشت سر روسیه حر کت می کند و به محض اینکه کنترلی دقیق انجام می گیرد، بر اساس اعلامیه های ایران که در صحت آنها دیگر شکی وجود ندارد(مارس 2006) همکاریهایش را از سر می گیرد. با اعلام اینکه خاور میانه به اندازه کافی اغتشاش و خشونت بخود دیده است، پکن استراتژی دراز مدتی را در نظر گرفته و براین اساس به تقویت پتانسیل اقتصادی و مسلح ساختن خود به ابزارهای بنیادی قدرت و حاکمیت پرداخته است. رهبران چین هیچ ضرورتی برای مداخله در منازعات خاورمیانه نمی بینند و برای وارد شدن به مشکلاتی هم که موقتا توسط آمریکا در این منطقه و یا در جاهای دیگر دیکته می شود تمایلی نشان نمی دهند و خود را مبرا می دانند. تا بیست سال دیگر قدرت آمریکا خسته و شاید هم که فرتوت و از کارافتاده شود... و روز موعود فرا خواهد رسید. بین خطر ایران اتمی که چین تمایلی به آن ندارد و نیازش به انرژی ضروری جهت رشد فعلی، چین انتخاب خود را مشخص کرده است. بنابراین از تحریم های سخت علیه ایران چندان پشتیبانی نمی کند. سال 2006 یکی از پر تنش ترین و بحرانی ترین سالها برای خاور نزدیک و میانه پس از جنگ 1973 است، با این حساب که خصوصیات آن بسیار خطرناکتر از وضعیتی ست که در سی و سه سال پیش مشاهده کردیم. بین دو ابر قدرت یک نقطه انقباض هسته ای وجود داشته و بالطبع خودداری در این زمینه اجتناب ناپذیر بوده است. دولتهای متخاصم بناچار می بایستی ضرورتا محتاطانه رفتار کنند. حقیقت این است که سازمان کشورهای صادر کننده نفت OPEP در جهانی کردن منازعات شرکت داشته اند و وجه اقتصادی آنرا تشدید کرده اند، مطمئنا چنین امری تازگی ندارد، ولی در اعلامیه هایشان بیش از همیشه استراتژیک بنظر می رسد. امروز مشکلات ایران بعدی جهانی بخود می گیرد. زیرا بحران کنونی دیگر محدود به منطقه ای مشخص نیست و سه دلیل عمده می توانیم برای آن ارائه دهیم: موضوع به شکل منازعه ای مرزی بین همسایگان مطرح نیست که بخاطر تصاحب منطقه ای یا کشف منابع نفتی و یا موردی که به حاکمیت آنها مربوط می شود رو در روی یکدیگر قرار می گیرند. بحران از نظر بعد جغرافیایی بشکل گسترده تری مطرح است و به این دلیل مشخص که متخاصمین همانند سالهای 1970 ابزارهای تهاجمی از فاصله دور را در اختیار دارند. خط جبهه نبرد بر اساس برد موشکهای بالیستیک تعیین می گردد که تعداد آنها بیش از پیش رو به افزایش است. بحران واجد بعدی اقتصادی و کلاسیک در مناسباتش با مسائل انرژی است. ولی جهانی شدن و پیدایش نیروهای نوظهور اهمیت آنرا بیش از پیش افزایش بخشیده اند. و سر انجام می توانیم به بعد ایده ئولوژیک چنین بحرانی اشاره کنیم که بعلت اسلام افراطی که در سرتا سر جهان بر مبنای عملیات تروریستی عمل می کند بشکل فوق العاده ای نسبت به گذشته مطرح است. ایران دخالتی در چنین عملیاتی ندارد. ولی به جهت ثبات موقعیتش می تواند بعنوان مهره ای روی صفحه شطرنج از چنین امکانی بهره برداری کند.

زمزمه های تهدید
گفتگوهای مشکل که در پائیز 2003 آغاز شده بود به بن بست برخورد کرد. نگرانی های ایرانی ها پیوسته روند مذاکرات را مختل می ساخت. آیا اروپائی ها اسب تروآی ایالات متحده نیستند؟ بریتانیایی ها متحدین خودشان را بنفع واشنگتن تحریک نمی کنند؟ آیا هدف از مذاکرات هر چه بیشتر به تأخیر انداختن فعالیت هسته ای ایران نیست؟ نمایندگی ایران پیوسته فشارهای سیاسی را مطرح می کردند که از سوی آنهایی که در تهران ادامه مذاکرات را بی فایده دانسته و بسرعت در پی از سر گیری فعالیت غنی سازی بودند. و شاهد فعالیت ها و مانورهایی در این زمینه بودیم. بنابراین از ژوئن 2005 ناگهان شعاری قدیمی دوباره باب روز شد و طی مصاحبه ای سفیر ایران در پاریس با شگفتی اظهار داشت که :« غرب ما را فریب داده است که در پی تحمیل قانونی استعماری ست که حاکمیت ایران را به ریشخند می گیرد. پس بهتر این است که مثل کره شمالی عمل کنیم، این نفع بیشتری دارد.»
در واقع با پیگیری دقیق موقعیت ایران به این نتیجه رسیدیم که از اواسط می و ژوئن 2005 مذاکرات با سه کشور بزرگ اتحادیه اروپا به بن بست رسیده است. گاهی اوقات گفته می شد که مذاکرات فرصتی ست برای خرید وقت. این نظریه چنانچه برنامه مخفی و غیر قانونی بود صحت می داشت ولی احتمالا چنین موردی واقعیت ندارد. در واقع مذاکرات برنامه ایران را به مدت دوسال به تأخیر انداخت، اگر تعلیق انجام گرفته باشد. از این پس بیش از پیش وارد مرحله منطق تقابل مستقیم می گردد و با نتایج انتخابات ژوئیه بشکل جدیتری مطرح می شود. غربی ها فشارهای خود را افزایش می دهند ولی این درحالی ست که ابهامات ضخامت بیشتری پیدا می کند و تردید ها و زمزمه ها حاکی از پیشرفت توان ایران نه در غنی سازی اورانیوم بلکه در ساخت سلاح اتمی هستند.

16 فوریه سال 2005، مقابل کنگره آمریکا، دریاسالار ژاکوبی، رئیس سرویس اطلاعات نظامی، نتوانست اطلاعات دقیقی در باره ساخت بمب اتمی توسط ایران ارائه دهد و چنین اظهار داشت که : « در اوایل دهه آینده» («early in the next decade»). با توجه به کمبود اطلاعات در زمینه توان نظامی ایران در عرصه سلاحهای اتمی و کلاسیک، اعضای پارلمان آمریکا بررسی چنین موضوعی را در دستور روز خود قرار دادند و نتایج آنرا بشکل جزئی در اوت 2005 به اطلاع عموم رساندند. از مهمترین نتایج این بررسی چنین اعلام شد که ایران تا کسب توان نیروی اتمی شش تا دهسال فاصله دارد. این ارزیابی با اظهارات سرویس های اطلاعاتی اسرائیل هماهنگی نداشت. اعلامیه های « خط قرمز» آریال شارون و تعدادی از شخصیت های نظامی عمدا خواهان تولید ابهاماتی در این زمینه بودند. گزارشات ارتش اسرائیل در ماه اوت 2005 اعلام داشت که ایران تا شش الی یکسال دیگر به توان نظامی هسته ای دست پیدا خواهد کرد. با بالا گرفتن تنش و سوء ظن، لغزش ها و شایعات با نتایج بسیار سنگینی بیش از پیش افزایش پیدا کردند: فیلیپ دوستبلزی وزیر امور خارجه فرانسه، در فوریه 2006 « برنامه هسته ای مخفی» در ایران را مطرح کرد و این امر تا آن زمان از جانب دیپلمات های اروپایی بی سابقه بود. آیا چنین اظهاراتی را باید بحساب نوعی سیاست فشار به حساب بیآوریم؟ یا اشتباه وزارتخانه؟ بی آنکه Quai d'Orsay چنین امری را تکذیب کند با این وجود نتوانست اغتشاشی را که روی داده بود کتمان نماید. یک ماه بعد، بمناسبت کنفرانسی در واشنگتن، بر اساس گزارشی غیر رسمی از سوی محافل محافظه کاران، اعلام شد که تهران دوازده تا چهل ماه تا تولید سلاح اتمی فاصله دارد. از سال 2004 ایالات متحده آمریکا اعلام می کند که لیبی طرح ساخت بار(شارژ) هسته ای را از پاکستان تهیه کرده است. این طرح مرتبط با یک سلاح چینی و موشکی است که در سال 1965 آزمایش شده و در سال 1980 به پاکستان تحویل داده شده است. بر اساس همین انتقالات است که پاکستان در مسیر ساخت بمب اتمی قرار می گیرد و سرانجام در ماه می 1998 به نتیجه می رسد. ولی باید به کندی چنین روندی در مورد پاکستان اشاره کنیم؛ مضافا اینکه دانش و آگاهی علمی متخصصین این کشور احتمالا فراتر از آن چیزی است که معمولا تصور می کنیم و به تمام این موارد باید شایعات زمزمه آمیز در اطراف عملیات سیا CIA را اضافه کنیم. در آغاز سال 2006متخصص امور اطلاعاتی نیویورک تایمز New York Times کتابی را تحت عنوان : State of War. The Secret History of the CIA and the Bush Administration منتشر می کند که با توجه به فضای سوء ظن عمومی به دولت ایالات متحده از سال 2004 و عدم اعتماد مردم به رهبران سیاسی، در ردیف پر فروشترین کتابهای سال قرار می گیرد. در سال 2000 با پشتیبانی سیا CIA ژرژ تنت George Tenet هدایت عملیات «Merlin» را بعهده می گیرد که عبارت است از ارسال طرح یک بمب اتمی به ایران توسط یک دانشمند روس و ایجاد اشتباه و اغتشاش در آن که ساخت بمب اتمی را در ایران به بن بست بکشاند. متأسفانه، مأمور از مأموریتش سرپیچی می کند و تمام ترفندها را افشا می کند و بر این اساس عملکرد واقعی بمب اتمی را بشکل بارزتری آشکار می سازد. اگر سیا CIA به عملیاتی تا این اندازه مهم و در عین حال مسخره مبادرت می کند از این جهت است که تصور می کند که ایران در این زمینه دانش و اطلاعات کافی در اختیار ندارد. بعلاوه، گویا که سازمان سیا کمپیوتری حاوی اطلاعات درباره آماده سازی شهاب 3 برای شارژ اتمی را از مهندسین ایرانی ربوده و در اختیار l'AIEA قرار داده است. تمام این موش و گربه بازی ها یک عملکرد ساده و مفید بیشتر برای ایالات متحده ندارد و آنهم در وحله نخست متقاعد ساختن افکار عمومی مردم آمریکا و سپس جهان است به تهدید اتمی ایران.

گسترش مانور روانی - سیاسی
از سوی دیگر دولت رئیس جمهور جدید احمدی نژاد قصد ندارد حالت منفعل به خود بگیرد. احمدی نژاد بمحض اینکه بقدرت رسید و الزاما با پشتیبانی مقامات بالا، زیرا خود او به تنهایی قادر نبود تحولی ناگهانی در دیپلماسی ایران ایجاد کند. بنابراین با انتقاد از سازشکاری ها و موقعیت دفاعی، دیپلماسی ایران را با انتخاب موقعیت افراطی تغییر داد و این اساس عادت همیشگی رهبران ایرانی است که در هنر همه چیز گویی و... عکس آن شهرت دارند. در آغاز سال 2006 دولت ایران تهدید کرد که تولیدات نفت را کاهش خواهد داد که به تبع آن بهای نفت نیز افزایش خواهد یافت. دو ماه بعد همان مقامات اعلام کردند که قصد ندارند به بحران جهانی همانند 1929 دامن بزنند. علاوه بر این در عین حال نمی خواستند درآمد خودشان را در بخش انرژی دچار وخامت کنند. در آغاز سال 2006 با فراموش نکردن حوادث سال 1979 یعنی زمانی که دارایی های ایران در خارج ضبط شده بود، دولت اعلام کرد که قصد دارد دارایی های ایران را از بانک های غربی به بانک های آسیایی منتقل کند. سپس چنین خبری تکذیب شد و دولت های آسیایی اعلام کردند که در موقعیتی نیستند که بتوانند دارایی های ایران را دریافت کنند. اینطور بنظر می رسد که بازی تحریکات و فشارها بی آنکه از ابعاد و نتایج آن اطلاعی داشته باشیم آغاز شده است. ولی برخورد نیروها بیش از همه در سطح ایده ئولوژیک بوقوع می پیوندد و پیچ و تاب های قابل ملاحظه و شدیدی بخود می گیرد.
با فکر اتخاذ موقعیت تهاجمی و با تمدید پیوند اتحاد با روحیه ضد صهیونیستی، رئیس جمهور احمدی نژاد زاویه حمله را روی «هولوکوست» و مسائل یهودیان و اردوگاههای نازی متمرکز ساخت. از هر کجا و هر کشوری بدنبال یارگیری در میان پژوهشگرانی ست که از تز عدم وجود اردوگاه و کوره های آدمسوزی دفاع می کنند، برای مثال ژاک فوریسون Jacques Faurisson پژوهشگر فرانسوی که بعلت تزهایش و بخاطر تکذیب وقوع چنین جنایاتی از کادر دانشگاه اخراج شده بود. چهارشنبه 26 اکتبر 2005 ، اولین میتینگ احمدی نژاد، «نابودی اسرائیل از صحنه جغرافیایی» را صراحتا اعلام کرد.

سناریوی نظامی
تحریم، محاصره، جنگ هوا دریایی محدود (سناریوی 1988-1986)
حمله هوایی، یا موشک
قابلیت پاسخگویی ایران : استراتژی غیر مستقیم
نفت و گاز بعنوان اسلحه
تروریسم بعنوان اسلحه
اغتشاش در عراق


راه توده 139 09.07.2007
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت