از یک نامه دریافتی:
دردها و مشکلات
در روستاهای ایران
بخش هائی از یک نامه دریافتی:
از جمله سیاست های غلط جمهوری اسلامی که در دوران اصلاحات گام هائی برای
تصحیح آن برداشته شده بود و در دوران احمدی نژاد برعکس، تشدید شده استقرار
کارمندان و کارکنان غیر بومی در مناطقی از ایران است که اقوام مختلف ایرانی
زندگی می کنند. مانند بلوچستان، کردستان و...
این مشکل تاکنون عمدتا با نگاه سیاسی بررسی شده و ابعاد دیگر آن نادیده
گرفته شده است که می خواهم با توجه به رفت و آمدی که به نقاط مختلف ایران
دارم، به گوشه ای از این ابعاد اشاره کنم.
کارکنان غیر بومی چون نمی توانند با مردم قاطی شوند و نیز به علت دوری از
زندگی خانوادگی و حقوق کم اغلب تبدیل به نیروی ناراضی در مناطق تبدیل شده
اند. در همین مناطق، آنجا که از نیروهای بومی استفاده شده، آنها بعلت
نزدیكی به شهر و یا روستاهایشان می توانند در وقت فراغت به شكلی به
خانوادشان كمك كنند و شاید از این بابت در آمدی هم كسب كنند كه به شكلی می
تواند كمی حقوقشان را جبران كند. در میان کارکنان غیر بومی اكثرا به عنوان
مثال درموارد زیاد در مناطق مختلف استان هرمزگان از جمله در بندر جاسك،
میناب، رودان، استان كرمان از جمله در جیرفت و كهنوج و بافت واستان سیستان
و بلوچستان تكنسین ها و كارشناسانی دیده می شوند كه بومی مازندران و گیلان
و فارس و…می باشند و سالها ست با حقوق غیر مكفی و بالاجبار در این منا طق
خدمت می كنند و شدیدا ناراضی هستند. نمی توانند با مردم بومی قاطی شوند و
مثلا ازدواج كنند. هم به دلیل مذهبی و هم به دلیل تفاوت های عرفی و فرهنگی،
بعضی ها ازدواج كرده و همسرانشان را به منطقه آورده اند. آنها نا راضی تر
هستند، زیرا همسرانشان اكثرا خانه دار هستند و اصلا نمی توانند با مردم
بومی معاشرت كنند. همسران این گروه مجبوراند در چهار دیوار خانه در تمام
طول روز و ماه محبوس بمانند.
در برابر این وضع در بلوچستان، مثلا در مناطقی مانند مازندران و گیلان وضع
به گونه ای دیگر است. برای نمونه در گیلان وقتی با بسیاری از كارشناسان و
تكنسین های سازمان آب، اداره آبیاری و یا ادارات كشاورزی روبرو می شوید،
آنها را انسان هائی زحمت كش، صادق و گاه صاحب اطلاع می یابید که از ته دل
خواستار بهبود زندگی همه مردم اند و از منطقه خودشان اطلاعات دقیق دارند.
اما این گروه نیز از سوی وابستگاه مذهبی حکومت تحت فشارند و از بالا چوب
لای چرخشان گذاشته می شود. ساعت ها در صحرا می گردند و مشكلات و مسایل
مبتلا به كشاورزی منطقه را بررسی می کنند و اغلب نیز راه حلی دقیق و علمی
ارائه می دهند. گاه خودشان هم کشاورزاند و برنجکار و در روستاها زندگی می
کنند. با افرادی روبرو می شوید که در فصل کار از سپیده صبح تا نیمی از شب و
نیز روز های تعطیلی برای اداره ومردم كار می كنند و درعین حال از تنگناهائی
که دولت بر سر راهشان بوجود می آورد می نالند. اغلب جوانان منطقه بیكاراند
و یا كار های غیر تولیدی از جمله رانندگی و دست فروشی می كنند. این در مورد
فرزندان كشاورزان نسق دار و زمیندار صدق می كند، جوانانی كه پدرشان خوش
نشین ده هستند تكلیفشان با كرم الكا تبین است.
اینها را بیشتر برای آن می نویسم تا اینگونه فكر نکنید که در ایران مشکل
فقط حجاب است و یا فقط جو مذهبی بر کشور حاكم است بلكه جو حاكم همان جو و
قانونمندی های عام جامعه بشری است. یعنی جامعه ایران كنونی نیز از قانون
مندی های اقتصادی تمام جامع بشری پیروی می كند.
مثلا در گیلان و مازندران که هنوز کشاورزی رونق دارد اصلا بحث های مذهبی
مطرح نیست. همه بحث ها پیرامون آب، خاك، كشاورزی، چگونگی بهره بر داری از
آب و خاك، بیكاری، شغل و نیز مسایل سیاسی- صنفی و اقتصادی است.
راهکارهائی که خود مردم و کارکنان بومی برای مقابله با بیکاری جوانان در
مناطق خود ارائه می دهند به مراتب عملی تر از راهکارهائی است که دولت می
اندیشد و وعده آن را می دهد، و این نشان میدهد که اگر کار مردم به خود مردم
واگذار شود و اجازه بدهند شوراهای محلی واقعا منتخب مردم بوده و هویت کامل
محلی داشته باشد چقدر می توانند دردهای مردم محلی را التیام بخشند.
نمونه ای از مشکلات کشاورزان برنجکار گیلان را برایتان می نویسم تا ببینید
چگونه سیاست های غلط و تنگناهای حکومتی باعث آوارگی روستائیان و اضافه شدن
بر آن جمعیت 7 میلیونی روستائیان آواره در پشت دروازه شهرهای بزرگ می شود.
عده زیادی از بهره برداران بابت تعرفه های اداره آبیاری سال های گذشته به
اداره آبیاری بدهكار هستند و ظاهرا با اعتراض به این تعرفه ها و زور بودن
این تعرفه ها نمی خواهند آنرا به پردازند. آنها معتقد هستند آبی كه با زحمت
زیاد از جمله آب دزدی در شب و با زحمت زیاد تمام افراد خانواده و زن و بچه
ها بدست می آید تعرفه ندارد كه اداره آبیاری آنرا می خواهد از ما بگیرد.
كشاورزان می گویند وقتی اداره آبیاری می تواند تعرفه مصوبه دولتی را از ما
بگیرد كه درست حسابی و به موقع آب در اختیار ما بگذارد.
در سال های گذشته دور و قبل از آمدن آب به منطقه (دهه 40 ) عده ای از شالی
كاران منطقه مجبور می شدند به علت نبود آب و كاهش آب رودخانه ها در ماه های
تیر و مرداد شالی خود را خشك كنند و علوفه خشك آنرا به دام هایشان بدهند كه
حتی دام ها به علت كم آب بودن و زیاد خشك بودن این علوفه آنرا نمی خوردند و
در حقیقت دام ها نیز زحمت زارعین را نمی پذیرفتند.
راه توده 135 11.06.2007
فرمات PDF
بازگشت