راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

بی راهه سوم
تحفه جمهوریخواهان لائیک
ن. کیانی
 

جمهوریخواهان لائیك و دمكرات كه در خارج از كشور فعالیت می كند، اخیرا در پیامی اعلام كرده اند: "روشن است که در فقدان آلترناتیو دمکراتیک، وسوسه‌ى پناهجویى در سایه اصلاح‌طلبان حکومتى و یا همگامى و همکارى با سلطنت‌طلبان نیرو می‌گیرد."
جمهوریخواهان لاییك و دمكرات در همین بیانیه همه را به "راه سوم" یعنی تشكیل آلترناتیو دمكراتیك خارج از كشور در برابر دو راه دیگر همكاری با سلطنت طلبان و یا اتحاد با اصلاح طلبان فرا می‌خوانند. بدیهی است اگر یك جریان نیرومند در خارج از كشور- بنام آلترناتیو یا هر چیز دیگر باشد - وجود داشت كه پشتیبانی مردم را با خود داشت، كه مثلا سندیكاهای بزرگ كارگری حامی آن بودند و می توانست یا یك فراخوان نه میلیون ها كارگر، بلکه لااقل صدها تن را به اعتصاب بكشاند، یا هزاران تن را به خیابان ها فرا بخواند و ... در آنصورت كسی به وسوسه همگامی با سلطنت طلبان نمی افتاد و شاید اصلاح طلبان حكومتی و غیرحكومتی بودند كه دنبال اتحاد با چنین آلترناتیو و نیرویی بودند.
اما می دانیم چنین نیست و راه سوم فعلا وجود خارجی ندارد. پس پاسخ و راه حل سوم جمهوریخواهان لاییك را باید نخست به یك پرسش تبدیل كرد و آن اینكه:
چرا و به چه دلیل، علیرغم نزدیك به دو دهه تلاش و پیگیری، آلترناتیو خارج از كشور نتوانسته شكل بگیرد؟ چه شرایط مشخصی در خارج از كشور وجود دارد كه مانع از شكل گیری یك الترناتیو واقعی یا حداقل سایه ای از آن شده است؟
پاسخ به این پرسش را نمی توان، چنانكه مرسوم است، به یك امر ذهنی یعنی "تفرقه اپوزیسیون دمكرات" نسبت داد. تفرقه اپوزیسیون خارج از كشور خود ناشی از شرایط عینی مشخصی است كه این اپوزیسیون در درون آن زندگی، كار و فعالیت می كند. دوری از ایران، نداشتن پایگاه اجتماعی و قطع ارتباط حتی با اعضا و هواداران گرایش های سیاسی، عدم حضور در مبارزه مشخص و واقعی كه نتایج ملموس داشته و در نتیجه امكان ارزیابی و مقایسه سیاست‌ها را ببار آورد، خود آن عوامل عینی است كه تحت تاثیر آن اپوزیسیون خارج از كشور دچار تفرقه و تشتت می شود. نیروهایی می توانند با یكدیگر ائتلاف كنند كه پایگاه اجتماعی آنان بر خود و بر متحدانشان معلوم باشد. اگر درون ایران مثلا اصلاح طلبان یا محافظه كاران بخواهند با یكدیگر ائتلاف كنند دارای معیار هستند. مثلا میزان آرایشان در انتخابات، توان بسیج نیروها، قدرت و نفوذ رسانه‌هایی كه بر آن تسلط دارند، پشتوانه اقتصادی و مادی و غیره. بر اساس ارزیابی این عوامل، این گروه ها یا اكثریت آنان با هم به تفاهمی دست پیدا می كنند. اما در خارج از كشور، در فقدان رابطه با درون كشور و روشن نبودن پایگاه اجتماعی معیاری برای ائتلاف وجود ندارد. هر كس در ذهن خود، سیاست و نظر خود را منطقی ترین می داند و از دیگران دعوت می كند به منطق او بپیوندند نه اینكه به نیروی او.
این عوامل عینی و ذهنی زمینه را برای در پیش گرفتن سیاست هایی كه با واقعیت ایران خوانایی ندارد فراهم می كند. الگوهای مبارزاتی كه با تجربه اكثر این نیروها در زمان شاه و رژیم گذشته همخوانی دارد ولی با شرایط یك ایران کنونی و رژیم های دمكراسی محدود همخوانی ندارد در پیش گرفته شده و می شود. صبغه چریكی بسیاری از این گروه ها كه ذهنشان همچنان درون خانه های تیمی محصور شده و توده مردم، نیازها، تمایلات و گزینش های آنان را تحقیر می كنند؛ همگی در شرایط خارج از كشور و گسست كامل از این توده‌ها دهها برابر تشدید شده است. چقدر اینان مردم را بابت آن كه زمانی آیت الله خمینی را به رهبری برگزیدند سرزنش كردند و چه اندازه آنان را بابت اعتماد به اصلاح طلبان تحقیر كردند و علیه دولت خاتمی و مجلس ششم موضع گرفتند! از هر دو اعلامیه این گروه ها یكی مربوط به آن است كه مردم، برخلاف رهبران این گروه ها كه هیچگاه در توهم نیستند، در "توهم" بوده اند یا دارند از "توهم" بیرون می آیند. بزرگترین توهم و اشتباه اپوزیسیون خارج از كشور و بویژه مجموعه گروه هایی كه جمهوریخواهان لائیك را تشكیل داده اند، همانا این تصور است كه مردم منافع خود را تشخیص نمی دهند و همیشه در توهم هستند.
نتیجه این وضع آن شد كه عمده نیروهای اپوزیسیون خارج از كشور روزبروز نیروی خود و توان تاثیرگذاری بر تحولات درون كشور را بیشتر از دست دادند. در این وضع سه راه بیشتر باقی نمی ماند: یا به سمت درون ایران سیاست تعیین كرد و كوشید آن شرایط را تحلیل كرد و جای پایی درون آن تحولات یافت، كاری كه مستلزم تلاش برای غلبه نه فقط بر فاصله عینی بلكه بر بسیاری از موانع ذهنی و از جمله پذیرش نادرستی سیاستی است كه اكثر این گروه ها از نزدیك به سی سال پیش دربرابر انقلاب و نظام برآمده از آن در پیش گرفته اند. راه دیگر تصور این است كه عمر جمهوری اسلامی و نه فقط جمهوری اسلامی بلكه انقلاب 57 به پایان رسیده، كه نتیجه آن رفتن به سمت همكاری با سلطنت طلبان است و بالاخره ماندن همچنان در انزوا یعنی همان "راه سومی" است كه جمهوریخواهان لائیك پیشنهاد می كنند.
بنابراین گزینه اتحاد با سلطنت طلبان از اینرو دارای یك پایه كاملا عینی و ناشی از شرایط مشخص خارج از كشور است و دارای یك پایه ذهنی یعنی سرانجام منطقی سیاست نادرستی است كه در قبال انقلاب در پیش گرفته شد و آخر آن بدینجا ختم شد. اگر ریشه امر چنین نبود بخشی از همانها كه خود را جمهوریخواه لائیك و دمكرات می نامند برای نویسندگان كیهان لندن و الهه بقراط و داریوش همایون تبلیغ نمی كردند.
به همین شكل گزینه تلاش برای تاثیرگذاری در درون كشور و تقویت عناصر و جهات مثبت كه جمهوریخواهان لائیك آن را به تمسخر به "پناهجویی در سایه اصلاح طلبان حكومتی" تعبیر می كنند و تقلیل می دهند، نیز یك گزینه دیگر ناشی از شرایط عینی و ادامه منطقی یك سیاست است. سیاستی كه از همان ابتدای انقلاب كوشید بجای آن كه آرزوهای خود را بر مردم تحمیل كند، با خواست مردم همراه شود و مردم را در مسیری كه آنان خود انتخاب كرده اند یاری كند.
جمهوریخواهان لائیك و دمكرات در پیام خود بارها از خطراتی كه میهن ما در آن قرار گرفته نام می‌برند، اما نمی گویند كه برای مقابله این خطر چه پیشنهادی دارند. این هشدارها بیشتر به رفع تكلیف برای ثبت در تاریخ شبیه است تا به تلاش برای یافتن راهی برای جلوگیری و برون رفت از فاجعه. دلیل ساده این امر پیشنهاد "راه سوم" و اتحاد گروه های لائیك و دمكرات در خارج از كشور است. در حالی كه معلوم نیست بفرض اگر همه گروه های خارج از كشور به جمهوریخواهان لائیك بپیوندند چگونه جلوی فاجعه گرفته می شود.
آشكارا دیده می شود كه اپوزیسیون خارج از كشور به لحاظ عینی زندانی محیط خود و قطع رابطه با پایگاه اجتماعی و از نظر ذهنی زندانی سیاست اشتباهی است كه در پی انقلاب بهمن در پیش گرفت و آن را سرسختانه ادامه داد. این اپوزیسیون با این وضع نمی تواند به آلترناتیو وضع موجود تبدیل شود.
 

 

 راه توده 125 5.03.2007
 

  فرمات PDF                                                                                                        بازگشت