گفتگوی شهروند با محمد علی عموئی
کامبخش
معتبر ترین عضو
رهبری حزب توده ایران
روزنامه شهروند بمناسبت 66 مین
سال بنیانگذاری حزب توده ایران، گفتگوی تازه ای را با محمد علی عموئی قدیمی
ترین زندانی سیاسی ایران منتشر کرده است. خبرنگاری که این گفتگو را انجام
داده، حاصل دیدار خود با عموئی را داستان گونه تنظیم و شهروند نیز آن را
منتشر کرده است. گفتگو بر محور چند پرسش درباره چند مقطع از تاریخ حزب صورت
گرفته است که ما پاسخ های عموئی را استخراج کرده و با حذف بخش مربوط به
سالهای دانش آموزی عموئی در کرمانشاه آن را در ادامه می آوریم.
محمد علی عمومی از افسران سازمان نظامی حزب توده ایران بود که بعد از
کودتای 28 مرداد بیش از 24 سال در زندان شاه ماند و با انقلاب 57 همراه با
5 عضو دیگر سازمان نظامی از زندان بیرون آمد. عموئی با آغاز فعالیت علنی
حزب توده ایران پس از انقلاب عضو هیات سیاسی و دبیر کمیته مرکزی حزب شد. در
یورش اول به حزب توده ایران که در بهمن ماه 1361 صورت گرفت، عموئی دستگیر و
بار دیگر راهی زندان شد. این بار زندان جمهوری اسلامی. او نزدیک به 13 سال
نیز در زندان جمهوری اسلامی ماند. از قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367
جان بدر برد.
پاسخ های او در برابر سئوالات خبرنگار شهروند را می خوانید:
« من انگيزه دكتر كشاورز را مثبت نميدانم. مخالفتهاي او بيشتر برآمده از
جاهطلبيهايش بود. او تحمل شدايد و سختيهاي مبارزه را نداشت. او از
بهترين پزشكان ايران بود و بسياري از بيماران خود را نيز رايگان ويزيت
ميكرد. انسان بزرگي بود در حرفه خودش، اما در يك مبارزه سياسي همه آدمها
از يك سنخ نيستند. انتقادات غيراصولي به حزب وارد كرده بود. مسايلي كه ربطي
به حزب نداشت را مطرح ميكرد. مثل داستان ترور دهقان كه هيچ مدركي مبني بر
دخالت داشتن حزب توده در آن نبود اما كشاورز اصرار ميكرد كه هست. كيانوري
به لحاظ سابقه تشكيلاتي و خانوادگي مورد توجه كامبخش بود. كامبخش معتبرترين
عضو رهبری حزب بود و كشاورز به نزديكي اين دو نفر و اعتماد كامبخش به
كيانوري حسادت ميكرد. اين حسادتها در حالي بود كه كشاورز اساسا در حزب
فعاليت زيادي نداشت. او روشنفكري آرمانگرا بود اما در انتخابهاي دروني
اركان حزب اگرچه سابقهاش از كيانوري هم بيشتر بود اما يا موفق نميشد يا
با راي كم بالا ميآمد. مشكلات هم از آن جايي ناشي شد كه او جايگاه بهتري
ميخواست.
نظر من درباره كامبخش كاملا مثبت است. او از مبارزان اصولي جنبش كمونيستي
ايران بود. درباره اظهارات اخیر آقاي خامهاي، تنها يكبارايشان نظري
منصفانه و بدون حب و بغض درباره حزب توده ايران بيان داشت و آن هم مطلبي
بود كه در گفتوگو با هفتهنامه شهروند گفته بود و گرنه كمتر سراغ داريم
كه ايشان چيزي بگويد و ناسزايي به حزب نثار نكند.
در جريان بازداشت 53 نفر كامبخش به لو دادن اراني متهم شد. اما بررسي اسناد
و دلايل حوادث آن جريان ثابت كرد كه كامبخش بسيار هوشمندانه توانست پرونده
53 نفر را به جاي اتهام جاسوسي كه حكمش اعدام بود به يك جريان روشنفكري-
مطالعاتي تبديل كند.
كامبخش در نشست سه روزه هيات موسس حزب توده كه از 7 تا 10 مهرماه 1320
برگزار شد، حضور نداشت. در آن نشست از كمينترن براي اردشير آوانسيان پيام
آمد كه اتهام مطرح شده براي كامبخش درست نيست و او به واقع هوشياري به خرج
داده است. كامبخش از همان ابتداي فعاليت حزب كمونيست ايران به عضويت آن
درآمد، افزون بر گروه روشنفكراني كه به ابتكار دكتر اراني به فعاليت
فرهنگي- اجتماعي مشغول بودند، همراه با اراني و اسكندري در جريان تجديد
سازمان حزب كمونيست ايران در 1313 نقش ارزندهاي داشت و پس از دستگيري
گروه معروف به 53 نفر توانست با هوشياري كامل شاخه كمونيستي آن، از جمله
افسران عضو حزب (سرهنگ سيامك) را از خطر دستگيري برهاند.
ما پرورشيافتگان حزب توده ايران علاقه عميقي به اتحاد شوروي داشتيم. باور
داشتيم كه شوروي يگانه سنگر جدي عليه امپرياليسم جهاني است. اينكه رابطه
بزرگ و كوچكي وجود داشت كاملا بديهي بود. نه تنها كامبخش كه تمامي اعضا و
رهبران حزب توده ايران در دادگاههاي پيش و پس از انقلاب اتهام جاسوسي را
به دليل ماركسيست بودن و علاقه به بزرگترين حزب كمونيستي در پرونده داشتند.
خليل ملكي تئوريسين انشعابيها بود اما جلال يك نويسنده و شخصي فرهنگي بود.
به همين دليل با ملكي هم باقي نماند و از كار سياسي پاپس كشيد و به كانون
نويسندگان رفت. زماني به دوستي گفتم كه جلال سياست را با ماركسيست- لنينيست
شدن آغاز كرد، بعد سوسياليست شد و بعد هم عضو حزب زحمتكشان بقايي. بعد از
آن هم عضو نيروي سوم خليل ملكي شد. سپس به حج رفت و شد مدافع شيخ فضلالله
نوري. سرانجام هم بعد از انقلاب بزرگراهي به نام جلال نامگذاري شد. اما به
عنوان مثال حتي كوچهاي هم به نام مصدق باقی نمانده. خب! آن زمان چپ شدن و
شعار دادن مد روز بود.
خليل ملکی هم اهل مطالعه و فكر بود، او از چهرههاي استخواندار 53 نفر
بود. خليل در انتخابات كميته مركزي راي نياورد. او اصلا تحمل نداشت كه
احسان طبري به عضويت كميته مركزي انتخاب شود و او راي نياورد. خليلي خيلي
جاهطلب بود.
ملكي به تغيير در رهبري حزب و در راس قرار گرفتن خودش اعتقاد داشت. شرايط
ايجادشده پس از شكست آذربايجان هم موقعيت خوبي براي او و همفكرانش در حزب
ايجاد كرد.
بعد از حوادث آذربايجان، سيل انتقادات دروني جدي نسبت به موضع حزب در تاييد
و همراهي با جنبش آذربايجان مطرح شد. از جملهاين انتقاد كه چرا اصلا حزب
يك سازمان نظاميدارد و در ارتش نفوذ كرده است. به دنبال اين بحثها ملكي
پيشنهاد انحلال سازمان نظامي را مطرح كرد. فضاي عمومي آن زمان هم آنقدر
ملتهب بود كه پيشنهادش در هيات اجرايي تصويب شد. پذيرش اين پيشنهاد، از
نظر ذهني در تصميمگيريهاي بعدي ملكي كاملا موثر بود. نارضايتي تا آنجا
بود كه خسرو روزبه پيغام داد كه آنكتهاي ما- فرمهاي عضويت در حزب- را پس
دهيد. سرانجام هم آنكتها را از آرشيو خارج كردند و تحويل روزبه دادند.
كيانوري به اصول حزب وفادار بود. او هم ميتواند جاهطلب باشد اما پايبندي
به اصول و كاركردن با ساختار جمع تفاوت زيادي دارد با اينكه اگر خواست من
عملي نشد شروع به تخريب مجموعه كنم. اينگونه رفتار را ملكي در سراسر زندگي
سياسياش پس از انشعاب از حزب توده در پيش گرفت و الگوي برخي روشنفكرنمايان
شد و پارهاي از اصحاب مطبوعات هم به آن ميدان دادند.
من نسبت به شرميني نظر مثبتي ندارم. او داخل سازمان جوانان جناحبندي كرده
بود و با يك عده همچون سيامك جلالي و پوريا سازمان را قبضه كرده بودند.
شرميني بيشتر آلتدست جناح محافظهكار رهبري حزب- دكتر يزدي و فريدون
كشاورز- در مقابل كامبخش و كيانوري و قاسمي بود. با اين همه شرميني براي
جوانان حزب يك الگو شده بود و در قحطالرجال آن زمان حسابي گل كرده بود.
اما تندرويهاي او، تظاهرهای بي جايي را در فروردين و آذر 32 به سازمان
جوانان تحميل كرد. درست در زماني كه بقايي فضايي ملتهب براي پيشبرد اهداف
خود نياز داشت، شرميني جوانان را به خيابان كشاند.
تندرويهاي شرميني درست زماني صورت گرفت كه چهره واقعي مخالفين مصدق يعني
بقايي، كاشاني، مكي و حائريزاده رو شده بود و آنها پيوند خود را با جبهه
ملي گسسته بودند و ارتباطاتشان با سفارت آمريكا و انگليس برملا شده بود. در
اين زمان حزب توده به رغم انتقادات قبل از 30 تير، وفادارترين نيروي حامي
مصدق بود. بعد از 30 تير بود كه حزب به بازبيني مواضعاش درباره جبهه ملي
پرداخته بود و گرايشات آمريكايي آنها را نميپذيرفت.
حزب هم زيادهروي داشت. مثلا ديد مثبتي كه دكتر سنجابي نسبت به آمريكا
داشت، دليلاين نبود كه او عامل آمريكاست.اين نوع نگرش مضر بود. اما به
هرحال حزب موضعاش را تصحيح كرد و بعد هم توطئههاي عليه مصدق را افشا كرد.
بعد از حادثه 30 تير هم هرچقدر حزب اصرار ميكرد كه قاتلين افشارطوس را
محاكمه كنيد، با توجه بهاينكه دلايل دست داشتن بقايي دراين قضيه هم موجود
بود- از طريق خطيبي و خواهر خطيبي- اين اصرارها به سرانجامي نرسيد.
خبرنگار: در منزل خويش نشسته و خاطرات آن روزها را در ذهن ميگذراند، گويي
هنوز به حزب توده تعلق دارد، حتي وقتي به رسم ميزبان ايستاده بود و به
خداحافظي ما پاسخ ميگفت، ميشد از گوشه نگاهش رفت و آمد خاطرات روزهاي دور
را مشاهده كرد. شايد وقتي ما در خيابان راه خود ميرفتيم، محمدعلي عمويي
هنوز روي همان مبل نشسته و به گذشته فكر ميكرد.
راه توده 153 22.10.2007
فرمات PDF
بازگشت