راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

ايرج اسکندری-4
منزلگاه های تحولات انقلابی
با چه استراتژی و تاکتيکی  طی ميشوند
؟
 

 

 هدف های استراتژيک – استراتژی و تاکتيک و پيوند ارگانيک ميان آنها

 

نخستين نکته ای را که بايد برای درک صحيح خط مشی سياسی حزب توده ايران در نظر داشت، تفاوتی است که بين هدف های استراتژيک و استراتژی (يا نقشه استراتژيک) وجود دارد و نيز از سوی ديگر بايد فرق ميان هدف ها تاکتيکی و تاکتيک (يا نقشه تاکتيکی) را مورد توجه قرار داد.

هدف های استراتژيک عبارت از آن رشته خواست هائی هستند که جهت حرکت انقلابی را در تمام طول يک مرحله تاريخی، از ابتدا تا آنجام آن، تعيين می کنند. در صورتيکه استراتژی يا نقشه استراتژيک عبارت از آن تدابيری است که حزب طبقه کارگر برای کامياب ساختن جنبش انقلابی توده ها و پيروز ساختن انقلاب اجتماعی به منظور تحول بنيادی جامعه در نظر می گيرد.

در حاليکه هدف های استراتژيک از تشخيص مرحله انقلاب کشور و وظايف ويژه آن مرحله ناشی می شوند و از اين حيث بر کليه شرايط عينی جامعه تکيه دارند، نقشه استراتژيک بر کيفيت مبارزه طبقاتی و آرايش نيروهای انقلابی، بويژه در دوره قبل از انقلاب، متکی است. به عبارت ديگر نقشه استراتژيک بايد به اين سئوالات پاسخ دهد که دشمن عمده طبقاتی که ضربه اصلی بايد متوجه آن باشد، کيست؟ ياران اصلی طبقه کارگر برای پيروز ساختن انقلاب کدام طبقات و قشرهای اجتماعی هستند؟ روش حزب نسبت به قشرهای بينابينی، که در عين مخالفت با دشمن عمده دو دل اند و نقش سازشکارانه خطرناکی ايفا می کنند و گاه متمايل به اتحاد مستقيم با دشمن ميشوند، چيست؟

در طرح برنامه (بخش سوم) هدف استراتژيک مرحله کنونی انقلاب بشرح زيرين تعريف شده است:

 

"کشور ما هنوز در مرحله انقلاب ملی و دمکراتيک است و آنچه اکنون به طور عمده در برابر مردم ايران مطرح است، رهائی مردم ايران از قيد سرمايه غارتگر امپرياليستی و عمال آن و نيل به حاکميت خلق و حقوق و آزاديهای دمکراتيک و اجراء اصلاحات بنيادی دمکراتيک است. به ديگر سخن شرط لازم تحقيق انقلاب ايران در مرحله کنونی يعنی مرحله ملی و دمکراتيک عبارتست از پايان دادن به حاکميت سرمايه داران و زمينداران بزرگ و انتقال قدرت حاکمه از دست طبقات و قشرهای ارتجاعی به دست طبقات و قشرهای ملی و دمکراتيک يعنی کارگران، دهقانان، زحمتکشان شهری که قشر مهمی از روشنفکران و کارمندان را در بر می گيرد، خرده بورژوازی و قشرهای مترقی و ملی بورژوازی و محتوی آن عبارتست از کوتاه ساختن دست انحصارهای امپرياليستی از منابع طبيعی و اقتصادی کشور، تامين استقلال کامل اقتصادی و سياسی ايران، برچيدن بقايای نظامات ماقبل سرمايه داری، دمکراتيک کردن حيات سياسی و اقتصادی کشور، يعنی استقرار حکومت انقلابی و دمکراتيک."

 

اين تعريف بخوبی نشان ميدهد که دشمن عمده طبقاتی در اين مرحله عبارت از انحصارهای غارتگر امپرياليستی و حکومت هوادار و متحد آن، يعنی حکومت سرمايه داران بزرگ وابسته به امپرياليسم و زمينداران بزرگ است. و هدف انقلاب سرنگون ساختن حاکميت قشر سرمايه داری بزرگ وابسته به امپرياليسم و زمينداران بزرگ است، نه تمام طبقه سرمايه دار (بورژوازی) و زمينداران.

به همين سبب در حاليکه دهقانان متحد اصلی طبقه کارگر و رکن اساسی جبهه واحد نيروهای انقلاب را تشکيل ميدهند، خرده بورژوازی، و همچنين قشرهای مترقی و ملی بورژوازی نيز، پس از زحمتکشان شهری در مدار ياران و متحدين خلق در اين مرحله از انقلاب اجتماعی به شمار رفته اند.

تحليلی که در بخش دوم طرح برنامه (قسمت مربوط به آرايش طبقاتی جامعه)، در مورد دودلی عدم قاطعيت و خصلت سازشکارانه قشرهای مختلف بورژوازی ايران، بعمل آمده نشان ميدهد که بورژوازی ملی ايران، با وجود اينکه در نقشه استراتژيک حزب به مثابه متحد بالقوه در انقلاب ملی دمکراتيک تلقی شده، عاملی است ناپيگير و لذا در صورتيکه نظر به خصلت دوگانه خويش نخواهد درکنار نيروهای ديگر انقلابی فعالانه شرکت نمايد، نيروهای انقلابی بايد حداقل با اقدامات خود از پيوستن وی به جبهه ضد انقلاب جلوگيری بعمل آورند يا به عبارت ديگر بی طرفی اين قشر را در امر انقلاب تامين نمايند.

بنابراين، نقشه استراتژيک اين مرحله انقلاب عبارتست از منفرد ساختن حکومت مطلقه سرمايه داران وابسته به امپرياليسم و زمينداران بزرگ و درهم شکستن مقاومت حکومت آنان با تکيه به قدرت جبهه واحد کليه نيروهای ملی و دمکراتيک، و خنثی ساختن اثر زيان آور خصلت سازش کارانه و نا پيگير بورژوازی ملی.

هدفهای تاکتيکی شامل گروهی از خواست هاست که جهت عمده و وظايف مبرم و فوری مبارزه سياسی حزب طبقه کارگر را در دوره مشخصی از مرحله انقلاب تعيين می کنند و به منظور راهگشائی و تسهيل پيشرفت در تدابير استراتژيک مورد استفاده قرار می گيرند. چنانکه در مقدمه بخش چهارم طرح برنامه ذکر شده است.

"مبارزه در راه شعارها و هدف های مبرم در عين حال وسائلی است برای ايجاد هر چه بيشتر زمينه اجتماعی به منظور تحقق هدف اصلی مبارزه مردم، يعنی انقلاب ملی و دمکراتيک که خود محمل های ضرور سير جامعه به طرف سوسياليسم را ايجاد می کنند. تنها در اين پيوند ديالکتيک بين هدفهای دور و نزديک مرحله کنونی انقلاب ايران است که مبارزه در راه خواست های مبرم محتوی واقعی و انقلابی کسب ميکند."

 

بنابراين روشن است که نقشه تاکتيکی عبارت از آن سلسله تعهدات و شيوه های عملی است که در دوره مشخص در راه تحقق خواست های مبرم از طرف حزب به کار ميرود.

محتوی اساسی تاکيتک عبارتست از استفاده هر چه بيشتر از شرايط و امکانات موجود به منظور بسيج، تجمع و اتحاد نيروهای انقلابی، طی مبارزات اقتصادی، اجتمای؛ سياسی و ايدئولوژيک، تضعيف هر چه بيشتر مواضع امپرياليسم و ارتجاعی ترين محافل هيئت حاکمه، عقب نشاندن امپرياليسم و ارتجاع در اين يا آن موضع مشخص و آماده ساختن توده های وسيع مردم برای پيکار قطعی انقلابی و تحقق انقلاب اجتماعی.

بديهی است از آنجا که هدف ها و نقشه تاکتيکی تابع هدف ها و نقشه استراتژيک تمام مرحله انقلاب هستند، عليرغم تفاوت در آماج ها و اختلاف درجه تغيير پذيری آنها نسبت به شرايط مبارزه، ناگزير از برخی جهات دارای وجوه مشابهتی هستند و همين امر موجب آن می شود که گاه تفاوت های اساسی آنها در پرده بماند و چنين جلوه کند که گويا با ساخته ای تصنعی سروکار است و لذا لزوم تعيين وظايف مبرم، ضرورت طرح نقشه تاکتيکی و شيوه عمل مورد ترديد يا انکار قرار گيرد. بنابراين دومين نکته مهم در خط مشی حزب درک اين مشابهت و اين وجوه افتراق ميان استراتژی و تاکتيک حزب و پيوند ارگانيک بين آنهاست.

بديهی است به حکم آنکه تاکتيک راهگشای استراتژی است و استراتژی نيز به نوبه خود به منظور پيروزی انقلاب اجتماعی و تحقق يافتن خواست های تحول بنيادی جامعه در مرحله مشخص انقلاب تنظيم يافته است، ناگزير وظايف مبرم تاکتيکی نمی توانند، نه از جهت خط سير خود با استراتژی و نه از لحاظ ماهيت با هدف های استراتژيک مباينت داشته باشند. در واقع هنگاميکه نقشه استراتژيک (ياا استراتژی) مرحله انقلاب عبارتست از تشکيل جبهه واحد کليه نيروهای ملی دمکراتيک به منظور منفرد ساختن حکومت مطلقه و در هم شکستن مقاومت آن بوسيله قيام انقلابی توده های مردم، وظايف مبرم تاکتيکی نمی تواند غير از تلاش در راه تجمع نيروهای خلق و متحد ساختن آنها در پيرامون شعارهای مشخص بسيج کننده و متحد سازنده برای مبارزه مشترک عليه مواضع دشمنان انقلاب چيز ديگری باشد. و چون از سوی ديگر هدف های عمده استراتژيک در اين مرحله انقلاب عبارت از کوتاه ساختن دست انحصارهای امپرياليستی از منابع طبيعی و اقتصادی کشور، رهائی مردم از قيد سرمايه غارتگر امپرياليستی و عمال آن و اجراء تحول بنيادی دمکراتيک در حيات جامعه است، ناگزير شعارهای عمده تاکتيکی نيز بايد آن وظايف مشخص و مبرمی را در بر گيرند که توده های مردم را برای مبارزه عليه مواضع امپرياليستی در کشور و عليه مظاهر سياست ضد دمکراتيک رژيم استبدادی و حکومت ترور و اختناق، مجتمع و متحد ميسازند. ولی اين عدم تباين بين هدف های استراتژيک و هدف های تاکتيکی از يکسو و ميان نقشه استراتژيک و نقشه تاکتيکی از سوی ديگر، بهيچوجه به معنای يکسانی آنها نيست، همچنانکه منزلگاه های مختلفه يک راه در عين وجود برخی مشابهت ها، با نقطه ای که هدف مسافرت است، يکسان نيستند، ولی نيل بهر يک از آنها رهنورد را به شهر مقصود نزديک ميکند، در صورتيکه منزلگاههای واقع در خلاف جهت يا در کنار جاده اصلی او را از نقطه هدف دورتر قرار ميدهند و در صورت ادامه آن بيراهه وی را گرفتار همان ماجرايی می کنند که برای اعرابی رفت و او را بجای کعبه بسوی ترکستان کشيد.

 

                                                                                                                                

                                                                                                                                   بازگشت