گفتگوی كيانوری با تاريخ –
6
15 خرداد
روحانيت با اصلاحات ارضی
و آزادی زنان مخالف بود
شاه تصميم میگيرد كپی احزاب انگلستان را در ايران پياده كند. مثل انگلستان حزب كار و حزب محافظه كار درست میكند: يكی از آنها كه اسدالله علم در راس آن است به نام حزب مردم است. سعی میكنند عناصر خوشنام و شخصيتهايی را پيدا كنند، مثل پروفسور يحيی عدل، سناتور دكتر فرهاد رئيس دانشگاه تهران- از ميان وكلا دكتر موسی امير، دكتر حسن افشار، دكتر بينا، مهندس قباد ظفر- كه اگر آن هم نمرده باشد میتوانيم بگوييم كه يك وقت تودهای بود. مهندس قباد ظفر، همان كه آرامگاه رضاخان را ساخته از بختياریها هست. مهندس مهدی شيبانی، مهندس محمد الهی، دكتر پرويز خانلری، دكتر حسن ستوده، دكتر حسن مظاهر، دكتر علی معارفی، دكتر امير بيرجندی، يعنی همه اينها عدهای از نخبگان جامعه بودند. حزب مليون هم با شركت دويست نفر از نمايندگان مجلس و سناتورها به دعوت دكتر اقبال تشكيل میشود. يعنی او میشود رئيس حزب مليون كه همه آشغالها هم جزو آن بودند. مثل محمود جم، عميدی نوری، مطيع الدوله حجازی، سرتيپ صفاری، حبيب الله آموزگار، عماد تربتی، دكتر بيانی، دكتر هدايتی، دكتر كاسمی، امين الله اردلان، حسان الدين دولت آبادی، دكتر صورتگر، رضا انصاری، فاضل سرجويی. اين دو حزبی است كه خود شاه درست میكند. گاه گاهی هم بين اينها درگيریهايی پيدا میشود. اينها در خواسته هايشان میخواهند از قوانين مربوط به كار طرفداری كنند. حتی در يك مورد هم مرگ مشكوكی رخ میدهد و يكی از رهبران حزب مردم در جاده مازندران از بين میرود. ظاهرا او كسی بوده كه جدا خواستار بهبودی قانون كار بود. در اينجا حزب ديگری هم به خودی خود تشكيل میشود، يعنی حزب سوسيال دموكرات كه در 28 مرداد 1336 تشكيل میشود. عدهای از وكلا را پيدا میكنند، سردار فاخر را جذب میكنند. حزبی هم محمد شاهكار به نام جمعيت آزادی درست میكند. مهندس كاظم جفرودی و منوچهر تيمورتاش پايه گذاران اين جمعيت آزادی بودند. گروه "نگهابان آزادی" هم سوم شهريور 1336 تشكيل میشود. اينها احزابی هستند كه در دوران شاه پيدا میشوند، البته دو حزب اساسی همان حزب مردم و مليون بود و اينها فقط در آن نقش كوچكی بازی میكردند. در اينجا مساله اصلاحات كشاورزی مورد نظر كندی شروع میشود و بعدش امينی روی كار میآيد. كندی از خود شاه خواسته بود اصلاحات كند، ولی وقتی میبينند شاه كار اساسی انجام نمیدهد، امينی را میآورند. رسيديم به آغاز فعاليت جبهه ملی در سال 1339. جبهه ملی در سال 1339 شروع به فعاليت كرد و آن وقتی است كه مجبور شدند انتخابات خيلی قلابی اقبال را [باطل] بكنند. بعد جبهه ملی در تيرماه سال 1339 شروع به فعاليت كرد. جبهه ملی يك هيأت مؤسس 35 نفری داشت كه گروه اصلی و اوليه آن را آقا سيد باقر كاظمی، الهيار صالح، دكتر صديقی، دكتر سجادی، دكتر آذر، مهندس بازرگان، كاظم حسيبی، مهندس زيرك زاده و آيت الله طالقانی تشكيل میدادند. اينها در اعتراض به انتخابات قلابی كه انجام شده بود و انتخاب شريف امامی به عنوان نخست وزير، تحص كردند. 14 نفر از برجستگان جبهه ملی به مجلس سنا رفتند و در آنجا تحصن كردند كه بالاخره به لغو انتخابات تمام شد و در انتخابات بعدی صالح از كاشان به نمايندگی برگزيده شد كه وكيل شد. اين آغاز مجدد فعاليت جبهه ملی است كه اسمش هم جبهه ملی دوم است . كندی در 30 دی ماه 1339 سوگند میخورد ولی البته چند ماه پيش در نوامبر انتخاب میشود. در سوگندش از چيزی كه شاه خيلی وحشت میكند، سخن گفته و میافزايد به آن كسانی كه در بيغولهها و روستاهای نيمی از كره زمين زندگی میكنند و در فكر پاره كردن بندهای نگون بختیاند تعهد میسپارم كه بهترين و بالاترين كوشش خود را تا هر زمان كه لازم باشد برای آنها به كار بندم. اين يك پيام دارد. پيامی است كه به دنيا داده است. شاه از اين پيام وحشت میكند. واقعا وحشت میكند، بويژه اينكه سرو كله امينی هم پيدا میشود. امينی هم كه در كودتای در كودتای سرلشكر قرنی اسم او هم آمده بود. شاه امينی را كه در امريكا سفير بود بدون هيچ ترسيبركنار كرده بود. او هم به ايران آمده و برای انتخابات بعدی كه میبايست انجام گيرد كانديدا شده بود. دومين چيزی كه شاه از آن میترسيد سياست كندی مبنی بر انقلاب از بالا برای جلوگيری از انقلاب از پائين بود. مسالهای كه در تمام امريكای لاتين و كشورهايی نظير ايران دنبال میكرده مبنی براين كه بايد كمی از خواستهای مردم را داد و مردم را كمی راضی كرد كه تحت تاثير نفوذ كمونيسم قرار نگيرند.
س : آيا كندی ماهيتا انسان آزاديخواه بود، يعنی جدا از ماهيت امپرياليسم امريكا بود ؟
كيانوری : ببينيد؛ من نمیتوانم بگويم كه ترفند بوده. كندی ويژگیهايی از روزولت داشت. خوب از اين لحاظ جوان و جاه طلب بود و جدا میخواست كاری بكند. البته آنتی كمونيست بود، ضد كمونيست بود ولی خيلی جالب است كه گروميكو وزير خارجه شوروی در خاطرات خودش مینويسد كه كندی در يكی از ديدارهايش با من بطور خيلی خصوصی گفت من خيلی بيشتر میخواهم با شوروی كنار بيايم و نزديك بشوم ولی اوضاع كشور خود ما و خود جامعه امريكا و سرمايه داری اجازه نمیدهد. اين گفته از گروميكو خيلی جالب است، يعنی يك سند تاريخی مهمی است، يك چيزی در خود كندی از تيپ روزولت بود. يعنی طرفدار يك دموكراسی بود. میگويد خيلی دلم میخواهد در ايران اين آزمايش را انجام بدهم و يك گروه از متخصصين را به آنجا بفرستم كه دزد نباشند و كمك مالی بكنيم و بتوانيم كشور ايران را به يك كشور خودكفا تبديل كنيم. اين فكر روزولت بوده ولی البته تمام نمايندگانی كه فرستاده، همه شان دزد بودند. كمی از همين خويش باوری روزولت در كندی هم بوده، به همين دليل است كه او در اينجا خيلی جدی روی شاه فشار میآورد كه بالاخره بايد امينی بيايد و اصلاحات بكند و خود اصلاحات هم جدی است. كندی فكرش اين بود: يك اصلاحات ارضی جدی بشود، سرمايه داری بيايد و تكنولوژی جديد بيايد. اما آنچه كه انجام گرفت به شكل نيم بندی بود. دوم، اجرا كنندگان بعدی آن تمام ساواكیها بودند كه آمدند و بطور كلی نابود كردند. فقط يك عده مالك، سرمايه دار شدند، صاحب كارخانه شدند، پولدار شدند و... آينها شدند سرمايه دار. يعنی تغيير به سمت سرمايه داری شد ولی كشاورزی، نتوانست تكامل خودش را پيدا بكند. به اين ترتيب انجامش فوق العاده بد شد. به نظر من وقتی كندی كشته شد [شاه] نفس راحتی كشيد، زيرا سياست جانسون بر خلاف كندی بود.
س : اگر خود كندی زنده میماند و طرحش اجرا میشد ايران به كجا میرفت؟
كيانوری : اگر طرح اجرا میشد، نتيجه همان بود كه در بعضی از كشورهای امريكای لاتين حاصل شد در امريكای لاتين دقيقا همين طرحها را اجرا كردند. آنها پيشرفت كردند. استعمار در دوران خودش وابستگی مطلق بود ولی پيشرفت اجتماعی هم داشت، راه آهن ساخت، پيشرفت اجتماعی و اقتصادی آورد، ولی وابستگی به امريكا بيشتر بود. آن از بين نمیرفت. حالا ما اينجا بايد ببينيم كداميك از اين دو را بايد انتخاب كرد. در آن كثافت بمانيم. اينجايش را تاريخ معين میكند، به خواسته من و شما نيست. اما واكنش روحانيت در برابر اين اصلاحات. در مورد اصلاحات ارضی، روحانيت بطور عجيبی مخالفت كرد. مخالفين بطور خيلی صريح در مورد اعطای حق انتخاب به زنان و نيز روحانيت بطور عجيبی- از نجف گرفته تا ايران- همه شان مخالفت كردند.
س : البته تحليل آن قضيه اينست كه چون ماهيت حكومت شاه فاسد بود، اينها مخالف بودند؛ همه بزرگان ما بعد از انقلاب، فتوای شان را بر گرداندند.
كيانوری : ما اين دو تا را نبايستی مقايسه بكنيم، چون اگر در آن موقع اصلاحات ارضی نمیشد، زمينه انقلاب هم به آن آسانی پيدا نمیشد. به اين ترتيب ما الان نمیتوانيم حكم بكنيم كه اينها كار درستی كردند.
س : ماهيت آن حكومت با اين حكومت متفاوت بود.
كيانوری : میدانم؛ آنها با همان ماهيت حكومت مخالف بودند ولی فقط با ماهيت مخالفت نداشتند، بلكه با اصل مساله مخالف بودند. با اصل گرفتن مالكيت مطابق دين مخالفت كردند. الان فتوا هايشان هست. نامه هائی كه نوشتند همه هست. معتقد بودند كه مطابق قانون اسلام، حق ندارند زن و مرد را با هم مساوی بگيرند. اين خاصيت درون كندی وجود داشته است. درست است كه مثلا كندی چنين كاری را كرد، در عين حال هم مستشاران امريكائی را در ويتنام سه برابر و حتی چهار برابر زيادتر كرد و جانسون كه بعد از او آمد آن فجايع را به وجود آورد. خوب برادرش- رابرت كندی- هم از لحاظ دادگستری در داخل خود امريكا نقش خيلی مهمی بازی میكرد. سه نفر در آن تاريخ كشته شدند، كندی كشته شد، رابرت كندی كشته شد. مارتين لوتركينگ رهبر سياهان هم كشته شد و خيلی جالب است كه در همان وقت هم رئيس اتحاديه معادن امريكا كه از كارگران دفاع میكرد با زن و دو تا بچه اش در خانه اش سوخت. اين دوران عقبگرد است.
س : خوب عقبگرد همان سازمان سرمايه داری امريكا يا سازمان سيا است.
كيانوری : نه! سازمان سيا وسيله است. اصل عبارت از سرمايه داری بزرگ امريكاست؛ راكفلر، فورد، اينها هستند كه تعيين كننده سياست هستند، خودشان پشت پرده هستند و ميان ميدان نمیآيند بلكه اين نوكرها را میفرستند. بهرحال، وقتی امينی به ايران میآيد، شاه بوی بدی را حس میكند. يعنی احساس میكند با آمدن او با آن سوابق، بوی شتر داغ كردن میآيد. با جبهه ملی دوم روابط برقرار میكند كه بيايد در مقابل امينی قرار بگيرد. میخواهد از جبهه ملی تقاضای ملاقات بكند ولی میترسد قبول نكنند. علم از ملكی دعوت میكند. ملكی خودش میگويد به آقای علم گفتم چرا من؟ چرا جبهه ملی را دعوت نمیكنيد؟ من يكی از اعضای آن هستم. من جايی نيستم كه بتوانم تعيين بكنم. «جبهه ملی" بايستی تصميم بگيرد. علم میگويد كه اين برای مقدمه است، شما بيائيد صحبت بكنيد. شاه میگويد كه من قدرت دارم و میتوانم سنجابی يا صالح را نخست وزير بكنم. اگر مردم اينها را میخواهند، اينها را نخست وزير میكنم. ملكی اين را باور میكند كه خوب شاه میخواسته به شكلی جبهه ملی را به همكاری بكشد. آن را بگذارد در مقابل آمريكا كه ما طرفدار دمكراسی هستيم و دموكراسی از اين بهتر نمیشود. اما جبهه ملی نمیپذيرد و قبول نمیكند و امريكاييها امينی را خيلی صاف و ساده به شاه تحميل میكنند و نخست وزير میشود. بعد از نخست وزيری امينی، جبهه ملی میبايستی سياست خود را تعيين بكند، چون امينی با ارسنجانی اصلاحات ارضی جدی را آغاز میكند. از ده قران سه قران آن را بدهد برای اينكه هفت قرانش را بتواند نگه دارد؛ اين را به مالكين میگويد. شاه به پيشنهاد امينی مجلسين سنا و شورای ملی را بر خلاف انتظار دوستانش منحل میكند و پيشنهاد دكتر امينی را میپذيرد و دو مجلس منحل میشود. ناخشنودی رئيس جمهور امريكا از عملكرد شاه عبارت بوده از فساد در دستگاه دولتی و دربار و اصلاحات ارضی كه شاه گفته بود و وعده داده بود كه انجام بدهد، ولی به هيچ وجه انجام نگرفته بود. اقدامات دكتر اميني: اول مجلسين را منحل میكند. بعد ارسنجانی را وزير اصلاحات ارضی میكند چند نفر از وزرای خوشنام را نيز میآورد، مثل نورالدين الموتی كه به وزارت دادگستری منصوب میشود. اين تيپ آدمها را برای جلب نظر نيروهای مترقی وارد كابينه میكند و تعدادی از اميران ارتش را بازداشت میكند. سپهبد حاج علی كيا كه رئيس دزدها بود، سپهبد علوی مقدم، سرلشكر علی اكبر ضرغام، سرلشكر محمد دفتری، كودتاچی معروف را كه خواهرزاده خود مصدق بود، دستگير میكند. البته همه اينها بعدا تبرئه میشوند و از زندان بيرون میآيند و درجه و حقوقشان را میگيرند. او يك سری از اين كارها را انجام میدهد، وزير دادگستری هم اتفاقا نورالدين الموتی بود. آدم حسابی بود. او میگويد بايد آيشمن ايران- همان دادستان نظامی سپهبد آزموده- را نابود كرد. بعد در باره برنامه دولت سخنرانی میكند. مهمترين برنامه اش اصلاحات ارضی است. در قوه قضائيه بطور بسيار قوی، محاكمه بزهكاران در تمام مقامها از بالا تا پايين شروع میشود. در اين موقع جبهه ملی خيال میكند كه حالا يواش يواش بايد جای امينی را بگيرد و آن ميتينگ معروف ميدان جلاليه را تشكيل میدهد كه واقعا ميتينگ عظيمی بود. در آنجا تقاضاهايشان هم عبارت بود از تجديد انتخابات در كوتاه ترين مدت كه امينی البته تا آخرش هم حاضر نمیشود كه انتخابات را برگزار كند، چون میگويد با اين قوانين كه موجود است، انتخابات فايدهای ندارد. قانون انتخابات بايستی عوض شود و غيره... در 15 خرداد محاكمه پر سرو صدای مظفر بقايی و افسران انجام میشود. اين يك محاكمه واقعی بود. در بيست و يك خرداد سپهبد آزموده بازداشت میشود و سی خرداد احمد آرامش، الموتی و آزموده. اتهام هم اقدام عليه امنيت عمومی است و بقايی به دو سال حبس محكوم میشود. جلسه هيأت اجراييه جبهه در منزل دكتر سنجابی در تاريخ بيست و دوم ارديبهشت 1341 و شورای مركزی هم بيست و سوم ارديبهشت تشكيل میشود. راجع به ميتينگ بزرگ جلاليه؛ راديو مسكو از تهران خبر میدهد كه در تهران ميتينگی با شركت شصت هزار نفر برگزار شد. شركت كنندگان درخواست كردند كه دولت بيدرنگ موجبات انتخابات مجلس را فراهم بياورد. شركت كنندگان در ميتينگ با نام دكتر مصدق با كف زدنهای شورانگيز [از مواضع جبهه ملي] استقبال كردند. اين هم شعارهای راديو مسكو است از اين جريان، يعنی تاييد اقدامات جبهه ملی است. اينجا يك درگيری تبليغاتی، مطبوعاتی شديدی بين جبهه ملی و دولت امينی شكل میگيرد. اشتباه بزرگ جبهه ملی در اين است كه تصور میكند ديگر موعد به قدرت رسيدن آنها فرا رسيده است و حالا بايستی امينی را بركنار كنند و كس ديگری در ميدان نيست كه بيايد؛ به نظر من اين اشتباه بزرگی بود. |