شكست سياست نظامی حاكم محتوم است
برای تغيير سياست حاكم
هيچ روزنهای را نديده نگيريم
سياست، بعنوان مجموعهای از تصميمات اقتصادی، سياسی و فرهنگی، چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی، - بعنوان دو روی يك سكه- بر چهار اصل بايد استوار باشد، تا بتواند دوام آورده و حتی موفق شود. 1- فراهم بودن زمينههای تحقق آن در داخل و خارج 2- جلب حمايت طبقه حاكم و رضايت ديگر طبقات و اقشار اجتماعی در يك دوره (پروسه) 3- تامين منافع ملی و عمومی دراين پروسه يا دوره 4- درك و اقبال عمومی از داشتن سهم و مشاركت در تصميماتی كه سود ملی در آنهاست.
گام بعدی، شيوه ايست – رژيم- كه برای تحقق سياستها برگزيده میشود، - يعنی ابزار تحقق سياست ها- و سپس نقش مثبت يا منفی است كه كار بدستان و مجريان سياست ها- حكومت- میتوانند در جهت تحقق آنها ايفاء كنند. اين كلی ترين وعام ترين تعريف از مجموعه ايست كه بنام "نظام" بر يك جامعه حاكم است و دوران تكامل علمی خود را، تا جابجائی و برقراری نظام بعدی – در يك حركت رو به جلو و مترقی- طی میكند. اين شناختی است عام كه ما از سياست يا رژيم، نظام با هر نام و عنوان، و حكومت يا دولت و دولتمردان در هر نظامی داريم و طبيعی است كه اين درخت شاخ و برگهای بسياری نيز دارد، اما برای بحثی كه ما در پی طرح آن هستيم، همين كليات كافی است.
بحث از آن چهار اصلی ياد شده در بالا و ادامه آن در روی زمين است. يعنی در هر مقطع و شرايطی بايد ديد، در هر كشوری و از جمله در ميهن ما، مجموعه سياست هائی كه رهبری يك نظام در پی آنست و حكومت (رژيم) مجری آن، امكان تحقق دارند و يا نه تنها امكان تحقق ندارند، بلكه فاجعه بار نيز میتوانند از آب درآيند؟ ابتدا يك مثال بزنيم و سپس از ايران سخن بگوئيم. در پاكستان، نظام طبقاتی حاكم كه در آن يك قشر برتر و قدرتمند، مركب زمينداران و سرمايه داران بزرگ، كاربدستان نظامی و نيمه نظامی را به خدمت گرفته و حكومت را به آنها واگذار كرده است. اين حكومت نيز مجری شيوه سركوب ملی برای تحميل سياست هائی است كه نظام ديكته كرده و میكند. اين سياست ها، در ستيز است با منافع ملی مردم پاكستان، چرا كه در گرداب سياستهای نظامی امريكا در منطقه غوطه میخورد، پاسخ مشكلات قومی و ملی كشور را(برای مثال در بلوچستان و بخش پشتون نشين كشور) با گلوله میدهد، با همسايگانش سياستی غير دوستانه و حتی مداخله جويانه(برای مثال با افغانستان) و جنگجويانه( برای مثال هندوستان) دارد. مردم پاكستان خود را سهيم در اين سياستها نمیدانند و منافع عمومی كشور را نيز در خطر میبينند. اين كه بازیهای سياسی كدامند و برای مثال خانم بوتو چه میكند و يا چه نمیكند، فلان سياستمدار دستگير میشود يا نمیشود، فلان كارگزار حاكميت با اين برگماری و يا با آن بركناری به چهرهای ملی اما تقلبی و مقطعی تبديل میشود يا نمیشود و دهها شاخ و برگ ديگر، تغييری در اصل و ماهيت عمومی بحث ما نمیدهد. ما، صرفا خواستيم به روز ترين مثال را ذكر كنيم، والا در تاريخ معاصر ايران و حتی درباره دوران سلطنت پهلوی نمونههای شاخصی را میتوان برای باز تر كردن اين بحث نشان داد. اين مقدمه، ما را به اوضاع امروز نظام و حاكميت، رژيم يا شيوه حكومت و سياستهای داخلی و خارجی تحميل شده به ايران نزديك میكند. آيا مردم ايران از سياست نظامی - جنگی كه سوار بر زره پوش خصوصی سازی و حراج نفت ايران، با توهم تبديل شدن به قدرت نظامی- اتمی و گسترش اسلام تشيع در منطقه پيش میرود حمايت میكنند؟ آگاهی از ماهيت و نتايج آن دارند و در اتخاذ آن سهم داشته و يا احساس سهيم بودن میكنند؟ نظام، برای تحقق اين سياست، چارهای جز تشكيل دولتی نيمه نظامی و برقراری رژيمی سركوب كننده اعتراضات داشته؟ اقشار و لايههای طبقه حاكم نظام، از اين سياست راضی اند، دفاع میكنند و منافع خود را در آن تامين شده میدانند؟ ديگر طبقات و اقشار اجتماعی سهمی در اين سياست دارند و آن را سياستی ملی میدانند؟ شرايط جهانی و منطقه مناسب سياستی است كه اتخاذ شده؟ به فرض دست يابی كامل به تكنولوژی اتمی و حتی توليد بمب اتم، از دل اين سياست كه بحران اقتصادی آن به سمت انفجار حركت میكند، جاودانگی نظام تضمين خواهد شد؟ ما، میگوئيم خير و تاكيد میكنيم كه اين سياست، از همان ابتدای كار، بموجب دارا نبودن آن چهار اصلی كه درابتدا ذكر كرديم محكوم به شكست بود و بارها نيز در سرمقالههای دوران پس از پايان رياست جمهوری محمد خاتمی آن را با ذكر دلائل نوشته ايم. ادامه اين سياست ( كه رويكرد خصوصی سازی لجام گسيخته و نفت فروشی برای جلب حمايت شاخص ترين وجه اقتصادی آنست) میتواند به فاجعه ختم شود. بحث نه بر سر نظام و سقوط و يا نيمه جان شدن آن، بحث نه بر سر حكومت و دولت كنونی و حتی سيستم و رژيم سركوبگرانه آن، بلكه فراتر از اين ها، بحث بر سر زمين سوخته ايست كه در پايان اين ماجرا جوئی روی دست مردم ايران میماند و دهها سال پول نفت، سرمايههای ملی و آينده ايران يا از بين رفته و يا لطمات جبران ناپذير میخورد. نظامها و حكومتها با هر شيوه حكومتی، آمدهاند و رفته اند، اين نظام نيز عليرغم تصور خوش خيالانهای كه با پيوند زدن مذهب به حكومت كردهاند تافتهای جدابافته نيست و به تاريخ خواهد پيوست. آنچه بايد بماند و به تاريخ نبايد بپيوندد ايران و آينده مردم آنست. اگر میگوئيم با تمام توان بايد جلوی ادامه سياست كنونی ايستاد، نه در جهت حفظ اين نظام است، بلكه درجهت حفظ ايران است. مخالفت با حكومت و دولت، مخالفت با سيستم و رژيم حاكم و حتی مخالفت با اين يا آن نهاد حكومتی، حمايت از اين يا آن فرد حكومتی با هدف كند كردن تيغ اين سياست ماجراجويانه، استفاده از هر روزنهای – هر اندازه كوچك- برای خريدن فرصت تا رسيدن به لحظه تغيير سياست و دولت و حكومت و حتی "نظام"، همگی جلوگيری از فاجعه را دنبال میكنند. زمان به سود ادامه سياستی نيست كه شكست آن محتوم است و حتی نشانههای آن بصورت تضاد در دل حاكميت رو به رشد است. تمام زيركی سياسی دوستداران بقای ايران و عبور از اين گذرگاه خطرناك، در درك همين "لحظه شناسی" و حركت گام به گام برای دور كردن فاجعه است. |