راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

استالین
قدرتی که شناخت ما
در باره اش کامل نیست
نوشته گنادی زیوگانوف- ترجمه م. شیزلی
بمناسبت ١٢۵- مین سال تولد یوسف استالین
 

 

استالین، نامی که، پیوندی نا گسـستنی با تاریخ میهن ما دارد. او در تمام طول قرن بیستم، پر تحرک ترین و طوفانی ترین قرن و پر ثمر ترین و مخرب ترین دوره تاریخ بشری را به خود معطوف داشت. قرنی که در طول آن، تمدن بشری چندین گام به پیش برداشت. در بطن قرن بیستم، در پی تحولات پیاپی و شکست های مهلک، بحران ها و اوج ها، در همه مناقشات حاد اجتماعی و انقلاب ها، وقوع دو جنگ جهانی و در عصر فضای کیهانی، انسان نوینی پا به عرصه وجود گذاشت و به هزاره سوم راه یافت. نام و یاد استالین در تمام این رویدادها، در همه مقاطع تاریخی ثبت است.
بزرگترین و فاجعه بارترین صفحات تاریخ میهن ما، انقلاب و ویرانی های ناشی از جنگ تحمیلی داخلی و تهاجمات امپریالیستی، با نام استالین پیوند دارد. صنعتی کردن و تشکیل تعاونی ها علیرغم فشارها، محاصره، تهدیدات و تعرضات دائمی امپریالیسم، مشکلات ناپیدای بازسازی اقتصاد ملی بعد ازجنگ با فاشیسم، که زندگی ٢٧میلیون انسان قربانی آن شد، اتحاد شوروی را به یکی از کشورهای پیشرو جهان تبدیل کرد. شروع «جنگ سرد»، تسخیر فضای کیهانی و رسیدن به سطح یک کشور ابرقدرت و بسیاری مسائل دیگر...همه و همه تاثیر و مهر خود را بر سرنوشت و اوضاع میهن ما، شکل بخشی به شخصیت مردم ما و خشونت ها و خشونت سیستم دولتی، انحراف ایدئولوژیک و سیاسی را گذاشت.
همه آنهائی که برای شناخت دوره استالین به تحلیل های مجرد و بر خط مستقیم اتکا می کـنند، پیشاپیش محکوم به شکست هستند. استالین را تنها بر اساس معیار ومتدهای دیالکتیکی باید شناخت.
در مورد شخصیت استالین با قاطعیت می توان گفـت که وی، بزرگترین و بی نطیرترین شخصیت دوران تجدد قرن گذشته و حاضر بود، که گذار بشریت به دوران و مسیر رشد تاریخی تازه را فراهم ساخت.
استالین، فرزند خلق خویش بود و همه صفات مشخصه آن را در خود داشت. خلقی پرتلاش برای حرکت به پیش و با محموله ای از گذشته، سازنده بزرگی ها، درعین حال دارای استعداد توسل به خشونت برای اجرای اهداف اصلی، انعطاف پذیری غیر قابل تصور و داشتن ذخایر عظیم دانائی و همراه آن اشتباهات در شرایط مشخص، صداقت مفرط و میل به قدرت، منکوب کننده دیگر احساسات، قناعت پیشه و محتاط در امور دولتی و متهور در اقدام و اعمال موثر در سرنوشت میلیونها مردم، که تصحیح آنها نیازمند زمان طولانی و آزار دهنده است. استالین یعنی همه اینها.

مفهوم سیاسی استالین
نقش و تاثیراستالین در آن دوره تاریخی، از وی، هم در دوران حیات وهم پس از آن، یک شخصیت افسانه ای ساخت. بدین جهت، ارزیابی دوره استالین، چه در تاریخ میهن ما و چه در تاریخ جهان، مدت های طولانی بهانه عوامفریبان و فرصت طلبان بود. «ارزیابی» مغرضانه از تمام دوران بزرگ و غیر عادی رهبری استالین، فقط و فقط «سال 37 » رامورد توجه قرار می دهد. و این یعنی دشمنی و خیانت. در واقع، سال ۳٧ با همه فجایع متضاد خود، پیش از همه، آن کسانی را که به گفته لنین، فرصت طلبانه به انقلاب بزرگ مردمی«چسبیده بودند» با شجاعت از صحنه سیاسی دور کرد.
میخائیل بولگاکوف، نویسنده مشهور روس، اعمال استالین را در احیای موقعیت تاریخی، ارزش های عموم خلقی و دولتی کشور ما کامل ارزیابی کرد. خطی که به تداوم تسلسل تاریخ روسیه پیوسته است. وی همچنین، در پیس مسکوت گذاشته شده خود، «باتوم»، از مؤلف این چرخش مهم تاریخی قدردانی کرد.
استالین ارثیه عظیم تئوریک از خود بجای گذاشت که امروز هم از اهمیت و اعتبار آن کاسته نشده است. این بیان رسا در مورد« دگماتیسم تحکیم یافته» نمی توانست سخن کسی غیر از استالین باشد که گـفـت:« بسیار مضحک می نمود اگر که ما از بنیانگذاران مارکسیسم می خواستیم نسخه حاضر و آماده ای در مورد مسائل تئوریک که در هر کشوری پس از ۵٠ ـ ١٠٠ سال می تواند مطرح شود، بنویسند، تا ما پیروان مارکسیسم، با خیال راحت در کنار بخاری لم داده و آرام – آرام می جویدیم». این اندیشه را بویژه وقتی که سر وکارتان با کسانیست که با کاربرد مداوم کلمات «مارکسیسم»، «طبقه کارگر»، گوئی همه مسائل مربوط به وظائف کمونیست ها را حل می کـنند، نباید فراموش کرد. تو گوئی، آنها ماهیت و جوهر دوران ما و راه حل همه مسائل و مشکلات را کشف کرده اند. مارکسیسم، شیوه و متد شناخت جهان و تغییر آن را آموزش می دهـد. این است مفهوم پیام استالین.
بنظر ما، مهمترین و جالب ترین مسئله، در واقع درک مفهوم وصیت سیاسی استالین ــ سخنرانی وی در کنگره نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی است. او در این سخنرانی، نظریه پیوند ارگانیک مبارزه طبقاتی بخاطر سوسیالیسم با مبارزه در راه استقلال ملی و آزادی در راه حقوق دموکراتیک و آزادی زحمتکشان را مطرح ساخت.
استالین، در پایان کنگره، توجه نمایندگان احزاب کمونیست و دموکراتیک کشورهای خارجی را، بویژه، به پروسه«مک کارتیسم» در آمریکا و تشدید مسابقه تسلیحاتی پس از اعلام «جنگ سرد» برعلیه کشورهای سوسیالیستی، جلب کرد و گـفت: «بورژوازی، پیشتر خود را لیبرال می نامید، بر آزادی های بورژوا- دموکراتیک پافشاری می کرد. اینک، از لیبرالیسم هم اثری باقی نمانده است. پرچم آزادی های بورژوا- دموکراتیک کـنار انداخته شده است. اگر می خواهید اکثریت مردم را با خود همراه کـنید، شما باید این پرچم را بردارید و آن را برافرازید. دیگر کسی آن را بر نخواهد افراشت.
پیشتر بورژوازی ملت را رهبری می کرد، از حقوق ملی و استقلال ملت دفاع می کرد، آنها را در «بالاتر از هر چیز » می شمرد. اینک، از «اصول ملی» هم اثر و نشانه ای نمانده است. پرچم استقلال ملی و آزادی ملی هم به کنار نهاده شده است. اگر می خواهید میهن پرستان وطن خود باشید، اگر می خواهید، نیروی پیشرو ملت باشید، شما باید آن را بلند کـنید و به پیش روید. کسان دیگری آن را بلند نخواهند کرد».
کشور ما، این مسیر استراتژیک را در صحنه جهانی، در سالهای ۵٠ـ٧٠ قرن گذشته، پیگیرانه پیش برد. امروز، این نظریه استالین، بسیار مهم است، بویژه، در شرایطی که، دارکوب های دست پرورده حاکمیت، جنبش چپ را سوراخ- سوراخ کرده و در تلاش اند تا بین کمونیست ها و میهن پرستان دیوار بکشند. در صدد ایجاد درگیری بین آنها بوده، و تخلیه ایدئولوژیک و از بین بردن سیاسی آنها را سازماندهی می کـنند!
پیوند دادن مبارزه برای دموکراسی واقعی و حاکمیت خلق با ایده روسی و سنن مردمی، با مبارزه آزادی بخش ملی- آن وظیفه ای است که، استالین به ما وصیت کرد. وظیفه ای که، حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه، در رأس همه گیرترین جنبش مهین پرستان روسیه، برای نیل به آن مبارزه می کـند، تنها نیروی که قادر به نجات روسیه از زیر ضربات خرد کـننده می باشد.
کمونیستها مجبورند در شرایط سخت مبارزه کـنند. «سرخاب» سیمای حزب حاکم مدعی طرفداری از آزادی های دموکراتیک که قدرت دولتی را غصب کرده است، مدتهاست رنگ باخته و فرو ریخته است. آنها دیگر، به این رنگ احتیاجی ندارند، چرا که، به پارازیت آزار دهنده ای تبدیل شده است. اینک چند سال است که جامعه روسیه در لبه لغزنده پرتگاه سقوط به زیر سلطه رژیم خود کامه در آن شرایطی که ما آن را لیبرال – فاشیسم می نامیم، قرار گرفته است.
برای سرکوبی و یا رام کردن مخالفین، به اقدامات پیاپی متوسل می شود. دسیسه های عمله های کرملین برای ایجاد انشعابات در صفوف حزب کمونیست، حد و مرز نمی شناسد. آنها دست همه توطئه چنینان حاذق دوره های مختلف را از پشت بسته اند.
حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه، علیرغم همه اینها، رهبری سیاسی و معنوی جامعه روسیه را در دست خود نگاه داشته است. پروسه ای در شرف تکوین است که، استالین به موقع خود، ماهیت سمت گیری تاریخی آن را چنین توضیح داد: «اگر پیشتر، مسیحیت در میان بردگان ستمدیده و مظلوم امپراطوری بزرگ روم، لـنگـر مطمئن رهائی محسوب می شد، اینک تاریخ در مسیری پیش می رود که سوسیالیسم می تواند(دیگر، آغاز کرده است)، به پرچم مبارزات رهائی بخش توده های میلیونی دولتهای مستعمره امپریالیسم تبدیل شود».
امروز خود روسیه، به کشور نیمه مستعمره مواد خامی تبدیل شده است که دورنمای سوسیالیستی- تنها ستاره راهنمای نجات آن می باشد. کشور ما، محل امید خلق هائی بوده و هست که، میلیتاریست های آمریکائی، جهانی سازان کـنونی، حاضرند آن را در جـنگ تازه ای درگـیر کـنند.
با خواندن مجـدد نوشته های استالـین، بار دیگر، روشن می شود که این، برنامه کاملی است برای مـبارزه کـمـونیست ها در شرایط نویـن تاریخی، زمانی که مـفهـوم حاکـمیت ملی در زیر فشار«جهانی سازی» آمریکائی، ویران می گردد.
بعد از حوادث یوگسلاوی و عـراق، در باره کـدام «کـنسرت ملت» می توان صحبت کرد؟ از کدام آزادی های دموکراتیک نمونه غربی می توان حرفی به میان آورد، تا جائی که حتی نوآم چامسکی، اندیشمند و سیاستمدار مشهور غربی، رویدادهای آمریکا را چنین توصیف می کـند: «دولت ایالات متحده آمریکا سعی می کـند از اوضاع پیش آمده، برای رسیدن به اهداف خودــ یعنی، میلیتاریزه کردن(و حتی، میلیتاریزه کردن فضای کیهانی، با علامت رمزی «دفاع ضد موشکی»)؛ محدود کردن برنامه های دموکراتیک اجتماعی؛ پرده پوشی پیآمدهای منفی«جهانی سازی» آمریکائی، جدل پیرامون مسئله وضعیت زیست محیطی، بیمه سلامتی و غیره، بر قراری رژیمی مساعد برای انباشت سرمایه در دست عده ای معدود( مثلا، با تدوین موازینی که، در خدمت لغو مالیات برای کمپانیهای بزرگ باشد)، بوجود آوردن جامعه منضبط، با چشم انداز ــ ریشه کن ساختن مذاکرات و اعتراضات توده ای، سوءاستفاده می کـند».
درشرایط «جهانی سازی مشارکتی»، باز هم طبق تعریف همان ن. چامسکی( درضمن، به تعبیر خود من، همانطور که، در «طرح فاشیستی» بود)، روسیه به عنوان «علیل سیاسی»، «ماده خام» برای تغذیه نظم نوین جهانی در نظر گرفته می شود. به صحنه اقدامات نظامی برای مقابله با دنیای اسلام و چین تبدیل می گردد. کدام انسان میهن پرست، چنین دورنمائی را برای میهن خویش تدارک می بیند؟
به همین سبب، ما امروز اغلب اوقات در باره«سوسیالیسم روسی»، به عبارتی دیگر، در مورد راه های پیوند هارمونیک خود ویژگی های ملی روسی و تجربیات تاریخی چندین قرن، با بهترین دستاوردهای شوروی و نظام سوسیالیستی صحبت می کـنیم. زیرا ما، درک می کـنیم که برقراری اتحاد شوروی به عنوان قدرت بزرگ جهانی، رهبر بلوک عظیم ژئوپـولـیتیکی، فرهنگی و ایدئولوژیکی شگـفـت انگیز در مقیاس جهانی- تاریخی، تنها در دوره رهبری استالین ممکن و میسر گردید.
البته، این پروسه با سختی و خشونت طی شد. و اگر ما بخواهیم منصفانه و بی غرضانه به علل این خشونت ها بپردازیم، دراین صورت، آنها را نه در شخصیت استالین، نه در حاکمیت شوروی "توتالیتاریسم سوسالیستی" – در همه حال، نباید فـقـط در این مجموعه بدنبال آنها بود. علل آنها را، قبل از همه باید درماهیت تحولات عمیق بنیادین و بغرنجی های بی سابقه دوران تغییر انقلابی جهان، در ویژگـی های زمان، در تلـفـیق ذاتی عوامل تاریخی و ذهنی ــ شخصیتی جستجو کرد. اهمیت مسئله در این است که هر کس بتواند با تجربه شخصی خود، درس های ضروری را بیاموزد. باید بتواند گـندم را از کاه جدا کـند. باید جوانه های زندگی بخش آینده روسیه کبیر را از میراث اشتباهات و غلطهای محاسباتی کشنده تشخیص داد.
این برای کسی پوشیده نیست: سالهای اخیر- در بستر بحران تعمیق یابنده، تخریب و هرج و مرج سیاسی- علاقمندی به شخصیت یوسف استالین رو به افزایش نهاده است.
تصادفی نیست که، در سالهای اخیرمجموعه کامل کتابهای بسیار مهم علمی و سیاسی- اجتماعی در باره استالین انتشار یافـته است. از میان آنها، کتاب های با اهمیتی مثل؛ «ژنرال ایسـسیموس» کار و. کارپوف و کتاب«استالین»، نوشته یو. امیلیانوف را می توان نام برد.
نتیجه نظرخواهی های اجتماعی زیادی که، نهادهای مختلف، از مرکز تحقـیقـات فـرهنگ سیاسی روسیه گـرفته تا نهادهای مشابه چپگرا، در سال ٢٠٠۳، بمناسبت پنجاهمین سال مرگ ی. و. استالین،به عمل آوردند، نشان میدهد که امروز بیش از یک سوم هموطنان ما، نقش استالـین در تاریخ میهن ما را مثبت ارزیابی می کـنند. همچنین، کمتر از ٢٠درصد مردم روسیه، وی را « دیکتاتور و مستبد» می شمارند.
در اینجا، لازم به یادآوری است که این «دیکـتاتور» در پایان کار کـنگره پانزدهم حزب کمونیست سراسری شوروی (بلشویک) که با غلبه بر مواضع اوپوزیسیـون تروتسکی – زینوویف و اخراج رهبران آن از حزب خاتمه یافـت، برای سومین بار تقاضای خود مبنی بر آزاد ساختن خویش از مقام دبیرکلی حزب کمونیست را تکرار کرد. علاوه برآن، یادآوری کرد که سه سال متوالی این تقاضا را تکرار می کـند، بویژه با پیروزی بر اوپوزیسیون، ضرورتی برای احراز چنین پستی باقی نمانده است. ولی، پلنوم یکصدا، با یک رأی ممتنع، تقاضای استالین را رد کرد. در چنین وضعیتی، استالین حذف پست دبیرکلی را پیشنهاد کرد. آن هم بی نتیجه ماند. همه مخالفت کردند. این است واقـعـیت!
و بر همین بستر، تلاشهای شدید برخی نیروهای سیاسی برندیدن علاقمندی همگانی توده ها به استالین، به مفهوم اعتراف آشکار آنها به ناتوانی خود درگـفـتگوی مستـقـیم با مردم خویش است. ما کمونیستها هراسی از چنین گـفـتگوئی نداریم. ما فکر می کـنیم که بعد از برخوردهای احساسی و عاطفی، زمان بررسی عاقلانه و آگاهانه شخصیت و عمل استالین به عنوان بزرگترین واصیل ترین پـدیـده درتاریخ میهن ما و به عنوان مهمترین شگـفتی های ایدئولوژیکی و ژئوپولـیتـیکی در مقیاس جهانی، فرارسیده است.
ما از دستاوردهای کشور شوراها در دوره استالین، برای حل عملی مجموعه کامل وظایف امروزی و آینده کمک می گـیریم. چگـونه می توان بار دیگر در روسیه، دولت مقتدر، عدالتخواه و تأثیرگذار تشکیل داد؟ چگونه می توان اداره متمرکز کشور را باز سازی نمود؟ مسائـل حاد کشور را چگونه می توان حل کرد؟ چگونه می توان در کوتاه مدت، بر هرج و مرج اقتصادی، فـقـر و بی کاری غـلبه کـرد؟ چگونه می توان همه تلاشهای جامعه را حول عالیترین ایده آلها اخلاقی و اهداف مهم سیاسی متحد ساخت؟



دولـتمـردی نابغه
شخصیت دولتی- بزرگـترین ویژگی استالین است که به ذهن هر کسی که در باره وی لـب به سخن می گشاید خطور می کـند. استالین قبل از همه، به عنوان یک شخصیت سیاسی ــ دولتی با اراده، متین، قاطع و مقتدر در یاد خلق ها مانده است. رهبر ملت بود. معمار و سازنده دولت قدرتمند و بزرگ بود. امروز، در شرایط فاجعه ژئوپولـیتیک، پس از تجزیه اتحاد شوروی و انحطاط پر هرج و مرج جامعه، تنها مهمترین وظیفه ما، ارزیابی درست و مطمئن تجارب سازندگی دولت قدرتمند، در دوره رهبری استالین است. چرا که فـقـط در آن دوره، خلق ما در جنگ کبیر و وحشتناک پیروز شد. امنیت ملی بی سابقه ای را برای خود تأمین کرد. کشور خویش را به ابرقدرت تبدیل نمود که دورترین نقطه کره زمین را تحت تأثـیر خود قرار داده بود.
بعنوان مثال، در سالهای اولین برنامه پنج ساله، قدرت تولیدات صنعتی اتحاد شوروی دو برابر افزایش یافت. در زمینه صنایع سنگین جایگاه نخست را احراز کرد. مناطق حاشیه ای پیشین به مدار تولید وارد شدند. شهرها و شهرک های صنعـتی جدید بسیار زیادی بنیان نهاده شد. مراکز قدیمی دگرگونی اساسی یافـت. در پایان سالهای دهه سی، ٦ هزار مؤسسه تولیدی مورد بهره برداری قرار گرفت. در سال ١٩۳٧، مؤسسات تولیدی جدید بیش از ٨٠ درصد تولیدات صنعتی کشور را تولید می کردند. در ابتدای برنامه پنج ساله سوم، مؤسسات صنعتی به مرحله سودآوری رسیدند.
در نتیجه صنعتی کردن، فرهنگ کار میلیون ها مردم بطور ریشه ای تـغـییر یافـت. در اواسط برنامه پنج ساله اول، (در سال ١۹٢۹)، معضل بی کاری، بطور کامـل حـل شد. تا آغاز سالهای دهه چهـل، ٨٠ درصد جمعیت کشور باسواد شدند. صدها هزار انسان جوان با منشاء طبقاتی کارگر و یا دهقان، در مراکز آموزش عالی و حرفه ای به تحصیل اشتغال داشتند. جامعه نسل جدید روشنفکران شکل گرفت.
علیرغم خرابکاری های سنگین در تعاونی کردن، کشاورزی روسیه از نو جان گرفت و سرپا ایستاد. فـقـط در مدت دومین برنامه پنج ساله، کالخوزها بیش از ۵٠٠ هزار تراکتور، در حدود ١٢٤ هزار کمباین و بیش از ١٤٠هزار کامیون باری در یافـت کردند. در طول چند سال، در حدود ۵ میلیون دهقان، به حرفه مکانیک دست یافتند. روستائیان، وقت آزاد بدست آوردند. یعنی، فرصت تحصیل، ارتقاء سطح فرهنگی و پرداختن به امور اجتماعی کسب کردند.
در اواسط دهه سی، افزایش مستمر دستمزدها به امر عادی تبدیل شده بود. سیستم جیره بندی به تاریخ سپرده شد. خواروبار مورد نیاز مردم، بطور تام وتمام تأمین گردید. دسترسی به امکانات فرهنگی، برای همگان میسر بود. هزاران کتابخانه، سالنهای تئاتر و موزه تأسیس و راه اندازی گردید.
قانون اساسی اتحاد شوروی و جمع بندی نتایج این پروسه سازندگی، برای اولین بار در تاریخ بشری، مجموعه کامل حـقوق تازه سوسیالیستی، یعنی؛ حـق کار، استراحت، تحصیلات عالی، کمکهای مادی دوران پیری را اعلام کرد. هیچگاه و در هیچ کجا، هیچ سند مشابهی مبنی بر تثبت چنین حقوقی، اعلام نشده است.
همه این مراحل رشد اجتماعی دوره شوروی بطرز عجیبی همین روزها مشهود است. اینک، حوادث گذشته علائم روشن و راهنمای آینده است ــ آن آینده ای که ما، کمونیستهای روسیه، بخاطر آن مبارزه می کنیم.
این حوادث، احساس مسئولیت را به ما می آموزند. چرا که ما، کمونیست ها، مثل همه نیروهای دموکرات اصیل روسیه، موظفیم در مقابل سرنوشت کشور احساس مسئولیت بکـنیم. حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه، مدتها پیش اعلام کرد که مسئولیت گذشته، حال و آینده دولت توانمندمان را می پذیرد. همانطور که، استالین گـفـت: « حال، ما حاکمیت را بدست گرفته ایم و مسئولیت سازندگی سوسیالیستی در کشور را به عهده می گیریم، ما باید مسئولیت تمامی امور را به پذیریم ــ هم خوب و هم بد».
حزب کمونیست کنونی روسیه نیز پذیرش چنین مسئولیتی را تـقـبـل می کـند ــ مسئولیت احیای سوسیالیسم، برقراری حاکمیت شورائی، تأمین شرایط زندگی شایسته برای همه و هرکس، سالم سازی کشور بر پایه اصول عدالتخواهانه، حاکمیت خلق، قانون و مقررات، در کشور ما را می پذیرد.
ادامه دارد....


راه توده 149 17.09.2007
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت