راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

3 چهره درانقلاب 57- قسمت سوم
خطاهای خمینی و توده های مردم
مشترک است و آنها را یکجا باید دید
آیت الله خمینی و ملت ایران در حساس ترین دوران تاریخ کشور ما وجودی یگانه شدند. خطاهای خمینی خطاهای ملت ما هم هست. در بررسی این خطاها غلو نباید کرد، همانگونه که بر روی آن سرپوش نباید گذاشت. آنچه که مربوط به کیانوری است، او پرچمدار اتحاد توده های وسیع مذهبی و ماركسیست های زیر پرچم "اتحاد چپ" است. نه اتحاد چپ در بالا و میان سازمان های چپ، بلكه اتحاد چپ در پایین، در جامعه و در میان مردم. این تفسیری است كه كیانوری از انقلاب بهمن دارد و مهری است كه او بر انقلاب می كوبد.

 

آیت الله خمینی و ملت ایران در حساس ترین دوران تاریخ کشور ما وجودی یگانه بوده اند. خطاهای خمینی خطاهای ملت ما هم هست. در بررسی این خطاها غلو نباید کرد همانگونه که بر روی آن سرپوش نباید گذاشت. انتقاد از خمینی انتقاد از خود است. نگاه یک ملت به اندیشه به تاریخ به گذشته خود است. این انتقاد از خود را باید انجام داد اما منصفانه و عادلانه انجام داد. هستند کسانی، بویژه در میان بازماندگان سلطنت استبدادی که این یگانگی را خیلی خوب می فهمند و با توهین به خمینی در واقع می خواهند ملت ایران را تحقیر کنند و از انقلاب آنان انتقام بگیرند. هستند در میان سران حکومت ایران کسانی که تمام تلاش خود را کرده و می کنند تا همه نکبت های جمهوری اسلامی را بنام خمینی بنویسند و بدست او تمام کنند. باوجود این کوشش بی وقفه و دو سویه، یقینا تاریخ و مردمان آینده درباره آیت الله خمینی همچون یکی از برجسته ترین و مهم ترین شخصیت های تاریخ ایران قضاوتی دقیق تر و درستی تری بیش از امروز خواهند داشت.
بازرگان و كیانوری
بازرگان و کیانوری دو چهره کلیدی دیگر انقلاب ایران نماینده دو گرایش از دو سرنوشت انقلاب هستند كه دقیقا در دو سوی خمینی قرار می گیرند. یکی او را به راست می کشد و دیگری به چپ. یکی هلش می دهد و دیگری بازش می دارد.
ایندو علیرغم اینکه بنوبه خود آرمانگرا هستند، اما از خمینی زمینی ترند. آنان نقش خود را تحقق یک ایده تاریخی نمی دانند، بلکه انجام یک وظیفه تاریخی می دانند. این وظیفه که طبقاتی را که از منافع آنان دفاع می کنند متشکل کنند، رشد دهند و به رهبری برسانند. هر دوی آنان مانند خمینی در همان خط تاریخی برآمده از انقلاب مشروطه قرار می گیرند و عمیقا به معضل عدم اتحاد توده های مذهبی و روشنفکران اعتقاد دارند. اگر خمینی در نقش روحانی است كه می كوشد روشنفكران را جلب كند، بازرگان روشنفکر و روحانی را یکجا در خود جمع کرده است. بازرگان از نظر مذهبی از بسیاری روحانیان در مقامی بالاتر قرار دارد. او یك روحانی است كه كت و شلوار و كراوات بر تن دارد و در شخصیت خود نماد آشتی مذهب و روشنفكری است. اما کیانوری در میان این سه وضع ویژه ای دارد. او در پایان دادن به تقابل مذهبی و غیرمذهبی می خواهد صورت مسئله را عوض کند. کیانوری اصلا به تقسیم بندی جامعه بر اساس عقاید معتقد نیست. نه فقط به برادری بر اساس مسلمان بودن اعتقاد ندارد، بلکه به رفاقت بر اساس مارکسیست بودن هم اعتقاد ندارد. کیانوری در تمام نوشته هایش میان مارکسیت ها تفاوت قایل می شود. مارکیست های "اصیل" "صادق" هواداران "راستین" سوسیالیسم علمی را همیشه از مارکسیست های قلابی تقلبی "چپ نما" تفکیک می کند.
برای کیانوری مسئله تاریخی اتحاد ناممکن همه روشنفکران و همه مذهبیون نیست، بلکه اتحاد روشنفکران چپ و مذهبیون چپ دربرابر اتحاد روشنفکران راست و مذهبیون راست است. کیانوری با تحقق اتحاد مذهبیون و مارکسیست ها نه فقط می خواهد كه گره اتحاد روشنفكران چپ و توده مردم را بگشاید، بلكه فراتر از آن می خواهد عصر مشروطه و مسئله تاریخی انقلاب مشروطه برای همیشه پشت سر گذاشته شود. اتحاد بر اساس عقیده جای خود را به اتحاد بر اساس مواضع و منافع بدهد؛ تضاد چپ و راست جانشین تضاد مذهبی و غیرمذهبی و توده و روشنفکر شود. این مهر و نشان ویژه ای است که کیانوری بر انقلاب بهمن می زند؛ تفسیری است كه او پیگیرانه از همه روندهای انقلاب ارائه می دهد و مهمترین اثر اوست. او می خواهد که این انقلاب جامعه ایران را وارد مرحله ای کند که همه جوامع مدرن - همه جوامعی که در آن مبارزه طبقاتی به مرحله پیشرفته خود رسیده است- وارد می شوند. یعنی پشت سرگذاشته شدن همه تقسیم بندی ها برای آنكه جامعه به مرحله آگاهی طبقاتی به مرحله تقسیم به چپ و راست پا گذارد. در این تقسیم بندی او پرچمدار اتحاد توده های وسیع مذهبی و ماركسیست های زیر پرچم اتحاد چپ است. نه اتحاد چپ در بالا بلكه اتحاد چپ در پایین، در جامعه، در میان مردم.
این تفسیری است كه كیانوری از انقلاب بهمن دارد و مهری است كه او بر انقلاب می كوبد. اما بدیهی است که کیانوری و حزب او به تنهایی قادر به انجام این کار نیستند. این حوادث و روندهای اجتماعی هستند كه در درون خود امکان چنین تفسیر و چنین تحولی را بوجود می آورند. نقش كیانوری در وجود این واقعیت است. واقعیاتی كه حوادث را هیچگاه خود به خود تفسیر نمی کنند. واقعیت هیچگاه یکجانبه نیست. در واقعیت انواع تضادها و گرایش ها وجود دارد. واقعیت فقط حامل تضاد طبقاتی و تجلی سیاسی آن در چپ و راست نیست. شکاف نسلی، ستم جنسی، ستم ملی، تضاد عقیدتی و ... همه اینها در واقعیت وجود دارد. وجود همین تضادهاست که امکان می دهد حوادث بر مبناهای مختلفی که همه انها بنوعی ریشه در واقعیت دارند تفسیر شوند. مهر ویژه کیانوری در اعتقادیست که به آن دارد که تضاد طبقاتی سرانجام و در طی یک روند از درون همه این تضاد ها عبور می کند و زن و مرد، اقوام و ملیت ها، نسل ها و عقاید مختلف را می شکافد و به دو جبهه چپ و راست تقسیم می کند. کیانوری اصلا منکر وجود دیگر تضادها نیست. بلکه می خواهد انقلاب به این تضادها و شکاف ها پاسخ دهد و راه حلی برای تخفیف آنان بیابد تا راه برای عمده شدن تضاد طبقاتی برای اتحاد چپ در پایین باز شود.

راه توده 174 28.04.2008
 



 


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت