راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

نگاهی متفاوت به حضور
فرماندهان سپاه در قوای مقننه و مجریه

پیرامون حضور فرماندهان سپاه در عرصه سیاسی و قانونگذاری بحث‌هائی جریان دارد که آگاهی از آنها اجتناب ناپذیر می‌نماید. آگاهی از این بحث‌ها، نه تنها برای فعالان عرصه بسیار تنگی که حاکمیت بوجود آورده مفید است، بلکه برای خود فرماندهان نظامی نیز خالی از فایده نیست. یعنی نه تنها آگاهی از عرض و طولی که برای حضور فرماندهان سپاه از سوی سیاسیون ترسیم می‌شود مهم است، بلکه تصوری که خود این فرماندهان از حضور سیاسی دارند نیز کم اهمیت نیست.

نگاهی به چارچوب دولت‌ها، مطابق دو قانون اساسی پیش از انقلاب 57 و پس از انقلاب 57 نشان می‌دهد كه نیروهای نظامی یک رابط مستقیم در ترکیب کابینه‌ها داشته و دارند. اتفاقا این رابط نه تنها در گذشته، بلکه در طول 30 سال گذشته از میان دارندگان بالاترین درجات نظامی و با تجربه ترین و مطلع ترین نظامیان به امور نظامی و سیاسی و آگاه از قانون اساسی انتخاب می‌شده اند. در گذشته پیش از انقلاب بنام وزیر جنگ و در سالهای پس از انقلاب بنام وزیر دفاع. نفس همین حضور در کابینه و شرکت در جلسات کابینه و حتی حضور در مجلس برای پاسخگوئی به سئوالات نمایندگان به نمایندگی از طرف نیروهای چندگانه و مسلح کشور یعنی قبول شرکت نظامی‌ها در قوه مجریه. چه در گذشته و چه درجمهوری اسلامی اتفاق دیگری را هم شاهد بوده‌‌ایم و هستیم و آن این که بنا بر ضرورت گاه وزیری در کابینه‌ها حضور داشته که از فرماندهان نظامی بوده است. حتی در راس مهم ترین وزارتخانه، یعنی وزارت کشور. این حضور حتی در کابینه دکتر مصدق نیز ثبت است و در یک دوره سرلشکر زاهدی وقت که بعدها سپهبد زاهدی کودتاچی شد بعنوان وزیر کشور در کابینه حضور داشته است.

بنابراین سابقه و تجربه، هم بر مبنای قانون اساسی و هم بر مبنای سابقه، علاوه بر وزیر دفاع یا وزیر جنگ، وزیر دیگری هم می‌تواند با درجه نظامی در کابینه حضور داشته باشد، با این تفاوت که هنگام حضوردر کابینه دیگر حق ندارد لباس نظامی به تن داشته باشد. بحث بر سر وزیری غیراز وزیر جنگ و یا وزیر دفاع است. علاوه بر این، هم شهربانی یا نیروی انتظامی و هم ژاندارمری- مجموع شهربانی و نیروی انتظامی در جمهوری اسلامی- مطابق قانون تابع وزارت کشورند و از این طریق به دولت وصل‌اند. این که شاه همه اینها را تابع خود کرده بود، امری خلاف قانون بود، همچنان که تکرار همین مسئله در دوران رهبری آقای خامنه‌ای حداقل خلاف رویه ایست که آقای خمینی داشت. تمام این تدابیر در قانون اساسی نیز بر این اساس استوار بود که قوای نظامی در دست یک فرد – در دوران پیش از انقلاب و زمان رضاشاه و پسرش در دست شاه- و در دوران جمهوری اسلامی در دست رهبر متمرکز نباشد زیرا فساد و استبداد و دیکتاتوری از همینجا آغاز می‌شود. همه آنها که دوران رهبری آیت الله خمینی را به یاد دارند می‌دانند که اتفاقا یکی از پایبندی‌های خوب قانونی وی رعایت همین امر بود. یعنی تقسیم قدرت نظامی در ارگان‌هائی که قانون اساسی جمهوری اسلامی آنها را پیش بینی کرده است. حتی پس از انتخاب ابوالحسن بنی صدر به ریاست جمهوری، علیرغم همه مخالفت‌هائی که روحانیون عضو جامعه روحانیت و شورای انقلاب وقت داشتند، او فرماندهی کل قوا را به وی واگذار کرد. در دوران رئيس جمهوری علی خامنه‌ای نیز همین شيوه نسبت به او تکرار شد.

حالت دیگری که در گذشته هم تکرار شد و نمونه‌های تاریخی هم دارد، بیرون آمدن یک نظامی در لباس نظامی و قرار گرفتن در راس اموری کشوری است. مثل مورد سرهنگ ولیان در زمان شاه که بکلی از لباش شهربانی بیرون آمد و شد شهردار و بلند پایه ترین استاندار. یعنی استانداری خراسان و نایب تولیه آستانقدس رضوی. نمونه بسیاری از این دست چه در گذشته قبل از انقلاب و چه سالهای بعد از انقلاب وجود دارد. حتی شهردار کنونی تهران "قالیباف" که بتدریج مردم فراموش کرده‌‌اند که او سرتیپ خلبان است.

ما با این پیش زمینه‌ها، می‌بایست به اوضاع امروز کشور و به معجونی بنام دولت نظامی نگاه کنیم. این حضور دارای دو بخش است. یکی حضور نظامی‌ها در کابینه و دولت و دیگر ارگان‌های کشوری و نه لشگری و سپاهی، دوم سیاستی که چنین دولتی دنبال می‌کند. اگر حضور در دولت برای گرفتن گوشه‌ای از کارها توسط این و یا آن فرمانده نظامی و سپاهی باشد که لیاقت مناسب تری به نسبت فلان فرد غیر‌نظامی دارد و به همین دلیل هم به خدمت در امور کشوری فراخوانده شده، هیچ مشکلی پیش نمی‌آید و نباید پیش بیآید. اما، آنجا که این دولت دارای سیاست‌های غیر‌کشوری و عمدتا نظامی است و به این دلیل فرماندهانی به کابینه تزریق شده اند، آنوقت تازه عیب بزرگ نمایان می‌شود. یعنی این نکته که فرماندهان با چه هدفی در کابینه حضور یافته اند؟

بنظرما بحث پیرامون حضور نظامی‌ها در کابینه احمدی نژاد، با هر شعار و استدلال انحرافی و توجیهی که فرماندهان سپاه ارائه بدهند، ازاینجا آغاز می‌شود. همچنان که بحث در باره تخلفات مکرر رهبر و تبدیل قوای نظامی کشور به حزب سیاسی تحت فرمان خود از همینجا آغاز می‌شود. وقتی 100 (رهبر) آمد،90 که احمدی نژاد و کابینه‌اش باشد و یا مجلس و فراکسیون یکصد نفره سپاه آن باشد در شکم این 100 است. این توجیهات را می‌توانند مستند کنند به نام سپاه، یعنی پاسدارای از انقلاب و فاجعه از این پاسداری بر می‌خیزد. یعنی آرمان‌های این و یا آن فرد و در راس آنها "رهبر" کنونی جمهوری اسلامی می‌شود آرمان انقلاب و قوای نظامی و سپاهی می‌شوند مجری آرمان‌های وی. امروز خامنه‌ایست فردا یک کس دیگر و پس فردا کس دیگری. افرادی که هیچکدام رهبر انقلاب 57 نبوده و نیستند، چرا که رهبر انقلاب آیت الله خمینی بود که دیگر در حیات نیست.

بدین ترتیب ما وارد این بحث و این مرحله می‌شویم که فرماندهان سپاه برای اجرای کدام سیاست، وارد کابینه شده‌‌اند و دولت نظامی را تشکیل داده‌‌اند و در بزنگاه‌های مهم و در تصمیم گیری‌های کشوری و دولتی تابع چه کس و کجا هستند؟ از روز روشن تر است که این فرماندهان همچنان تابع تصمیمات شورای فرماندهی سپاه و شخص رهبر بعنوان فرمانده کل قوا هستند. اوست که درجه می‌دهد، عزل و نصب می‌کند، پست و مقام فرماندهی می‌دهد، جلسات منظم هفتگی با آنها دارد ... و به هیچ مرجعی هم در باره این امور گزارش نمی‌دهد. درست شبیه همان مناسباتی که شاه با ارتش داشت.

گره بزرگی که در امور کشوری بوجود آمده از اینجا آغاز می‌شود. بقیه استدلال‌هائی که ارائه میدهند، توجیه و بهانه است. از جمله این که فلان فرمانده تحصیلات کرده، متخصص است و می‌خواهد خدمت کشوری کند (مصاحبه اخیر سردار رشید) و ... یکنفر هم نمی‌تواند بپرسد و یا بگوید، که اگر این استدلال پذیرفته شود، آنگاه کسانی هم هستند که در گذشته در جنگ، در سپاه و درجبهه بوده‌‌اند و اکنون هم متخصصین خوبی حتی در امور نظامی هستند، پس چه مانعی وجود دارد که آنها هم مثل شما که آمده‌اید به دولت، بروند به داخل صفوف فرماندهی سپاه و یا ارتش؟!

بدین ترتیب، ما می‌رسیم به نقطه گرهی ماجرای تشکیل دولت نظامی، که اتفاقا هفته پیش  دانشجویان دانشگاه تبریز از سرلشگر رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه پاسداران که برای آنها در تبریز سخنرانی می‌کرد در همین مورد از او سئوال کردند. اتفاقا سئوالات دقیقی هم طرح کردند و شاید از جمله مواردی بود که سرلشگر رحیم صفوی مجبور به سفسطه شد تا از قلاب این سئوال بگریزد. دانشجویان پرسیدند چرا سپاه در عزل و نصب فرماندهان سپاه که در دولت حضور دارند دخالت می‌کند؟

آنچه محل ایراد است و از پرده بیرون افتاده، آنست که فرماندهان سپاه برای هدایت و رهبری یک سیاست در دولت احمدی نژاد حضور دارند. آن سیاستی که این فرماندهان آن را هدایت می‌کنند کمتر به امور کشوری و کشور‌‌داری و بیشتر به امور نظامی و جنگی مربوط است. ما اگر با این نگاه وارد بحث دولت و کابینه نظامی شویم، آنگاه دو وظیفه در برابرمان قرار میگیرد. نخست نشان دادن این واقعیت و عریان ساختن این حقیقت برای مردم که ما با یک سیاست روبرو هستیم نه با فردی نظامی و یا غیر‌نظامی. این فرد چه خامنه‌ای باشد، چه احمدی نژاد، چه فلان فرمانده سپاه وچه احمد جنتی.

روز به روز ابعاد سیاستی که بر مبنای آن دولت نظامی تشکیل شده برای مردم آشکارتر می‌شود و به همین دلیل ضرورت دارد انتخابات آینده را به سمت مخالفت با سیاست حاکم هدایت شود. این سیاست ابعاد نظامی، جنگی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارد. انتخابات باید مخالفت با این سیاست باشد، تا اگر به هر شکل و امکانی هم، بار دیگر احمدی نژاد و یا کس دیگری را برای ادامه این استراتژی و سیاست بر سرکار آوردند و یا نگهداشتند، مردم تکلیفشان را بدانند که در برابر کدام سیاست قراردارند.

مسئله حضور نظامی‌ها در حاکمیت از این مرحله به بعد، وارد جنبه دیگر و بنظرما وارد مهم ترین جنبه آن می‌شود.

ما تصور می‌کنیم یک غفلت بزرگ از سوی مخالفان سیاست یا  استراتژی حاکم گُم کردن آن نقطه ایست که پرگار نقشه سیاسی را باید آنجا گذاشت. یعنی سکوت در باره فرماندهان و از همه بدتر، بیان پیاپی ضرورت حذف آنها از حضور در قوای سه گانه بی آنکه بیان شود این مخالفت نه مخالفت با این و یا آن فرمانده، بلکه مخالفت با سیاستی است که این فرماندهان برای اجرای آن به کابینه برده شده اند.

سیاست سکوت و قهر با آنها از یکسو و بیان ضرورت حذف آنها از صحنه غیر‌نظامی از سوی دیگر، بی آنکه مستند به مخالفت با سیاست نظامی باشد، عملا آنها را در برابر مخالفان این حضور  متحد می‌کند. درحالیکه در میان فرماندهان سپاه نیز قشر بندی و دسته بندی وجود دارد و در بحران‌های آینده نیز این دسته بندی‌ها و قشربندی‌ها پررنگ تر خواهد شد. بنابراین نباید بحث را بر مبنای حذف آنها از صحنه سیاسی گذاشت، بلکه بحث از وضع موجود کشور، مخالفت با سیاست نظامی و بتدریج کشاندن پای آنها به صحنه تحولات ضروری شروع می‌شود.

از آنجا که هیچ تحول مثبت و یا حادثه‌ای فاجعه آمیز بدون نقش آفرینی فرماندهان سپاه و بدنه سپاه شکل نخواهد گرفت، تصور می‌کنیم از حالا باید روی آینده این نقش آفرینی سرمایه گذاری کرد. علنی و آشکار باید نظرات فرماندهان سپاه را در زمینه‌های نظامی و کشور‌‌داری نقد کرد و حتی تفاوت نظرات آنها با یکدیگر را نشان داد. نه تنها نظرات را نشان داد، بلکه از نظرات درست همین فرماندهان چه در زمینه سیاست خارجی و چه در زمینه عرصه کشور‌‌داری حمایت کرد. آن فرماندهی که وارد عرصه سیاست و کشورداری شده، باید در چارچوب مخالفت با سیاست نظامی حاکم، نقد سیاسی شود، پیش از آنکه با حضور او در کابینه مخالفت شود. این همان عرصه ایست که در طول دوران احمدی نژاد از آن غفلت کرده‌ایم.



راه توده 205 08.12.2008
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت