مارکسیست ها
علیه اصلاحات اند؟
کيوان خسروی
تضادهای اجتماعی و اقتصادی سرچشمه ومنبع جنبش
ها وانقلاب ها هستند. این تضادها را پیشگامان جنبش های اجتماعی در راه
استقلال اقتصادی وسياسی و رهايی اجتماعی باید تجزیه و تحلیل کرده و از دل
آنها رهنمودهای لازم را اعلام دارند.
در دوران انقلاب وظايف عمده انقلابی را از درون همین تجزیه و تحلیل تضادها
می توان بیرون کشید و سمت گیری منافع طبقات را چون آینه در برابر مترقی
ترین طبقه و نیروی انقلاب قرارداد.
برای پرهیز از تکرار اشتباهات گذشته، ناگزيریم گذشته و تجارب حاصل از آن را
در هر مرحله از رشد دوران انقلاب مرور کنیم. دوری از چپ روی ها و اشتباهات
مهلک تئوريک نیز در همین بازنگری به گذشته حاصل می شود. همچنان که به
انقلابیون امکان می دهد تا میدان مانور ارتجاع حاکم و متزلزل ترین نیروی
همراه شده با انقلاب را محدود کند.
مارکس يادآوری می کند که ايدئولوگ های خرده بورژوا از نظر تئوريک به همان
مسايل و راه حل هايی ميرسند که منافع مادی وموقعيت اجتماعی خرده بورژوا او
را به آن سمت مي کشاند. [ مجموعه آثار مارکس وانگلس جلد 8 ص 148 ].
عصيان گری و ناشکيبايی انقلابی نیز بخشی از خصلت این خرده بورژوازی است، که
بشکل چپ روی و انقلابی نمائی جلوه می کند.
در هر فراز بحران های اجتماعی این ناشکیبائی ها و عصیان ها میدان عمل پیدا
می کنند و اگر نتوان با آنها مقابله کرده و به صف واقعیات موجود، توان و
توازن نیروها و حرکت همآهنگ با توده مردم برشان گرداند، می توانند لطمات
سختی به جنبش انقلابی بزنند.
ما به چشم خویش، نه تنها در سالهای پیش از انقلاب بهمن 57، بلکه در سالهای
اولیه پس از انقلاب نیز شاهد حضور و میدان داری این چپ روی و چپ روها و
عصیان ها و نتایج فاجعه بار آن بودیم. فصلی از کوشش پیش و پس از انقلاب 57
حزب توده ایران مقابله دوستانه و مشفقانه با همین عصیان ها و چپ روی ها
بود، گرچه سیل چپ روی پرتوان تر از توان و امکانات ما بود، که در این مسئله
حکومت چه به لحاظ بستن دست و پای حزب ما و محدود کردن بی وقفه امکانات
مطبوعاتی و ارتباطی ما و چه به لحاظ سیاست ماجراآفرینی و خشونت آمیز خویش
سهم بزرگی در آن داشتند.
بازگشت به این گذشته و توصیه به مرور گذشته برای پرهیز از تکرار اشتباهات
پشت سر مانده، که در بالا ضرورت آن را یادآور شدم، با این نگرانی است که
نسل جدیدی که به میدان چپ آمده از گذشته بیاموزد، پیش از آنکه لازم باشد
خود تجربه کند.
چپ روی همیشه مسايلی را به جنبش و جامعه تحميل می کند که ناشی از عدم
شناخت و درک مرحله مبارزه اجتماعی است. لنين می گويد: "هرکوششی برای ناديده
گرفتن و پريدن از مراحل عينی و ضروری رشد سياسی، در ماهيت خود نه انقلابی،
بلکه آشکارا ارتجاعی است".[ لنين.مجموعه آثار کامل جلد 35.ص 403 ].
تئوری چپ روهای ناشکيبا، ذهن گرا وشتابکار است. آنها بر این تصورند که قهر
به خودی خود منجر به انقلاب ميشود وآگاهی توده ها را بالا مي برد. اين
تئوری يک شکل مبارزه را بجای اشکال متنوع مبارزه طبقاتی می نشاند وآنرا
تنها راه رهايی اعلام می کند.
اين ماجراجويی و آوانتوريسم هيچ وجه مشترکی با تئوری علمی انقلاب و
مارکسيسم خلاق ندارد. بلکه اين ماجراجويی درخدمت ارتجاع وعليه وبه ضرر
نيروهای انقلابی واقعی وميهن دوست تمام مي شود. ـ آنها به پيش شرط ها
وعوامل عينی و ذهنی مبارزه و جنبش و اينکه اين پيش شرط ها وعوامل عينی نضج
يافته اند يا نه، بهای لازم را نمی دهند.
این شیوه عمل، این سخن تاریخی مارکس وانگلس را تائيد می کند که: انقلابی
افراطی خرده بورژوا ضربه خود را نه عليه حکومت های موجود، بلکه عليه آن
انقلابيونی که آيين و رهبری اين حکومت را نمی پذيرند، متوجه می کنند.
مارکسيست ها هيچگاه يکی از اشکال مبارزه را مطلق نمی کنند، بلکه آنرا در
انطباق با شرايط مشخص انتخاب می کنند. هيچ شکلی از اشکال مبارزه از پيش
تعيين نشده است. اين امر مسئوليت تاريخی پيشاهنگ سياسی را در انتخاب راه
مبارزه ده چندان می کند. شکل مبارزه « اختراعی » نيست، بلکه از فعاليت
وابتکار توده ها بيرون می آيد. دراين راه تلفيق نظريه و عمل انقلابی يکی از
شرايط مهم مبارزه موفقيت آميز درراه مبارزه است.
برتری کمونيست ها در آن است که بر فعاليت آگاهانه توده ها و قوانين عينی
تاريخ که مارکسيسم و لنينيسم به شناخت آنها رسيده، نظام اجتماعی نوين را
برپا می دارند. واز سوی ديگر بقول لنين آن جنبشی همه خلقی است که از همدردی
اکثريت عظيم مردم برخوردار باشد. حتی مارکسيسم– لنينيسم هيچگاه به فعاليت
های اصلاح طلبی پاسخ منفی نداده است. زيرا فعاليت اصلاح طلبانه نیز می
تواند در دوران تکامل خود به تحولات انقلابی بیانجامد.
راه توده 184 07.07.2008
فرمات PDF
بازگشت