راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

بلای زهرمارتیسم
در جنبش دانشجوئی ایران
چرا از سرچشمه
آب زلال نمی خورید؟

 

نویسنده ای بنام "لنا" مقاله ای درباره ضربات اخیر به جنبش چپ دانشجوئی در ایران نوشته و منتشر ساخته است. نسخه ای از مقاله نیز برای راه توده ارسال شده است، که ما نمی دانیم خود نویسنده آن را فرستاده و یا یکی از خوانندگان راه توده. این که چه کسی این مقاله را فرستاده و یا چه کسی آن را نوشته دارای چنان اهمیتی نیست که روی آن متمرکز شویم، بلکه آنچه اهمیت دارد مضمون این نوشته و دنیای کوچکی است که شماری با آرمان های چپ برای خود ساخته و دور خویش می چرخند. این مقاله قابل انتشار است و حتما در ایران نیز بین خود تکثیر و توزیع کرده اند، اما اطلاعات دیگری هم ما، یعنی راه توده در اختیار دارد که قابل انتشار نیست. اطلاعات ما بخشی از همین نکات را تائید می کند و بخشی نیز مربوط به بحث های درونی کسانی است که پس از مدتی زندان آزاد شده و درعین تفرقه ای بینشان افتاده، به گذشته نگاهی انتقادی می کنند، آنچه را در بازجوئی های دوران بازداشت آشکار شد و آنچه را که برخی نمی دانستند و تازه می دانند – از پول تا ... – به هسته مرکزی بحث های دوران پس از زندان تبدیل شده است. ما وارد این مقولات نشده و نمی شویم. قصد انتشار این بحث ها را نیز نداشته و نداریم، اما یکبار دیگر و از سر دلسوزی و تجربه تکرار می کنیم، تجربه دوران کنفدارسیون دانشجوئی دهه 1340 را نباید اجازه داد تحت نام حزب کمونیست کارگری و یا بیژنیسم و حکمتیست و زهرمارتیسم به مشی جوان با انگیزه و صادق تحمیل کنند. این راه به ترقه بازی و فاجعه دهه 40 می تواند ختم شود و قطعا به سود مشی سرکوب حاکم است.
از انگیزه های حکومت برای بستن و فیلترکردن سایت هائی نظیر راه توده، کشاندن جنبش دانشجوئی به همین راه است. همچنان که توانستند کنفرانس برلین را توسط همین جریانات خارج از کشور – و البته به یاری کارکشته هائی که از تهران اعزام شده بودند- سازمان بدهند.
بجای کلاه ستاره دار چه گورا و بجای جزوه های احمدی زاده و پویان و دیگران بروید تاریخ جنبش چپ ایران، چپ روی ها را از آغاز تا اکنون بخوانید. بروید تاریخ کنفدراسیون دانشجوئی و مائوئیسم بازی را بخوانید. چرا باید آن فاجعه تکرار شود؟
بجای این بحث های درون گروهی بروید کتاب تورج حیدری بیگوند و یا همین بیانیه انشعاب گروه منشعب از چریک های فدائی خلق را بخوانید. بخوانید تا هم بدانید نتیجه و سرانجام یک تجربه تلخ به کجا انجامید، به جامعه چگونه می توان و باید نگاه کرد تا آینده را حدس زد و مارکسیسم را درعمل هم آموخت و هم عمل کرد.
ما، مقاله "لنا" را تنها برای آگاهی از سهم کوچکی از واقعیات چپ روی در جنبش دانشجوئی منتشر می کنیم و اگر ضرورت ایجاب کرد، اطلاعات خود را در آینده در یک جمعبندی انتشار خواهیم داد.

لنا:
در جریان ضربه آذر ماه 86 به جنبش دانشجویی نكات قابل تعمق بسیاری وجود دارد كه نمی توان ونباید به سادگی و سطحی از آن عبور نماییم. هر چند در جریان مبارزات سیاسی در ایران و حتی بسیاری از مبارزات اجتماعی كه رنگ و بوی سیاسی كمتری داشته باشند، سركوب در جامعه ما به امری عادی تبدیل شده و بر این مبنا ممكن است سركوب جنبش دانشجویی نیز روال معمول و جاری جامعه ما تلقی گردد، اما در كنه جریان مراسم آذر ماه، سركوبها و جریانات درون زندان و پس از ان نكات بسیاری وجود دارد كه ضروری است آنها را كندو كاو نموده و درسهای لازم از این تجربه تلخ را چه برای جنبش بطور كلی و چه برای جنبش دانشجویی بطور اخص بگیریم. عده ای بر این باورند كه "دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب تهران"، بدلیل سهل انگاری در رعایت نكات امنیتی و مخفی ضربه خورده و این نكته را بعنوان علت اصلی در صدر بحثشان قرار می دهند. اینكه جنبش دانشجویی و دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب تهران به تلفیق كار مخفی و علنی نگاه واقعی نداشته اند مسئله با اهمتی است اما بهیچ وجه این نكته تعیین كننده نبوده چرا كه مسئله كار مخفی و علنی و اتخاذ هر تاكتیكی بطور كلی ناشی از تبیین هر گرایشی از اوضاع و احوال جامعه ، سطح مبارزه طبقاتی و به تحلیلشان از توازن قوا بر می گردد. در واقع دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب، جنبش و سطح مبارزه در دانشگاه را در چنان مدارجی می دیدند كه در مقابل ان ر‍‍ژیم مستاصل و قادر به هیچ تحرك قابل توجهی نمی باشد.
فعالیت علنی به درجاتی نه تنها در جنبش دانشجویی بلكه در روند مبارزه طبقاتی جامعه ما و جنبش كارگری به یكی از ضروریات پیشرفت مبارزه طبقاتی امروز تبدیل شده، اما حد و حدود و نوع نگاه به ان بر مبنای واقعیات موجود نكته ای تعیین كننده و بسیار با اهمیت است.
قبل از هر چیز باید نگاهی گذرا به فضای جنبش دانشجویی در چند سال گذشته داشته باشیم. پس از افول جنبش اصلاح طلبی در جامعه ، جنبش دانشجویی نیز كه قویترین پایگاه این جریان بورژوایی بود، دستخوش تناقضات بسیاری گردید، نتیجه چنین تناقضاتی رشد گرایش چپ و آشنایی با الفبای ماركسیسم بود. اما همه اینها برای اینكه جنبش دانشجویی قادر باشد در متن مبارزه جاری طبقاتی جامعه قرار بگیرد كافی نبود. اولا، ویژگی های جنبش دانشجویی كه عامل ذهنی در آن نقش قوی وپررنگی در مقایسه با جنبش كارگری دارد باعث شد زمینه برای رشد انواع سوسیالیسم غیر كارگری فراهم گردد. طبیعتا بی تجربگی دانشجویانی كه نسل اول گرایش چپ در این دوره جدید در دانشگاه بودند ، نیز بستر مناسبی برای نفوذ گرایشات غیر كارگری بود. با توجه به وجود نیروهای جوان وپر شور، گرایشات آوانتوریست و اراده گرا، زمینه بیشتری برای رخنه در این جنبش داشتند. گرایشاتی كه افقشان بر مبنای ایجاد دنیای مجازی و كسب قدرت با عده ای روشنفكر جدا از توده تعریف می شود ، بر چنین موجی سوار شدند . همانطور كه در دوران حكومت سلطنتی پایگاه اصلی چریكها در دانشگاه بود و فقط با رشد مبارزه طبقاتی در جامعه این گرایش تا حدود قابل توجهی كنارزده شد.
تشكل "دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب تهران" می توانست ظرف مناسبی برای سازماندهی جنبش دانشجویی و پیوند آن با جنبش كارگری جامعه باشد. حتی با شكل گیری "شورای همكاری تشكلها و فعالین كارگری" این دانشجویان به آن پیوستند و این امید را بوجود آوردند كه جنبش دانشجویی به مبارزه طبقاتی جاری و فعالین جنبش كارگری نزدیك می گردد. اما در فاصله زمانی كوتاهی سردمداران گرایشی كه این رابطه را با سمت و سوی ذهنی و سازماندهی نظامی خود شدیدا در تناقض می دیدند، باتزریق هر چه بیشتر ذهنی گرایی عامل جدایی این دانشجویان از شورای همكاری ... شدند. اما این فقط یك گام به عقب بود و كانالی كه "حكمتیستها" در جنبش دانشجویی ایجاد كردند به همینجا خلاصه نشد. مبارزه دانشجویان حول مطالبات دمكراتیك برای آزادی های سیاسی در دانشگاه و دیگر مطالبات اجتماعی و اقتصادی می توانست قطب قوی در دانشگاه ایجاد نماید و حتی در همسویی با جنبش كارگری موثر واقع شود. اما نظریه پردازان حكمتیست بیكار ننشستند و با تئوری بافی هایی در خصوص برجسته كردن عامل ذهنی و مقدم دانستن ان بر عامل عینی ، بیش از پیش جنبش دانشجویی را از جنبش كارگری و واقعیتها دور كردند. با توجه به اینكه آنها هیچ پایه و نفوذی در جنبش كارگری و حتی در میان فعالین جنبش كارگری نداشته و ندارند، نقش جنبش دانشجویی را در حد نیرویی كه با توسل به "گارد آزادی" و بدون ارتباط با طبقه كارگر قادر است سد های موجود در روند تحولات اجتماعی را بشكند ، تئوریزه كردند و دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب را در فضای مجازی قرار دادند. جنبشی دانشجویی كه با همسویی و حمایت از جنبش كارگری از یكسو و از سوی دیگر با تكیه بر مطالبات دانشجویی قادر بود گرایش سوسیالیستی را در دانشگاه ایجاد نماید تبدیل به یك نیروی نظامی - سیاسی گردید. در چنین فضایی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب تصور می كردند كه هژمونی در دانشگاه در دست آنها است و بر همین مبنا تاكتیكها و بر نامه ریزی هایشان طراحی می شد. در واقع آنها نه تنها دانشگاه را منطقه آزاد شده ای تصور می كردند، بلكه تلاش داشتند از طریق آن جامعه را نیز آزاد كنند. طبیعتا همه اینها نه با واقعیتهای توازن قوا در جامعه خوانایی داشت و نه با سطح مبارزه طبقاتی. آنها نمی توانستند درك كنند كه دانشگاه با تمام ویژگیهایش، نمی تواند جدای از دیگر بخشهای جامعه و سطح مبارزه طبقاتی حركت نماید. این واقعیت كه انقلاب در گرو به میدان آمدن طبقه كارگر است هر چه بیشتر توسط تئوری پردازانشان از اذهان دانشجویان زدوده می شد. آنها كه محلات را مناطق تحت كنترل "گارد آزادی" ارزیابی می كردند و رهنمود می دادند كه اطلاعاتی ها و حتی توزیع كنندگان مواد مخدر را باید از محلات بیرون بیندازیم، طبعیتا دانشگاه را ستاد جنگ و سنگر خود می دانستند. اما همانطور كه لنین می گوید واقعیات سرسختند. این فضای مجازی ساخته و پرداخته شده تا چه مدت می توانست دوام بیاورد؟ تا كجا می شد هر روز اعلام نمود كه منطقه ای را آزاد كرده ایم و در حال پیشروی هستیم؟ یكروز اعلام نمودند كه اشنویه را تسخیر نموده ایم روز دیگر "گارد ازادی" در مریوان عملیات انجام می داد و یا "جاده جوجه سازی" را می بستند و بقول خودشان تا زمانی كه آنها آنجا بودن نیروهای امنیتی رژم و سپاه جرئت نمی كردند به انها نزدیك شوند!! وقتی نیروهای حكومت كه دهها پادگان با هزاران نیرو در كردستان دارند از "گارد آزادی" می هراسند ، طبیعی است كه در دانشگاه می توان "گارد آزادی" ایجاد نمود كه قادر باشد حكومت را سرنگون نماید!! اما به راستی همه اینها را تا كجا می توان ادامه داد؟ همه این خبر سازی ها چه مدت می تواند آدمهای ساده لوح را فریب دهد؟
با سوق دادن دانشجویان به عرصه كار تمام علنی، با تبدیل آنها به نیروهای شبه نظامی، با سوق دادن انها به نیرویی گسسته از جنبش كارگری، با اتخاذ تاكتیكهای ماجراجویانه و چپ روانه، حكمتیستها از دانشجویان حد اكثر استفاده ابزاری را انجام دادند و در ضربه ای كه بر این جنبش وارد شد سهم داشته اند. اما برخورد با این واقعه به دو صورت پیگیری می شود، یكی برخورد ی است كه اشتباهات را صرفا ناشی از اشتباهات تاكتیكی می داند و سعی دارد با كمرنگ جلوه دادن مسئله ، طوری وانمود نماید كه مثلا اگر فلان حركت و یا جلسه طور دیگری برگزار می شد همه چیز به خوبی و خوشی به سر انجام میرسید. تقلیل دادن مسئله به موارد تاكتیكی و فنی تنها برای توجیه گرایش انحرافی مسلطی بر دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب است كه استراتژی غیر واقعی و آوانتوریستیش شكست خورده است. بدون یك نقد همه جانبه و سوسیالیستی جنبش دانشجویی قادر نخواهد بود جایگاه واقعی و رادیكال خود را در جامعه بدست آورد و دقیقا بر همین مبنا است كه حكمتیستها نسبت به هر نقدی در این زمینه كه مطمئنا موقعیت آنها را شدیدا به خطر می اندازد و انداخته، چنین حساسیت نشان می دهند و عكس العملهای هیستیریكی از خود بروز می دهند. اینكه رویكرد دانشجویان نباید تا بدین اندازه علنی می بود، تنها بخشی از واقعیت است اما حتی در زمینه تلفیق كار مخفی و علنی، مسئله بر سر نوع فعالیت در یك تشكل توده ای و یا حزبی است. اگر در یك ظرف تشكیلاتی توده ای فعالیت حزبی كه با ماهیت و روند ان تشكل خوانایی ندارد، انجام گیرد و تشكل توده ای تنها محملی برای حزبی باشد كه سوار بر تشكل توده ایست، این تشكل سر انجامی جز ناكامی و شكست نخواهد داشت. اینكه هر تشكل توده ای نیز دارای سمت و سوی سیاسی است كه آنرا در نهایت به یكی از گرایشات سیاسی و طبقاتی جامعه مربوط می كند، با این مسئله كه تشكل توده ای را به تشكل حزبی و حتی نظامی تبدیل نماییم، از زمین تا آسمان تفاوت دارد. مبارزه طبقاتی عرصه های نبرد مختلفی دارد كه متناسب با آنها می توانند تشكلهایی بوجود آیند و هر گونه جابجایی صوری این تشكلها نتایج تراژیكی ببار می آورند كه نمونه بارز آن فعالیت دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب تهران بود. اما حكمتیستها در راه تبرئه خود حتی به ابراز اشتباهات تاكتیكی و فنی اعتراف نكرده بلكه وقایع 13 آذر و بعد از آن را یك دستآورد نامیدند و سعی در رفع و رجوع ضرباتی كه منجر به عقب نشینی جنبش دانشجویی شده است، دارند. آنها سعی دارند دانشجویانی را كه بیش از توانشان مورد سو استفاده قرار گرفته اند و حالا دچار سرخوردگی شده اند را به قهرمانانی تبدیل نمایند تا بار دیگر بتوانند از آنها استفاده ابزاری نمایند. آنها بجای آنكه به واقعیات اشاره كنند و بگویند كه از یك تشكل دانشجویی چگونه " گارد آزادی" ساخته اند، با صدها تعریف و تمجید تو خالی راه فرار دیگری را ایجاد می كنند. در جریان ضربات پلیس به دانشجویان، نه تنها خود آنها بلكه بسیاری دیگر از دانشجویان لطمه دیدند و مورد پیگرد واقع شدند. اطلاعات گرفته شده از آنها موجب فراتر رفتن دامنه ضربه از جنبش دانشجویی شده و بسیاری از فعالین جنبش كارگری را نیز در بر گرفته است.
حزب حكمتیستها كه بر جنبش دانشجویی تاثیر گذار بود با تزریق مدام تئوری های ذهنی، تاكتیكهای اشتباه و سازماندهی آوانتوریستی سیر طبیعی جریان جنبش دانشجویی را وارد مدار دیگری كردند كه نتیجه اش در حد یك فاجعه بود. حكمتیستها تنها راه فرار از نقد و بررسی وقایع را جو سازی و تهمت زدن دیده اند تا بدین وسیله دیگران را وادار به سكوت نمایند تا بلكه با گذشت زمان و بستن چشمها به روی واقعیات بتوان از آنها گذشت. اما تكامل مبارزه سیاسی و نظری در جامعه ما به چنان مدارجی رسیده كه نمی توان با فرار به جلو برای آن سدی ایجاد نمود. نقدهای بسیاری توسط دانشجویان و از جمله دانشجویان سوسیالیست و ایرج آذرین انجام شده است كه هر كدام در حد خود واقعیتهای بسیاری را بر ملا می كنند. باید بر این واقعیت مجددا تاكید نمایم كه بدون نقدی همه جانبه و سوسیالیستی، بدون بررسی عوامل ضربه و درس گرفتن از تجربه ای كه هر چند تلخ ودردناك است، جنبش دانشجویی قادر نخواهد بود در مسیر مبارزه طبقاتی جاری جامعه نقش موثری بیابد و این همان چیزی است كه حكمتیستها را نگران نموده و باعث حمله وتهمت زدن به ایرج آذرین شده است. مقاله "اوضاع فعلی و گام های ضروری" که در سایت تریبون مارکسیسم چاپ شده حاوی نقد همه جانبه ای در رابطه با وقایع دانشگاه و انحرافات موجود است و به راستی خواندن آن برای هر دانشجویی كه دغدغه فعالیت سیاسی را دارد ارزشمند است. اما در مقابل حكمتیستها كه از برخورد نظری و سیاسی بامسئله وحشت دارند و در این رابطه مستاصل شده اند شروع به تهمت زدن وفحاشی نموده اند كه چرا این مقاله به خود اجازه داده وارد این مقوله شود و در این میان ایرج آذرین را به برخورد پلیسی متهم نموده اند. اما واقعیت این است كه این قبیل برخوردها دیگر تاریخ مصرفشان گذشته . حكمتیستها كه در جنبش كارگری هرگز نفوذی نداشته و ندارند، در كردستان با برخوردهای جدا از توده و ماجرا جویانه از یكسو و خبر سازی هایشان اندك هواداران خود را نیز از دست داده اند و تنها امیدشان به جنبش دانشجویی بود، كه با بر خوردهای تماما آوانتوریستی، ولونتاریستی و فرصت طلبانه ضربه بزرگی به این جنبش وارد آوردند و خودشان نیز از این جنبش تا حدود بسیاری منفك شدند. جنبش دانشجویی برای حكمتیستها آخرین حلقه ارتباطی با جامعه ایران بود كه شكسته شده و بر همین مبنا به هر گونه تهمت و افترایی دست می زنند، تا شاید بتوانند آنرا وصله پینه كنند. اما گرایش سوسیالیستی در جنبش دانشجویی برآمد نموده و با نقد و بررسی گذشته اش راه را برای آینده و پیشرویش باید هموار نماید. در واقع این مباحث نه بحث بین این حزب و آن حزب بلكه جدال بین واقعگرایی و ذهنی گرایی، سوسیالیسم و اراده گرایی، و انقلابیگری و ماجراجویی در جنبش دانشجویی است. بنا بر این فعالین جنبش دانشجویی با وارد شدن به این مباحث در نهایت دست آورد بزرگی بدست خواهد اورد كه چراغ راه آینده است .
شكست گرایش فوق فقط مختص به وقایع دانشگاه نیست. همانطور كه در مقاله "بحران كمونیستهای كارگری برآیند كدام واقعیت؟" گفته ام ، آنها بر مبنای استراتژی ای كه منصور حكمت طراحش بود و قرار بود در فاصله زمانی كوتاهی با نیروی 5 درصدی و كمتر از آن هم قدرت سیاسی را كسب نمایند، قرار بود كمونیستهای كارگری و از جمله حكمتیستها در یك شرایط بحرانی جنگی كه امریكا به ایران حمله میكند همانطور كه حكمت در سناریوی سیاه و سفید تئوریزه كرد قدرت را بگیرند . قرار بود با ده هزار نفر، همانطور كه كورش مدرسی می گفت كاخ رفسنجانی و خامنه ای را بگیرند . قرار بود گارد آزادی نه تنها كردستان را آزاد نماید، بلكه از محلات هم كه مثلا كنترل آنها را در اختیار داشت خارج، و شهر را به تصرف در آورد . شعار دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب – "نه به جنگ" – هم بر همین مبنا شعار روز دانشجویی قرارگرفت و سناریوی شكست كامل گردید. استراتژی ای كه بر مبنای فضای جنگی طراحی شده بود و وقوع جنگ و كسب قدرت در ان شرایط را اجتناب ناپذیر می دانست، در مغایرت كامل با واقعیات از آب در آمدند و در نتیجه پروسه شكست این گرایش تسریع شد. وقتی همه اینها همانند حبابهایی رنگارنگ یكی پس از دیگری تركیدند، چیزی برای دفاع و توجیه باقی نمانده و بر همین مبنا است كه آنها برای نجات خود حتی به تهمت و افترا نیز متوسل می شوند.
چشم انداز جنگی كه از نظر آنها قرار بود بوقوع بپیوندد، تنها یك تحلیل از میان مجموعه ای از تحلیلها نبود. بلكه مجموعه استراتژی این جریان در قطب بندی های سیاسی بود. استراتژی كه همه تاكتیكها و برنامه هایش بر مبنای آن طراحی شده بود و تقریبا هم زمان با پروژه شكست خورده دانشگاه "دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب تهران" شكست خورد نش اشكار شد. تمامی تاكتیكها، شعارها و دیگر فعالیتهای حكمتیستها بر مبنای جنگی كه آنها پیش بینی می كردند و آنرا قطعی می دانستند طراحی می شد. آنها باران تهمت ها را به روی كسانی كه واقع گرایانه شرایط و موقعیت را نه در راستای جنگ بلكه انقلاب كارگری می دانستند می ریختند. آنها به همراه بسیاری دیگر از سوسیالیستهای خرده بورژوا هر آنكس را كه واقعگرا بود و در راستای مبارزه گام به گام طبقاتی حركت می كرد به باد نا سزا می گرفتند و با آب و تاب جنگ مجازی و كسب قدرت در آنرا راه رهایی می دانستند. اما اكنون زمان قضاوت فرا رسیده و نه تنها فعالین جنبش دانشجویی بلكه همه فعالین سیاسی بی غرض می توانند ببینند كه چه كسانی به مردم حقیقت را می گفت و چه كسانی خاك به چشم توده ها پاشیدند.
هر چند، وقایع دانشگاه از یكسو باعث عقب نشینی جنبش دانشجویی و ضربه خوردن آن شد، اما از سوی دیگر با بازنگری در آن و ایجاد رویكردی زمینی و واقعی می تواند نقطه عطفی در برآمد گرایش سوسیالیستی جنبش دانشجویی باشد. نباید اجازه دهیم جنبش دانشجویی یكبار دیگر وجه المصالحه فرقه ای قرار گیرد. نباید اجازه دهیم جنبشی كه می تواند در خدمت پیشرفت مبارزه طبقاتی جامعه باشد، در راستای اهداف فرصت طلبانه مورد سواستفاده قرار گیرد.

لنا
خرداد 87

راه توده 180 09.06.2008
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت