نقد و نگاهی به تحلیل
آقای محمدرضا تاجیک
هنر بزرگ دیدن خطر
از فراز بحران
مالی- اقتصادی امپریالیسم
بحران مالی و اقتصادی در کشورهای
سرمایهداری تفسیرهای گوناگونی را در ایران موجب شده است. برخی مانند آقای موسی غنی
نژاد در پافشاری مایوسانه بر مواهب نئولیبرالیسم کماکان به انکار و ستیز با واقعیات
مشغولند. برخی دیگر که از جمله مدافعان نئولیبرالیسم محسوب نمی شوند می کوشند از
این بحران لااقل نتایج درست تری بگیرند. از این جمله است مقاله آقای محمد رضا تاجیک
که از همکاران آقای خاتمی در دوران ریاست جمهوری ایشان بود. این مقاله را هم
خبرگزاری ایلنا و هم سایت روز منتشر کرده است.
آقای تاجیک در مقاله خود پس از اشاره به ناکامی تجربه سوسیالیسم در اتحاد شوروی و
اروپای شرقی و کارنامه ناموفقی که بنظر ایشان در این کشورها برجای مانده، می نویسد:
"تجربهی کمونیسم از تمام آزمونهای اساسی کشورداری و کارآمدی ناموفق بیرون آمد،
و سرانجام در سختترین این آزمونها - آزمون توانایی بقا - مردود شد. این تجربه
نتوانست مشکلات دموکراسی سیاسی، مشارکت و فراگیری کارآمد را حل کند، و در مورد
چکسلواکی، اتحاد شوروی و یوگسلاوی نتوانست دولتهای فدرال کارآمدی را که بتوانند
انحلال رژیمهای کمونیستی را تاب آورند، تداوم بخشد... مهمتر از همه، کمونیسم
نتوانست مسئلهی اصلی دستورکار خود، یعنی غلبه بر بیگانگی و دست یابی به آزادی، را
حل کند."
آقای تاجیک البته در مقایسه ای که میان سرمایه داری در غرب و سوسیالیسم تاریخی در
اتحاد شوروی می کند شرایط زمان و مکان و درجه توسعه اولیه و محاصره اقتصادی، جنگ
داخلی، موج ترور که رهبر انقلاب "لنین" را فلج و زمین گیر کرد و تحمیل جنگ جهانی
دوم به این کشور با صدماتی عظیم و ویرانگری که بر جای گذاشت ... همه را نادیده می
گیرد و آن را به حساب ناکارآمدی "کمونیسم" می گذارد. آقای تاجیک همچنین در مقایسه
خود به نقش غارت استعماری و امپریالیستی در رشد غرب سرمایهداری و "کارآمدی"
اقتصادی آن که به حساب ملت هایی چون ما صورت گرفت اشاره نمی کند.
ایشان به بیانیهی حزب کمونیست اتحادجماهیرشوروی مورخ 1962 اشاره می کند که در آن
گفته شده: "پیروزی جهانی کمونیسم برکاپیتالیسم تا سال 1980 اجتناب ناپذیر است."
نگارنده با وجود آشنایی نسبی که به دیدگاه ها و اسناد و نظریات حزب کمونیست اتحاد
شوروی داشته برای نخستین بار است که چنین چیزی را می شنود و نمی دانم آیا واقعا
چنین بیانیه ای وجود داشته یا ساخت دست منابع مورد استفاده آقای تاجیک است. اما اصل
مسئله در وجود یا عدم وجود این بیانیه نیست. اصل مسئله در این است که منابع مورد
استفاده آقای تاجیک در حال دگرگون کردن تاریخ هستند. آنان با استناد یا جعل چنین
بیانیه ای در واقع می خواهند چنین به اذهان بنمایانند که گویا مقایسه میان سرمایه
داری غرب و سوسیالیسم شوروی، مقایسه میان دو رقیب همطراز و هم قدرت است که یکی بر
اثر "کارآمدی" پیروز شده و باقی مانده و دیگری براثر "ناکارآمدی" از صحنه حذف شد.
در حالیکه آنچه تا پیش از جنگ جهانی دوم مطرح بود نابودی سرمایه داری در غرب نبود،
بلکه این بود که آیا سوسیالیسم در شوروی اصلا می تواند به حیات خود ادامه بدهد یا
اینکه به زودی واژگون خواهد شد. بجای استناد یا جعل بیانیه در مورد فروپاشی
سرمایهداری بهتر است به بیانیه های دولت ها و احزاب دست راستی کشورهای غربی در
همان سالهای پس از انقلاب اکتبر مراجعه کرد که فروپاشی قریب الوقوع سوسیالیسم شوروی
را هر شش ماه و بعد ها هر یکسال و دو سال در 1918 ، 1920 ، 1922 ، 1924 ، 1925 ،
1928 ، 1933 ، 1936 و ... وعده می دادند و سرانجام نیز برای رسیدن به این آرزوی
ناکام مانده جنگ جهانی دوم را با باد کردن هیتلر تدارک دیدند. بنابراین، کارآمدی یا
ناکارآمدی سوسیالیسم شوروی را باید در آن شرایط تاریخی دید که از درون آن بیرون
آمده بود. شرایطی که نه واژگونی سرمایهداری بلکه سوسیالیسم شوروی در مدتی اندک را
ناگزیر میدانست و تدارک می دید. بحث کارآمدی و ناکارآمدی در آنجا نیست که آیا
سوسیالیسم شوروی توانست یک تنه تمام جهان سرمایهداری را شکست دهد یا نه. بحث
کارآمدی را باید در آنجا دید که آیا این نظام توانست در چنین محیط متخاصم و
نیرومندی خود را برای مدتی نستبا طولانی حفظ کند یا نه؟ برای آنکه کارآمدی و
ناکارآمدی را بفهمیم شاید بهتر باشد، بجای مقایسه شوروی با امریکا و فرانسه، درآمد
و هزینه های جمهوری اسلامی در 30 سال اخیر را با درآمد و هزینه های اتحاد شوروی در
30 سال نخست پس از انقلاب یعنی تا سال 1947 - سالی که این کشور ویران شده در جنگ
دوباره از صفر شروع کرد - مقایسه کنیم.
با اینحال نقد اساسی آقای تاجیک بقوت خود باقیست. این نظام، به هر دلیل، نتوانست در
نهایت مسئله اساسی خود، یعنی غلبه بر بیگانگی و دستیابی به آزادی و رهایی انسانی را
حل کند. این نقطه ایست که می توان با نیروهای دیگری که معتقدند برای آزادی و پایان
دادن به بیگانگی و استثمار مبارزه می کنند دیدگاه مشترک داشت و برای یافتن و ساختن
راه حلی نوین همفکری و تبادل نظر کرد.
ادامه مقاله آقای تاجیک به تفسیر بحران سرمایه داری در امریکا و غرب اختصاص دارد.
ایشان پس از آنکه به بحران و دلایل آن یعنی، مسئله وام های بانکی و مسکن و عدم
بازپرداخت آنها و نقش آن در ایجاد بحران اشاره می کند به مسایل عمیق تر بحران می
پردازد. به نوشته وی : "تحلیل گرانی با مشرب نظری چپ و راست ارتدکس (در صور مختلف
آن)، تلاش دارند این بحران را همراه با واژگانی نظیر: «پایان»، «فروپاشی»، «بی
قراری رادیکال»، «مرگ»، مورد تحلیل و تعلیل قرار دهند. بحران کنونی آمریکا بیش از
هر چیز یکبار دیگر این حکم بنیادی مارکسیستی را ثابت نمود که نظام اقتصادی
سرمایهداری به خودی خود و بر پایهی دینامیسم پرتناقضاش، بدون اینکه حتی
نیرویی از خارج علیه آن عمل کند، بحرانزا و ویران شونده و ویرانکننده است. آن
سخن نافذ و پرطنین "روزا لوکزامبرگ" در سراسر تاریخ مبارزهی طبقاتی کارگران که
جامعه سرمایهداری را بر سر دوراهی سوسیالیسم یا بربریت میبیند به این حقیقت
دلالت دارد که بدون دخالت سازمانیافته و هدفمند طبقه کارگر برای نفی سرمایه داری
و نیل به سوسیالیسم، نظام سرمایهداری، نظام بربریت و تداوم آن خواهد بود.
جریانی که با ریگان و تاچر به صحنه آمد و با فروپاشی بلوک شرق و پایان جنگ سرد،
پایان کمونیسم و ابدی شدن سرمایهداری را اعلام نمود توانست با حذف تفاوتهای نیم
بند بین گرایشات راست و مرکز و چپ سرمایهداری و با کسب مقبولیت و هژمونی در بین
طبقات حاکمه به افق عمومیکل بورژوازی جهان تبدیل شود. آنچه به صورت
تقلیلگرایانه و لاجرم راست روانهای به نئولیبرالیسم شهرت یافت چیزی جز هویت و
افق پیشروی کل سرمایه داری نبود. در واقع، جهان سرمایهداری پس از جنگ سرد مجدداً
به قرن نوزده بازگشت و تک افقی شد. در مرکز این افق جدید اصل عدم مداخله دولت در
اقتصاد قرار داشت و تثبیت بلاشرط و مقتدرانه آن هم معنای پیروزی سرمایهداری معاصر
بود. برای توجیه و مقبولیت بخشیدن به این اصل کوهی از مطالب آکادمیک و ایدئولوژیک
تا ژورنالیستی و تبلیغی تولید شد. اینگونه تصویر میشد که خوشبختی و سعادت بشر در
گرو آزاد گذاشتن اقتصاد و بازار از هرگونه مداخله دولت است تا بازار بتواند با فراغ
بال و فارغ از هرگونه مداخله دولتی و با اتکا به «دست نامرئی» خود توازن لازم برای
رشد و ترقی را فراهم کند. اما هر بحران اقتصادی نشان می دهد که فرمان بازار در دست
بلامنازع انگیزه غیرقابل کنترل و غیرانسانی شده سود خواهی حداکثری و ثروت اندوزی بی
انتها و پول پرستی خداگونه صاحبان سرمایه است که در برابر آن به اصطلاح «دست نامرئی
بازار» به رقص در میآید. "
آقای تاجیک ادامه می دهد : "در همین فضای نظری، اما از منظری دیگر، "آلگماینه
زایتونگ"، یکی از ارگانهای سرمایهی آلمانی، مینویسد: "این بار حمله به دکترین
آمریکائی کار دشمن خارجی نیست، بلکه از درون و از اعماق سیستم بر میخیزد.
سرمایهداری آمریکائی، که دولت هیچ مانعی بر سر راهش ایجاد نمیکند، بمبگذاران
انتحاری خود را آفریده است که با مواد منفجره ویژهشان، اوراق بورس اشتقاقی
(DERIVATIVES)، تأثیر به مراتب مخربتری از بمب های پرنده جهادگران داشته اند. نه
فقط نیویورک، بلکه تمام جهان اکنون با آوار تخریب یک بنای دیگر روبروست: "وال
استریت."
آقای تاجیک ضمن طرح دیدگاه های مختلف در مورد بحران نتیجه می گیرد: "بحران مالی
جاری، چه به بحران عمومی شیوهی تولید سرمایهداری بدل شود و چه به کسادی مزمن
بازار جهانی بیانجامد، در هر حال از کشورها و جوامع فرودست در سراسر جهان قربانی
خواهد گرفت، و سرمایهداری جهانی، حتی چنانچه به بحران عمومی دچار شود، بخودی خود
فرو نمیپاشد. از این رو، هرتحلیل و تخمینی که متضمن: نوعی فروپاشی نظام
سرمایهداری و نئولیبرالیستی، و یا هژمونی یافتن سوسیالیسم درعرصهی ایدئولوژیک
در فردای بعد از فروپاشی امپریالیسم باشد، عجولانه، ایدئولوژیک و غیرعلمی است."
در این مورد حق کاملا با ایشان است و کسانی که مدعی هستند بحران کنونی به خودی خود
موجب فروپاشی سرمایهداری می شود، در واقع همان مدافعان سرمایهداری هستند. زیرا
سرمایهداری در هیچ شرایطی و تحت هیچ بحرانی "بخودی خود" یعنی بدون مبارزه مردم فرو
نخواهد پاشید. مارکسیست ها اگر به بحران ها در سرنوشت سرمایهداری اهمیتی تعیین
کننده می دهند از آن روست که اولا معتقدند این بحران ها خصلت عینی دارد و ناشی از
ماهیت نظام سرمایهداری است؛ یعنی نمی توان جلوی آن را گرفت و ثانیا این بحران ها
می تواند آن نیروهای اجتماعی را که قادرند سرمایهداری را فرو بپاشاند آگاه کنند،
متشکل کنند و به صحنه بکشانند. این البته بشرطی است که نیروهای خواهان تحول بتوانند
دلایل عمیق بحران و راه های برون رفت از آن و پشت سرگذاشتن سیستمی که زاینده این
بحرانهاست را در جامعه و میان مردم گسترش دهند. زیرا بحران نه تنها به معنای
فروپاشی خودبخودی نیست، بلکه برعکس حامل راه حل های متضاد است. جنگ جهانی اول و
بویژه دوم خود پیامد بحران سرمایهداری، تحمیل یک راه حل فاشیستی و جنگ طلبانه برای
برون رفت از بحران بود. این هم البته یکی از "کارآمدی" های سرمایهداری است که
توانست بدین بها خود را حفظ کند. همان کارآمدی که سوسیالیسم تاریخی در شوروی نداشت
و آقای تاجیک نیز قطعا طرفدار اینگونه کارآمدی نیست.
راه توده 203 24.11.2008