نقدی بر "مشروطه ایرانی" ماشاء الله آجودانی- 1
ن-کیانی
استبداد اگر امان دهد، بزرگترین
سد راه تحول اسلام برداشته میشود
آن تلاش شجاعانه، سخت و جانکاهی که برای
دمساز کردن اسلام با مشروطیت بدان دست زده شد - و آجودانی آن را تمسخر می
کند - بزرگترین تلاشی بود که در طول تمام تاریخ اسلام
برای نوسازی وهمگام کردن آن با تحولات انجام شد. دیکتاتوری
رضاشاهی ادامه نزاع سیاسی و تقابل فکری اسلام مشروطه و اسلام مشروعه را مانع
شد و اجازه نداد که اندیشه اجتماعی و تفکر اسلامی تحول طبیعی خود را طی کند.
با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری نام آقای ماشاالله آجودانی و دیدگاههای ایشان
بویژه در کتاب "مشروطه ایرانی" بار دیگر بر زبانها افتاده است. این کتاب از سال
1382 تا 1385 هفت بار تجدید چاپ شده که نشان از حضور این اثر در منازعات فکری و
سیاسی کنونی جامعه ما دارد.
پشت جلد "مشروطه ایرانی" با معرفی سه نویسنده و پژوهشگر ایرانی آراسته شده که آن را
از "امهات آثار" دانستهاند " که باید قدر دانست و در صدر نشاند" یا "رویکرد روش
شناختی" آن را ستودهاند. یکی پا را فراتر گذاشته و تاکید میکند : "من هیچ کتابی
را نمیشناسم که مانند این کتاب مشکل عمیق و اساسی ایران را در دوران معاصر برای
پیشرفت علمی و صنعتی و اقتصادی به درستی اشکار کرده باشد."
این شیوه معرفی نامه و مقدمه نامه نویسی در سالهای اخیر در جمهوری اسلامی وسیعا
باب شده است. که بسته به مضمون و محتوای کتاب و نگاهی که قدرت حاکم نسبت به آن دارد
به دو شکل ستایشنامه و مذمت نامه رایج است. ناگفته پیداست که هدف از ستایشنامه
نویسی ها جلوگیری از پیدایش دیدگاه و نگرش شخصی و انتقادی در خواننده است پیش از آن
که هنوز صفحهای از کتاب و اثر را مطالعه کرده باشد. در مقابل نیز هر جا که اثری یا
نویسندهای باب طبع قدرت محسوب نشود بدون درج مقدمهای تخریبگرانه و توهین آمیز
امکان نشر آن وجود ندارد. بررسی این مقدمه نویسیها و حواشی بیانگر نکات جالبی است
که گاه از اصل اثر روشنگرتر است و در اینجا مورد بحث نیست. به هر حال این شیوه
معرفی نامه و مقدمه نویسی در جمهوری اسلامی جای نقد و امکان دادن به قضاوت مستقل
خواننده را گرفته است و کتاب "مشروطه ایرانی" آقای آجودانی نیز از این ضعف مستثنی
نیست.
سه جنبه مشروطه ایرانی
"مشروطه ایرانی" را میتوان از سه نظر مورد توجه قرار داد.
اول تلاشی که نویسنده برای بررسی و مطالعه اسناد و مدارک و نوشتههای روشنگران و
اصلاح طلبان دوره مشروطه بدان دست زده است. دوم شیوه بررسی نویسنده و روش شناسی
مورد نظر او و بالاخره از منظر پیامدهای سیاسی این نتیجه گیریها در فضای کنونی
جامعه ایران و در مبارزه برای پیشبرد اصلاحات و تحولات.
تز مرکزی کتاب مشروطه ایرانی آن است که در تاریخ ایران و در هنگام "ورود" فکر
مشروطیت و دمکراسی و عدالت به ایران، اندیشه مذهبی به اشکال گوناگون در برابر این
فکر ایستاده و آن را منحرف کرده و به گفته ایشان مفاهیم دمکراسی و عدالت قانونیت را
"تقلیل" داده است. حاملان این انحراف و تقلیل برخلاف آنچه دیگر تاریخ نویسان تاکید
کردهاند تنها روحانیان مشروعه خواه از نوع شیخ فضل الله نوری نبودهاند بلکه بیش
از آن، روحانیان مشروطه خواه و باز بیشتر از آنان روشنفکران مشروطه خواه مسببان این
انحراف هستند. بنابراین نقد تجدد یعنی نقد روشنفکر و روحانی مشروطه خواه از نظر
ایشان مقدم بر نقد سنت یعنی استبداد سلطنتی و دینی
است.
این خلاصه و تز مرکزی کتاب مشروطه ایرانی است و ایشان
همه اسناد و مدارک و نامهها و نوشتههایی که به نحوی بتواند این تز را ثابت کند در
یکجا جمع اوری کرده است. آقای آجودانی و برخی دیگر مدعی هستند که این کتاب مبتنی بر
"روش شناختی" تازهای است و از یک نظردرست میگویند. روش پذیرفته شده و علمی
بررسیهای اجتماعی و تاریخی تا به امروز آن بوده است که پژوهشگر کلیه اسناد و مدارک
لازم، چه آنها که در تایید نظر او و چه آنها که در نفی نظر او میتواند باشد را جمع
آوری میکند تا آن را دربرابر خواننده نتیجه گیری و تحلیل کند. ولی آقای آجودانی با
این روشن شناختی "جدید" ابتدا فرضی را بر خواننده تحمیل می کند و سپس هر آنچه را
جمع آوری کرده، با فرض مورد قبول خود که در لابلای همه سطور و نقل قول ها سلسله وار
و بىانقطاع تکرار می شود دربرابر خواننده می گذارد. هدف آن است که خواننده حتی یک
لحظه فرصت اندیشیدن و تفکر مستقل درباره آنچه می بیند و می خواند نداشته باشد. با
این شیوه است که نویسنده موفق می شود از نوشته ها و اسناد و نقل قول ها نتیجه معکوس
بگیرد، تلاش دردناک و پرارزش برای بردن اندیشه آزادی و قانونخواهی را به میان مردم
تحقیر کند و بدینسان تاریخ و واقعیت را مطابق با جهان وارونه خود به خواننده معرفی
کند.
مضمون "مشروطه ایرانی"
اساس کتاب آقای آجودانی بر نقل طولانی کتب و رسالات و نامهها و نوشتههای
شخصیتهایی چون ملکم، آخوندزاده، نایینی، تقی زاده، شیخ فضل الله نوری، و این یا آن
دیگر مجتهد و روشنفکر دوران مشروطه است که ایشان، در لابلای این نقل قولها چنانکه
گفتیم اندیشه و نظر و پیام خود را پیاپی تکرار میکند. بطوری که برای کتابی که بیش
از 550 صفحه حجم دارد این پیام را می توان در چند صفحه و کمتر از آن خلاصه کرد.
بزعم آقای آجودانی جنبش فکری ایران در دوران مشروطه بر روی دو پایه روحانیان و
روشنفکران قرار دارد. روحانیان اعم از طرفداران مشروطه یا مشروعه هر دو، در همکاری
یا در تقابل میان خود، در نهایت موجب تقلیل مفاهیم دمکراسی و آزادی و عدالت و
دمسازی آن با اصول اسلامی شدند. این مفاهیم از نظر ایشان محتوای ثابت و فراتاریخی
دارد. همانگونه که اسلام نیز از نظر ایشان محتوای ثابت و فراتاریخی دارد. در نتیجه
از میان روحانیون تنها کسی که مسئله را درست تشخیص داده بود همان شیخ فضل الله نوری
بود که معتقد بود این اسلام ثابت با آن مفاهیم ثابت ناسازگار است. روحانیانی که
برعکس اسلام را با درک و فهم زمانه خود میسنجیدند و میکوشیدند آن را با مفاهیم
آزادی و عدالت و حکومت مشروطه همگام کنند همه در اشتباه بودند. روشنفکران نیز در
همین مسیر روحانیان مشروطه خواه قرار گرفتند و آن مفاهیم مشروطه و آزادی اروپایی را
بجای آنکه عینا مورد پذیرش قرار دهند کوشیدند آن را با واقعیتهای جامعه ایرانی و
اسلامی دمساز کنند.
این مجموعه محتوای عمده کتاب ماشاالله آجودانی است که البته با انواع اقسام
طعنههای گزنده به همه تاریخ نگاران و روشنفکران ایرانی توام است چون مثلا در فلان
موضوع با آقای آجودانی اختلاف دارند یا فلان اشتباه را به نظرایشان در مورد مثلا
عقاید میرزا ملکم خان داشتهاند. بدیهی است وجود این یا آن اشتباه از ارزش تحلیلی
یا تاریخی بسیاری از آثاری که مورد نقد و طعنه آقای آجودانی قرار گرفته نمیکاهد و
لااقل در مورد پارهای از این آثار میتوان گفت که صرفنظر از این یا آن یا ده
اشتباه دیگر محتوا و غنای علمی و تحلیلی آنها بارها بیش از "مشروطه ایرانی" است.
آقای آجودانی خود در تحلیل تاریخ مشروطیت چندین خطا و اشتباه مرتکب شده است که اثر
او را نسبتا به تاریخنگاران پیش از او و مورد نقد او در مرحلهای بس پایینتر قرار
میدهد. این خطاها را میتوان چنین خلاصه کرد:
1- ندیدن جنبه دوگانه، تاریخی و متضاد مذهب و قایل شدن نقش یگانه و فراتاریخی برای
آن. در نتیجه تصور و ادعای اینکه مفاهیم و نظراتی با این مذهب ثابت و غیرتاریخی
برای همیشه سازگار و مفاهیمی برای ابد ناسازگار است.
2- بزرگ کردن تمایز میان روحانی و روشنفکر در شرایطی که در مقطع مشروطه این تمایز
هنوز به شکل امروز وجود نداشت. چنانکه کسانی مانند تقی زاده که ایشان مدام بعنوان
روشنفکر از او یاد میکند خود لباس روحانی بر تن داشت. و دهها روحانی و طلبه دیگر
وجود دارند که خود در نقش روشنفکر منتقد مذهب سنتی ظاهر می شوند. در واقع با کمی
تسامح می توان گفت روحانی بعنوان روحانی در آن دوران مجتهدین بزرگ بودند که
میتوانستند فتوای مذهبی بدهند، واگرنه اعتقاد به مذهب و استفاده از آن برای پیشبرد
مقاصد سیاسی و حتی لباس روحانی در آن دوران امری رایج بود و روحانی و غیر روحانی
نمیشناخت.
3- جدا کردن شخصیتها، اعم از "روشنفکر و روحانی"، از شرایط تاریخی آنان و نسبت
دادن تناقضات نظری آنان به تناقض درونی، به تناقض اندیشه مذهبی با مفاهیم غربی و نه
تناقض شرایط تاریخی.
4- ندیدن تاریخ ایران بصورت یک روند و اینکه انقلاب مشروطه حاصل تحول تاریخی ایران
است. انقلاب مشروطه برای آقای آجودانی روند اخذ و تقلیل مفاهیم غربی است و نه فشرده
دهها سال تحول تاریخی درونی کشور ما. تمام اشتباه نگرش آقای آجودانی از همینجا بر
میخیزد. اشتباه وی در اینجاست که تصور میکند روشنفکران و روحانیان مشروطه خواه
ایران با تلاش برای اندیشیدن و کشف مفاهیم عدالت و آزادی در چارچوب درک مذهبی مردم
در حال تقلیل مفاهیم غربی بودند. در حالی که در واقع آنان در حال اندیشیدن به
معضلات جامعه خود و زایش مفاهیمی نوین متناسب با تحولات جامعه و درک خود و زمانه
خود بودند. دشواری در آنجا بود که این کار در یک شرایط تاریخی متناقض انجام میشد
زیرا از یکسو روند تحول در جوامع غرب این مسایل و معضلات و این مفاهیم را زودتر از
کشور ما طرح کرده بود و آنان پاسخهای ویژه خود را متناسب با تاریخ خود برای این
مفاهیم بوجود آورده بودند که بالطبع بر اندیشه مشروطه خواه ایرانی اثر میگذاشت. از
سوی دیگر مذهب حاکم، تا پیش از آن، ذهن مردم را در سمت حفظ و تسلیم دربرابر
بنیادهای واپسگرایانه جامعه آموزش داده بود. در این شرایط توسل به مذهب برای تبیین
بنیادهای مشروطیت هم کاملا طبیعی و امری درونی بود و هم مواجه با دشواریهای بسیار.
در واقع مذهب اسلام در شرایط یک جامعه بدوی و قبیله ای زاده شده و سپس با مقتضیات
رشد جوامعی مبتنی بر نظامات زمینداری و خانخانی تحول یافته بود. روحانیان و
روشنفکران مشروطه خواه وارث چنین اسلامی بودند. در شرایطی که زوال تدریجی جامعه
سنتی و نیازهای تحول اجتماعی کشور ما ضرورت آزادی و برابری و قانون خواهی و مشروطیت
را مطرح کرده بود. آشنایی با دستاوردها و نهادها و نظامات و مقررات غرب نیز تردیدی
در برتری این نظام بر مقررات حاکم بر جامعه ایرانی باقی نگذاشته بود. در این شرایط
آن تلاش شجاعانه، سخت و جانکاهی که برای دمساز کردن اسلام با
مشروطیت بدان دست زده شد - و آجودانی آن را تمسخر می کند -
بزرگترین تلاشی بود که در طول تمام تاریخ اسلام برای
نوسازی وهمگام کردن آن با تحولات انجام شده بود. این تلاش موفق نشد نه بخاطر آنکه
"ذات" گویا ثابت اسلام اجازه تحول را نمی داد، بلکه بدین دلیل که جلوی تحول اجتماعی
سد شد؛ برای آنکه نیروهای اجتماعی واپسگرا و ضدمشروطه که به اسلام پیشین، به اسلام
تاریخا شکل گرفته مجهز بودند قدرتمندانه دربرابر این تحول ایستادند؛ برای آنکه
دیکتاتوری رضاشاهی ادامه نزاع سیاسی و تقابل فکری
اسلام مشروطه و اسلام مشروعه را مانع شد و اجازه نداد که اندیشه اجتماعی و تفکر
اسلامی تحول طبیعی خود را طی کند و با نیازهای جامعه و زمان و خواست های مردم خود
را بتدریج تطبیق دهد.
آقای آجودانی همه این مسایل را معکوس می کند. گناه از روشنفکران و روحانیان مشروطه
خواه هست که کوشیده اند اسلام را تکامل دهند و با خواست آزادی و عدالت و قانونخواهی
دمساز کنند و نه از دیکتاتوری داخلی و استعمار خارجی که مانع این تکامل شدند. از
کتاب ایشان چنین بر می آید که اصلا خود پیشگامان و رهبران جنبش مشروطه متهم اصلی
هستند ولی رضاخانی که استقرار دیکتاتوری او بزرگترین ضربه را به روند آغاز شده و
پیشرونده تحول فکری و اجتماعی در ایران زد و پایان دورانی بود که با انقلاب مشروطه
در تاریخ کشور ما آغاز شده بود بزعم ایشان "قهرمان مشروطه" است. آقای آجودانی برای
قهرمان ساختن از رضاشاه حتی به نادرست وبرخلاف واقعیات بدیهی تاریخی مدعیست که
دمکراسی پیش از سرکار آمدن رضاشاه گویا قربانی شده بود. در حالیکه همگان می دانند
که رضاشاه با چه شقاوت و با چه دشواری دمکراسی را از سر راه سلطنت خود برداشت و آن
را قربانی کرد. به ایشان توصیه باید کرد، حداقل دو جلد کتاب تاریخ احزاب سیاسی
ایران، نوشته ملک الشعرا بهار را بخواند و شرح جلسات مجلس دوران صدراعظمی رضاخان و
سپس آغاز سلطنت او را مرور کند.
مشکل دیگر آقای آجودانی ، صرفنظر از تعمد سیاسی و ایدئولوژیک که در تبرئه دیکتاتوری
اعم از محمدعلی شاهی یا رضاشاهی دارد ، در آن است که نخبه گراست؛ تصور میکند تاریخ
را نه تودههای مردم بلکه روشنفکران و روحانیان مشروطه خواه و غیرمشروطه خواه
ساختند. در حالیکه درک آن روشنگران از اوضاع و واقعیتهای زمان بسیار بیشتر از درک
امروز آقای آجودانی بود. آنان کاملا میفهمیدند کسی در جنگ برای مشروطه و یا علیه
مشروطه، برای حفظ آزادی یا تداوم استبداد پیروز است که موفق شود اندیشه خود را در
تودههای مردم نفوذ دهد و از این طریق آن را به نیروی مادی تبدیل کند. این نفوذ در
جامعه سراسر مذهبی آن دوران جز با پیوند خوردن آن با اعتقادات مذهبی مردم ناممکن
بود. اگر مشروطه نتوانست به هدفهای خود دست یابد بخاطر این نبود که روشنگران و
اصلاحگران مشروطه کوشیدند مفاهیم اروپایی را مذهبی کنند، برعکس بخاطر آن بود که در
نهایت فرصت آن را نیافتند که ضرورت مشروطیت و آزادی و عدالت را، که نه برخاسته از
اروپا بلکه ناشی از تحولات و نیازهای جامعه ما بود، با اندیشه مذهبی حاکم بر توده
مردم گره بزنند و آن را نهادینه کنند. مداخله استعمار و امپریالیسم و استقرار
دیکتاتوری رضاشاه این فرصت را گرفت و ضربه نهایی را بر این روند وارد کرد.
هدف آجودانی از "تقلیل مفاهیم"
آقای آجودانی به این نظرات خود پوشش تحلیلی هم داده است و در کتاب و
مصاحبههایی که پیرامون کتاب خود داشته کوشیده برای همه آنچه در کتابش به شکل
وارونه طرح کرده مبنای نظری ایجاد کند. خلاصه سخن او این است که در ایران نقد تجدد
مقدم بر نقد سنت است. یعنی ضربه اساسی را به تاریخ و بویژه جنبش مشروطیت ایران
روشنفکران متجدد وارد ساختند. زیرا این روشنفکران در تلاش برای جذب دستاوردهای غرب
مفاهیمی را وارد فرهنگ ما کردند که از یکسو چون در بستر فرهنگی دیگر بالیده شده
بود، خود آن را بدرستی درک نمیکردند و از سوی دیگر در آن حدی که درک میکردند
بدلیل آنکه با دو سد استبداد سیاسی و دینی روبرو بودند ناگزیر بودند این مفاهیم را
تقلیل دهند.
ویژگی و جنبه "نو" کتاب آقای آجودانی در همینجا و از تفسیری است که ایشان از مفهوم
"تقلیل" و پیامدهای آن بدست میدهد و از همینجاست که باز هم روش شناختی نادرست
ایشان و معکوس کردن علت و معلولها خود را نشان میدهد.
راه توده 198 20.10.2008