راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

ایران در آینه 5 رویداد
در ارتباط مستقیم و غیر مستقیم با یکدیگر

بنای ما برای سرمقاله این شماره راه توده، پرداختن و یا مرور چند باره اجزاء سیاست نظامی حاکم – البته از زوایائی نو- بود، اما چند خبر، مقاله، تفسیر و مصاحبه، این مسیر و برنامه را به تعویق انداخت، تا در شماره‌های آینده به آن بپردازیم.
آن مطالبی که موجب این تصمیم شد عبارتند از:
1- رویدادهای ادامه دار گرجستان، که بموجب آخرین اخبار، رئیس جمهور روسیه، روز گذشته در جلسه کابینه این کشور رسما اعلام داشت که کشتی‌های امریکائی به بهانه کمک‌های غذائی سرگرم ارسال سلاح‌های مدرن به گرجستان هستند.
2- مصاحبه مهم پوتین نخست وزیر روسیه، که رسانه‌های آلمان و اروپا وسیعا آن را سانسور کردند تا واقعیات رویدادهای گرجستان به گوش مردم نرسد. (متن کامل این مصاحبه را ما دراین شماره ترجمه کرده ایم که می‌ خوانید)
3- سفر "مورالس" رئیس جمهور انقلابی بولیوی به ایران و دیدارش با احمدی نژاد،
4- سفر احمدی نژاد به چین و ملاقات با رئیس جمهور این کشور،
5- گزارش تحقیقی بسیار مهمی که ریشه‌های وقایع قفقاز و ملی کردن دوباره نفت و گاز در روسیه را می‌ شکافد.
با آنکه در ظاهر این رویدادها، به حوادث و تحولات روز ایران ارتباط مستقیم ندارند و درحال حاضر چالش سیاسی داخلی بر سر انتخابات آینده ریاست جمهوری است، اما در باطن همه آنها دارای چنین ارتباطی هستند و به همین دلیل ما دراین سرمقاله می‌ خواهیم به آنها بپردازیم.
پیرامون وقایع گرجستان که باید آن را وقایع قفقاز نامید نه گرجستان، ما فکر می‌ کنیم به مهم ترین فصول آن در مصاحبه پوتین و گزارش تحقیقی مورد اشاره در بالا، پرداخته شده است. بموجب همین مصاحبه و مقاله تحقیقی، جنگ در قفقاز بر سر نفت و گاز و در یک کلام انرژی است و ادامه آن به دریای خزر نیز می‌ رسد که میهن ما تقریبا در جنوب آن قرار گرفته و بخش وسیعی از ساحل آن متعلق به ایران است. مطالعه دقیق آن مصاحبه و مقاله، خود باندازه کافی گویای حوادث آینده است و نیازی به تفسیر آن در این سرمقاله نیست. اما، در مصاحبه پوتین اشاره مهمی به انتخابات ریاست جمهوری امریکا و تلاش جمهوریخواهان برای ماندن در کاخ سفید و ادامه سیاست جنگی و نظامی در سطح جهان می‌ شود. در همین ارتباط نامی هم از ایران می‌ برد. او می‌ گوید که جمهوریخواهان برای ماندن در کاخ سفید نیازمند یک بحران سازی نوین درجهان و بازتاب روانی آن در خود امریکا هستند و بخشی از بزرگ نمائی‌ها در رابطه با خطر ایران نیز در همین تاکتیک نهفته است.
ما، در همینجا و بر سر همین پیچ رویدادهائی که در بالا به آنها اشاره کردیم، می‌ خواهیم به سمت ایران و سیاست نظامی حاکم در جمهوری اسلامی به پیچیم.
اول- شناخت از امریکا و در واقع سرمایه داری مهاجم و نظامی- امپریالیستی به بینشی فراتر از مانور با کاپشن پاره و نمایشی رئیس جمهور، شعارهای رهبر و فرماندهان نظامی، خوش اخلاقی و یا بد اخلاقی نماینده امریکا در اجلاس مذاکرات اتمی و یا دوست بودن و یا دوست نبودن با مردم یهود اسرائیل نیازمند است. اگر چنین بینشی وجود داشت، رئیس جمهور و فرماندهان سپاه که معمولا اندیشه‌ها و توصیه‌های رهبر را تکرار می‌ کنند، بارها در سخنرانی‌ها و تحلیل‌های خود درباره حضور امریکا در عراق و در منطقه، این حضور را به دلیل مقابله با اسلام و بی‌ارتباط با نفت ارزیابی نمی‌کردند و مردم را به گمراهی نمی‌کشاندند. حوادث قفقاز، حضور ادامه دار امریکا در عراق و خلیج فارس و افغانستان نیز همین هدف و انگیزه را دارد. سرمایه داری به مصداق این ضرب المثل "جانم را بگیر، پولم را نگیر" جان می‌ دهد، اما پول نمی‌دهد. تقابل فرهنگی و اسلامی و این نوع خود فریبی‌ها و مردم فریبی‌ها کوچکترین نشانه‌ای از شناخت واقعی از امریکا ندارد. دیدیم که امریکا با برگ اسلام چگونه در افغانستان بازی کرد و اکنون با برگ "جنگ علیه تروریسم" چگونه تبلیغ تقابل با آن را می‌ کند.
اشاره‌ای که "پوتین" در مصاحبه خود به ایران، بعنوان بهانه‌ای برای پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات امریکا می‌ کند، به خودی خود و با توجه به تفسیرهائی که دراین زمینه بارها منتشر شده حائز اهمیت نبود، مگر آنکه از دهان فردی در موقعیت او بیرون آمده باشد. اما، این یگانه انگیزه ما برای پرداختن به این هشدار نیست، چرا که گفته می‌ شود، این احتمال که دولت ایران به امید سازش و زدوبند با جمهوریخواهان، پس از انتخابات این کشور و یا پیش پرداخت این زدوبند، قبل از انتخابات امریکا وارد یک ماجراجوئی بشود کم نیست. چنان ماجراجوئی که جمهوریخواهان برای ماندن در کاخ سفید به آن نیازمند هستند. در ادامه همین شنیده‌ها، تحلیل و تفسیری از درون دولت به بیرون درز کرده است، که نمی‌تواند ریشه مشترکی با همین نظر در میان فرماندهان نظامی نداشته باشد. بر اساس این نظر:
" سیاست امریکا در برابر برنامه اتمی ایران، با ماندن جمهوریخواهان و یا آمدن دمکرات‌ها تغییری نخواهد کرد. اما با راه یافتن دمکرات‌ها به کاخ سفید، امریکا فشار حقوق بشر و آزادی را بیشتر کرده و اروپا را نیز بدنبال خواهد کشاند و ایران دو پرونده می‌ شود. درحالیکه اکنون میان امریکا و اروپا اختلافاتی وجود دارد که می‌ توان روی آنها مانور کرد. به این ترتیب، به سود ایران است که جمهوریخواهان در کاخ سفید بمانند، زیرا هم ایران دو پرونده نخواهد شد و کشاکش بر سر پرونده اتمی مسیر خود را طی می‌ کند - مسیری که اگر دمکرات‌ها نیز بر سر کار بیآیند طی خواهد شد- و هم اختلافات اروپا و امریکا در حدی که ما بتوانیم روی آنها مانور کنیم باقی می‌ ماند."
از آنجا که حاکمیت کنونی دست به "ماشه" ادامه حیات می‌ دهد و "موشک" برایش مهم‌تر از "نان شب" مردم است، این بیم وجود دارد که چنین تفسیری با اقدامی عملی همراه شود. یعنی ورود به یک ماجراجوئی و ماجرا آفرینی.
آن اشاره پوتین و این گفته‌های تفسیری درون دولتی که در بالا نقل کردیم، آنقدر در پیوند با هم هستند که بتوان از آن بعنوان زنگ خطر و "بیدارباش" در اینجا یاد کرد. برای ما بسیار طبیعی است که از دل سیاست نظامی- اتمی حاکم چنین تفسیری بیرون بیآید و طبیعی‌تر از آن، نقش آفرینی کسانی است که در پشت صحنه حکومتی قرار دارند و یا نیمرخ آنها را گهگاه می‌ بینیم – نظیر "محمدعلی رامین" که در همین شماره راه توده مصاحبه وی را می‌‌خوانید- و معلوم نیست کجا آموزش دیده اند؟ چه ماموریتی دارند؟ با کجا در ارتباط اند؟ کجا قرار گرفته اند؟ و...
سیاست جنگی و حکومت روی نردبان بحران سازی، فضای بسته سیاسی را بدنبال آورده است و فضای سیاسی بسته، همان اتاق تاریکی است که مردم نمی‌دانند درون آن چه می‌گذرد.
به دو رویداد دیگر نیز، که درابتدای این سرمقاله به آنها اشاره کردیم، بعنوان نیمرخ دیگر حاکمیت نظامی و دولت نیمه نظامی باید اشاره کرد. یعنی سفر مورالس به ایران و سفر احمدی نژاد به چین.
تردید نیست که این سفرها برای حاکمیت کنونی از یکسو جنبه تبلیغاتی دارد و از سوی دیگر تلاشی است با هدف جلوگیری از صدور قطعنامه تازه‌ای علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل. برای طرف مقابل نیز در درجه نخست منافع ملی مطرح است و حجم رو به افزایش صادرات به ایران و یا گرفتن کمک‌های مالی و نفتی. بویژه برای کشورهای امریکای لاتین که هرچه امریکا دورتر از آن منطقه درگیر باشد و علیه آنها وارد عمل نشود، این امکان که بتوانند گام به گام امریکای لاتین را فتح کرده و دولت‌های ملی و مترقی بر سر کار بیایند و با یکدیگر متحد شوند و باصطلاح "جا بیفتند" فراهم‌تر می‌ شود.
بنابراین، مناسبات رسمی با ایران، کوچکترین ارتباطی به این کار بدست و یا آن کار بدست دولتی ندارد و نباید در چاله و چاه افتاد. هر کشوری بدنبال منافع ملی خود است و سیاست‌های داخلی هر کشوری نیز به خود آن کشور و مقابله و مخالفت با آن نیز به مردم آن کشور مربوط است. اگر بینش و نگاه ما به مناسبات بین‌المللی اینگونه باشد، آنوقت در تنگنای لج و لجبازی با دولت، علیه چین و بولیوی و دیگر کشورهای دارای حکومت‌های مترقی موضع نمی‌گیریم و منتقد سفر مورالس به ایران و یا دست دادن احمدی نژاد با رئیس جمهور چین و یا سر یک سفره نشستن رئیس جمهور فلان کشور امریکا لاتین با احمدی نژاد نمی‌شویم و مردم را به گمراهی نمی‌کشانیم. بلکه نیرو و امکانات ارتباطی، اینترنتی، وبلاگی، روزنامه‌ای و... خود را صرف نقد سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی و نظامی حکومت می‌ کنیم و درک توده مردم از عمق رویدادها را تقویت می‌ کنیم.
نه احمدی نژاد با سفر به چین و دیده بوسی با رهبران امریکا لاتین، انقلابی و روشن بین و طرفدار ملی کردن و ملی نگهداشتن صنایع پایه‌ای مانند نفت و گاز، پتروشیمی، بانک و برق و راه آهن و ... یا طرفدار متشکل شدن جامعه و بیرون آمدن از قالب تشکل‌های مسجدی و هیاتی و ترقی ستیزی فرهنگی و همنشینی با نیروهای دگراندیش مذهبی و غیر مذهبی داخل کشور می‌ شود و نه رهبران چین و امریکای لاتین و روسیه و هر نقطه دیگری از جهان دنباله رو سیاست نظامی و سرکوبگرانه و خرافات پرستی و در انتظار امام زمان ماندن حکومت ایران می‌ شوند.
نگاه را همه جانبه‌تر کرده و با هر دو چشم، پیش از آنکه غافلگیر شویم رویدادهای داخل و خارج از ایران را در ارتباط با یکدیگر ببینیم!


راه توده 193 08.09.2008
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت