گزارش اردشیرآوانسیان
تهران 1307
متینگ اول ماه مه
در باغ دروازه دولت
متینگ با سخنرانی استاد "میرزا علی" افتتاح شد که کارگر بنا و از مردم شهر قم بود. پس از متینگ، صدها کارگر به طرف دفتر حزب سوسیالیست در خیابان فردوسی حرکت کردند که متعلق به علامه علی اکبرخان دهخدا بود و در حیات آنجا شروع کردند به خواندن سرودهای انقلابی و کارگری.
اردشیر آوانسیان از رهبران قدیمی جنبش كارگری
ایران است. وی به اتهام سازماندهی تظاهرات كارگری بمناسبت اول ماه مه و
عضویت در حزب كمونیست ایران 12 سال را در زندان های رضاشاهی گذراند. بعدها
نیز به اتهام عضویت در حزب توده ایران مدتی به زندان افتاد و چندین دهه
فراری و در تبعید بود، تا سرانجام چند سالی پس از انقلاب بهمن 57 در مهاجرت
و در جمهوری ارمنستان چشم بر جهان فرو بست.
"یادداشت های زندان" دست نوشته هایی است كه آوانسیان بعدها از خاطرات زندان
رضاشاهی خود تهیه كرد. دربخشی از این یادداشت ها وی به برگزاری جشن اول ماه
مه در سال 1307 اشاره می کند كه از نخستین مراسمهای اول ماه مه در ایران
بشمار می رود.
مطلب زیر خلاصه ای ویرایش شده از این بخش از یادداشت های اردشیر آوانسیان
است:
نخستین بار در اواخر ماه مه 1307 بود که من در تهران زندانی شدم. یک سلسله
فعالیت های سیاسی، از جمله برگزاری جشن اول ماه مه، انتشار بیانیه اول مه و
غیره پلیس را به خود آورد و بر تلاش آن برای کشف سازمان حزب کمونیست و
دستگیری فعالین آن افزود.
در آن سال ها، با اینکه کشور تحت فشار ارتجاع بسر می برد، مبارزات کارگران
و نیروهای ترقی خواه ادامه داشت. در آن روزها کارگران تهران برگزاری جشن
بین المللی اول ماه مه را در شرایط مخفی تدارک می دیدند.
در آستانه روز کارگر سال 1307، از طرف کمته مرکزی حزب کمونیست ایران، چند
نفر از ما مامور سازمان دادن این جشن شدیم. باغ نسبتا بزرگی را در دروازه
دولت تهران اجاره کردیم، به این عنوان که عده ای جوان می خواهند یک روز در
باغ جمع شوند و خوش بگذرانند.
قرار گذاشتیم کارگران در گروه های کوچک 3 تا 5 نفری در محل معینی حاضر و از
آنجا آنها را به طرف باغ بیاوریم. طوری که پلیس نتواند محل میتینگ را
بفهمد. حدود 600 تا 700 کارگر دعوت شده بودند. سازماندهی این عده و تقسیم و
آوردن آنها در محل های معین، در آن دوران، کار مهمی محسوب می شد. تا آخرین
دقایق برای خیلی ها محل میتینگ سری مانده بود. سازماندهی نسبتا خوبی شده
بود و به خصوص انضباط کارگران عالی بود.
اکثر شرکت کنندگان در میتینگ که حدود 700 نفر بودند، از اعضای اتحادیههای
محلی کارگری بودند. در درجه اول عده زیادی کارگر نساج، سپس نانوا، کفاش،
سپورهای شهرداری، رانندگان و عده کمی هم از کارگران چاپخانه ها. در مورد
دلیل کم بودن شمار کارگران چاپخانه ها در این جشن باید بگویم که در سال های
1301 تا 1304 کارگران چاپخانه ها و مطابع تهران مرکز ثقل نهضت کارگری تهران
به حساب می آمدند، ولی پس از آن تاریخ و از سال 1304 ببعد تشکیلات کارگران
چاپخانه ها بشدت تحت پیگیرد قرار گرفت و با گرفتاری ها و لو رفتن سازمان
اتحادیه ها و تشکیلات حزب کمونیست ایران، فشار سیاسی و اقتصادی به کارگران
مطابع و چاپخانه ها زیاد شد.
در سال های 1306 و 1307 اتحادیه های کارگری تقریبا مخفی بودند. در حالیکه
پیش از آن یعنی از 1301 تا 1305 اتحادیه های کارگری تهران نسبتا قوی و تا
حدودی علنی بودند. روزنامه های "حقیقت" و "کار" را منتشر می کردند. گروه
تئاتر داشتند و هشت هزار نفر بطور رسمی عضو اتحادیه ها بودند. این اتحادیه
ها، که با کمک حزب کمونیست تشکیل شده بودند، نیروی متشکل سیاسی مهمی محسوب
می شدند. اما در سال 1304 و در ایام تاجگذاری رضاشاه سازمان های کمونیستی و
اتحادیه های کارگری در برخی شهرها و از جمله در تهران سرکوب شدند. عده
زیادی از فعالین آنها به زندان ها افتادند و یا تبعید و بی خانمان شدند.
پس از دشواری های فراوان، اتحادیه های کارگری، این بار در خفای بیشتر بوجود
آمدند، بطوری که مقارن با اول ماه مه 1307 دوباره توانستیم تظاهرات متشکلی
را سازمان دهیم. روز برگزاری جشن دقیقا یادم نیست، گمان می کنم نزدیک ترین
روز جمعه به اول ماه مه را انتخاب کرده بودیم. پس از جمع شدن کارگران،
میتینگ افتتاح شد. ریاست آن به عهده رفیق ما استاد میرزا علی واگذار شد.
استاد میرزا بنا و اهل قم بود. آن وقت نزدیک پنجاه سال داشت. مردی بود
شریف، شجاع و با ایمان، وقتی در قم بود با یک انگلیسی (به گمانم نظامی)
حرفش می شود. مرد انگلیسی به او توهین می کند و او کشیده ای به گوش انگلیسی
می خواباند و از قم فرار می کند. وی بعدها در اوایل سال های بیست میلادی
یعنی مقارن با تشکیل حزب کمونیست ایران، در تهران وارد حزب شد و به فعالیت
در اتحادیه های کارگری پرداخت. استاد میرزا علی در میان کارگران بنا و
نانوا نفوذ بسیار داشت. یکی از فعالین اتحادیه های کارگری ایران و دوستدار
واقعی زحمت کشان ایران و جهان بود.
در میتینگ اول ماه مه 1307، چند تن سخنرانی کردند. در سخنرانی ها از اهمیت
بین المللی جشن اول ماه مه، همدردی و همکاری کارگران ایران با برادران
طبقاتی خود در تمام جهان، وضع خود کارگران و زحمتکشان ایران، خواست ها و
مطالبات ضرور آنها و لزوم مبارزه برای بهبود وضع آنان سخن رفت. دکلمه
قطعاتی شعر و خواندن سرودهای انقلابی نیز جزیی از این برنامه بود. شعرها و
سرودهایی که اغلب ساخته ابوالقاسم لاهوتی شاعر معروف آن دوران بود. این جشن
تا ساعت 7- 8 عصر ادامه یافت. من تا آن زمان در بسیاری از جشن های مخفیانه
اول ماه مه شرکت کرده بودم ولی این جشن از همه با شکوه تر بود.
پس از پایان میتینگ، طبق قرار قبلی، عده ای از ما به طرف کلوب سوسیالیست ها
رفتیم. این کلوب در یکی از پس کوچه های خیابان علاالدوله (فردوسی امروز)
قرار داشت. در آن زمان حزب سوسیالیست ها تحت رهبری سلیمان میرزا اسکندری
فعالیت می کرد و خانه دهخدا را بعنوان کلوب خود اجاره کرده بود. کلوب، حیاط
نسبتا بزرگی بود که در آن وسایل ورزشی هم وجود داشت. اعضای حزب کمونیست
ایران با سوسیالیست ها همکاری می کردند. من هم مثل خیلی از رفقا عضو حزب
سوسیالیست بودم و در جلسات آن شرکت می کردم. دو نفر پای ثابت این جلسات
بودند: یکی سلیمان محسن اسکندری و دیگری میرزا شهاب کرمانی، که با عمامه
شیر شکری خود، همیشه در جلسه حاضر بود. این مرد شریف هربار دست پسر خود را
می گرفت و به جلسه می آورد. پسر میرزا شهاب آن وقت 9 یا 10 سال داشت و همان
دکتر مظفر بقایی بعدهاست که می دانیم چه نقش منفی و ارتجاعی در تاریخ ایران
بازی کرد.
ورود دسته جمعی ما به کلوب سوسیالیست ها، آن هم بدون دعوت و اطلاع
صاحبخانه، دور از ادب بود، اما جشن انقلابی، ما را چنان سرمست کرده بود که
فراموش کرده بودیم پیشاپیش خبر بدهیم. سلیمان میرزا و میرزا شهاب در گوشه
حیاط ایستاده بودند و مات و مبهوت به ورود این عده زیاد از کارگران و سرود
خوانی آنها می نگریستند. آشکارا نگران بودند. اما اعتراضی هم نکردند. فردا
پلیس فهمید. رئیس شهربانی، سرهنگ محمد درگاهی (که بعدها سرتیپ شد) تلفنی به
سلیمان میرزا گفته بود: "حضرت والا! تبریک می گویم. کمونیست ها را در کلوب
خود جا داده و جشن کارگری برپا می کنید." سلیمان میرزا اظهار بی اطلاعی
کرده بود که از این عده و جشن آنها خبری ندارد.
سلیمان محسن اسکندری معروف به سلیمان میرزا، یکی از رهبران دمکرات دوران
انقلاب مشروطه بود و تا پایان عمر به راه مردم وفادار ماند. برادر ارشد او،
یحی میرزا اسکندری، در انقلاب مشروطه به دست ارتجاع دستگیر و زندانی شد و
جان خود را بر سر عقیده خود گذاشت. در دوران جنگ جهانی اول، انگلیسی ها
سلیمان میرزا را اسیر کردند. او را به هندوستان بردند و در محکمه نظامی
انگلیسی ها به مرگ محکوم شد. با آنکه سلیمان میرزا در این زمان وکیل مجلس
بود، ولی قوای اشغالی انگلیس از هیچ کس و هیچ چیز ملاحظه نداشت. ایرانی را
در خاک وطنش اسیر می کرد و در مستعمرهاش محکوم به مرگ می نمود. سلیمان
میرزا در دادگاه از خود با قاطعیت دفاع کرد. وی در دادگاه انگلیسی ها گفت:
"من ایرانیم و شما بیگانگان حق محاکمه مرا ندارید. بعلاوه وکیل مجلسم و
مصونیت دارم، و بالاخره اگر به قوانین کشور خودتان هم بخواهید استناد کنید
من شاهزاده ام و طبق قوانین انگلیس شاهزاده را نمی توان محاکمه کرد مگر با
نظر شورای سلطنتی و مجلس لردها."
در آن زمان سلیمان میرزا اعدام نشد. صدای اعتراض مردم ایران و افکار عمومی
جلوی نظامیان انگلیسی را گرفت. سلیمان میرزا بعدها در حزب سوسیالیست ها
فعالیت می کرد و در سال های 1307 با حزب کمونیست ایران نزدیک بود و همکاری
می کرد (اگر چه آن روزها نه ما کمونیست ها و نه آن سوسیالیست ها معنای
واقعی همکاری را درست نمی فهمیدیم و روش سکتاریستی داشتیم). پس از تشکیل
حزب توده ایران، سلیمان میرزا از همان آغاز وارد حزب شد و این پیرمرد شریف
را به اتفاق آراء به ریاست حزب انتخاب کردند.
هنگام اوج نهضت توده ای، در خیابان فردوسی تهران، 6- 7 کلوب حزبی و کارگری
در کنار هم تاسیس شده بود. در محل خانه دهخدا و کلوپ سوسیالیست ها نیز کلوب
کارگران تشکیل شد. نام این کلوب را گذاشتند "کلوب اول ماه مه" بیاد همان
خاطره ای که در بالا بیان کردم.
راه توده 220 27.04.2009