راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

انتخابات ریاست جمهوری
درد کهنه تفرقه
و ناتوانی درک شرایط

آیا ارتجاع و کلان سرمایه داران قادرند انقلاب را در خون شریف زحمتکشان خفه کنند؟
مارکس می گوید: بله! انقلاب های اجتماعی ریشه دار هستند و در کارزار با نیروهای ارتجاع کار خود را با اسلوب انجام می دهند. براین اساس هر چه انقلابات خلقی تر و میزان شرکت زحمتکشان در آن گسترده تر باشد، ارتجاع نیز از اسلوب ظریف تر،غامض تر و عوام فریبانه تر برای مسخ و سرکوب آن استفاده می کند، تا دوباره مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و بازگشت توازن جامعه را به سود صاحبان سرمایه و"چاکران و بردگان مدرن" حفظ برگرداند. در مقابل این نیروی مکار، خلق و نیروهای انقلابی به منظور تثبیت، تحکیم و گسترش انقلاب، پا به پای همدیگر در میدان رزم، در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی، فرهنگی و فلسفی با ارتجاع داخلی و متحد خارجی آن، یعنی امپریالیسم گاه آشکارا و گاه در نهان می رزمند. عظیم ترین آموزگار این نبرد، چرخه ای از مبارزات در عمل، یا به زبان دیگر "پراتیک"است، که همزمان از یک سو به توده ها و از سوی دیگر به رزمندگان می آموزاند که راه های ناهموار را طی و از تجربه، دانش، فضیلت و تمامی قدرت و توان خود پی گیرانه، صادقانه در راه اتحاد و دمکراتیزه کردن حیات سیاسی جامعه و دفاع از تمامیت ارضی کشور و حفظ دست آوردهای آن یاری رسانند.

با این مقدمه، بازگردیم به انتخابات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در کشور خودمان.
این انتخابات 30 سال پس از انقلاب انجام می شود. انقلابی ملی، دمکراتیک و ضد امپریالیستی، که در آن بیش از 95% خلق شرکت داشت. انقلاب طی دورانی که همراه بود با نامه های اعتراضی، تحصن در اماکن، اعتصابات عمومی، تظاهرات و بالاخره مبارزه مسلحانه موفق به عبور از یک مرحله دشوار شد. این مرحله عبارت بود از به زیر کشیدن سلطنت دیکتاتوری حاکم. تمام امید آن بود که به استبداد دیرپای 2500 ساله درایران بتوان خاتمه داد. متاسفانه و بعنوان نتیجه همین استبداد دیرپا و سرکوب همه سازمان ها و احزاب سیاسی کشور، رهبری این انقلاب نتوانست بصورت جبهه ای مرکب از نمایندگان همه اقشار و طبقات اجتماعی حاضر در انقلاب شکل بگیرد. نه تنها چنین نشد، بلکه اندک زمانی پس از پیروزی در مرحله سرنگونی نظام سلطنتی، بار دیگر دوران سرکوب احزاب و سازمان های سیاسی آغاز شد، به گونه ای که حتی این حریق دامن نیروهای مذهبی داخل حاکمیت را نیز بتدریج گرفت و باصطلاح دوران بلعیده شدن نیروهای انقلابی مذهبی فرا رسید.
کلان سرمایه داران، زمین داران بزرگ و بویژه سرمایه داری دلال و تاجر پیشه درلباس مذهبی قدرت را در چنگ گرفت و بصورت متحد آشکار و غیر آشکار امپریالیسم عمل کرد.
فرقه حجتیه که امروز نیروی برتر درحاکمیت جمهوری اسلامی است حاصل این واقعیت است. بدین ترتیب، ارتجاع اقتصادی که سرمایه داری دلال و تاجر پیشه است و ارتجاع مذهبی که پوشش آنست، در نقش ایدئولوژی این سرمایه داری توانست با همان مکاری و حیله ای به انقلاب ضربه وارد آورد که در ابتدای این نوشته و از قول مارکس آوردیم.
امروز، آنچه بعنوان هدف در برابر ما قرار دارد، به زیر کشیدن این ارتجاع دوقلوست. طبیعی است که کار بسیار دشواری در پیش است و با ساده اندیشی نمی توان انتظار داشت به این آسانی نیز به نتیجه برسد. بویژه که بخشی از سیستم طبقاتی حاکم، یعنی سرمایه داری دلالی نظامی نیز شده است. بزرگترین رسانه خبری کشور دراختیار آنهاست، بزرگترین شرکت های وارد کننده در قبضه آنها، فرودگاه ها و بنادر زیر سلطه آنهاست و برای دفاع از این همه دستاوردی که روی گنج 60 میلیارد دلار واردات به کشور خفته، از هیچ توطئه ونیرنگ و خشونتی کوتاهی نخواهد کرد. چنان که مارکس پیش بینی کرده بود. البته، نقطه امید بزرگی در این مبارزه وجود دارد و آن ظرفیت های باقی مانده انقلاب، نه تنها در جامعه، نه تنها در میان سیاسیون مذهبی و غیر مذهبی، بلکه در درون همین نیروی نظامی و سپاهی است. در حقیقت بخشی از نیروی مقاومت در برابر ادامه سلطه چنین ارتجاع دو قلوئی، در خود آن نهفته و شکل همزاد به خود گرفته است. به این دلیل است که نمی توان سپاه پاسداران و بسیج و یا هر ارگان نظامی دیگری را یکدست به حساب آورده و از جنبش تغییرات کنار گذاشت.
ما اگر با این نگرش به انتخابات ریاست جمهوری و فرصت به زیر کشیدن دولت دست راستی و ماجراجوی احمدی نژاد و دست های نظامی و روحانی پشت صحنه این دولت نگاه کنیم، آنگاه به این نتیجه می توانیم برسیم که برای تحمیل کوچکترین عقب نشینی و تغییر در صف حاکمه، نمی توانیم فرصت انتخابات و بسیج مردم را نادیده بگیریم. این که موفق شویم یا نشویم، بستگی به میزان آگاهی مردم از فاجعه حاکم، میزان بسیج مردم و گره شدن مشت واحد خلق برای وارد آوردن سنگین ترین ضربه به ضعیف ترین حلقه حاکم است. انتظارهای بزرگ همانند سنگ بزرگی اند که شاید بتوان برداشت؛ اما نمی توان پرتاب کرد و یا آهسته بر زمین گذاشت و این احتمال که روی پای خودمان سقوط کند بیشتر است. فلسفه جبهه، یعنی همین. یعنی حداقل امکان دستآورد، حداکثر توان و نیرو. از انقلاب مشروطه تا کنون، جنبش های اجتماعی و انقلابی ایران درگیر درک این واقع بینی بوده اند. یعنی عدم درک لحظه، توان خویش، ضعف نیروی مقابل و آنچه که می توان برای برداشتن گام بعدی بدست آورد. شکست یا پیروزی در انتخابات آینده ریاست جمهوری نیز از این آزمون تاریخی درایران جدا نخواهد بود.

راه توده 219 20.04.2009
 

بازگشت