"نبرد که بر که"
در ج. اسلامی
به پایان رسیده؟
از جمله مسائل مهمی كه باید درباره آن بحث
كرد، مسئله شكست یا عدم شكست انقلاب و نبرد "كه بر كه" در انقلاب ایران
است.
این مسئله، یعنی شكست انقلاب و بسته شدن دفتر آن تز و تحلیلی است كه پایه
گذاران واقعی آن، در ابتدا نیروهای ماوارء چپ بودند و حالا از سر شوخی
تاریخ در راس همه آنها جناح راست مهاجر و وابستگان سیاسی آن قرار دارند.
همان ها كه باید در این روزها، نگران حمایت عملی آنها از سرمایهداری كلان
داخل كشور بود.
باید گفت: مسئله ایجاد مناسبات نوین تولیدی یك روند بسیار طولانی است، كه
ممكن است دهها سال بطول بیانجامد. این مسئله اصلی، مقدم و تعیین كننده شكست
یا پیروزی انقلاب در یك مرحله مشخص نمیتواند تلقی شود. مسإله اصلی هر
انقلاب، مسئله قدرت است و تا زمانی كه نبرد برای قدرت میان طبقات مختلف
اجتماعی (و نه فراكسیون های مختلف یك طبقه واحد) در سطح حاكمیت ادامه دارد
و طبقه واژگون شده بر اثر انقلاب نتوانسته است حاكمیت مجدد خود را برقرار
كند، نمیتوان از شكست قطعی انقلاب سخن گفت. و این درست همان نگرانی ما در
شرایط كنونی است، كه اگر تحقق یابد، برخلاف همه خوش باوری هایی كه دامن زده
می شود، عمیقا به ضرر توده مردم ایران است و شكست قطعی انقلاب را از فردای
آن میتوان رسما اعلام داشت.
این درست است كه انقلاب بهمن نتوانست و هنوز نتوانسته است و در شرایط
حاكمیت راست گرایان هرگز نخواهد توانست "مناسبات نوین تولیدی را در جامعه
استقرار دهد"، و دلیل این ناكامی هم آن بوده است كه كشور ما در سال های پس
از انقلاب، برای یك دوره طولانی كمابیش در بن بست "راه رشد" قرار داشته
است. بن بستی كه مسئولیت آن به تمامی به عهده نیروهای راستگرا و ارتجاعی
است، كه با قرار گرفتن در مقابل انقلاب و آرمان های استقلال و آزادی و
عدالت اجتماعی و تبدیل كردن خواست های اصیل توده های انقلابی به جنگ مذهبی
و غیرمذهبی، جامعه ما را در مسیر یك مبارزه سیاسی فرسایشی قرار داده اند و
امكانات تحقق یك رشد مستقل دمكراتیك را سد نموده اند.
ما معتقدیم، راهی كه مجموعه نیروهای راستگرا در كشورمان در پیش گرفته اند،
راه سرمایهداری وابسته است و اگر پیشروی این راه هر چه سریع تر سد نگردد و
باز هم بیش از این تثبیت شود و بطور مطلق حاكمیت یابد، بمعنی شكست قطعی
انقلاب خواهد بود. ولی فعلا تا آن زمان ج. ا. با یك نظام ضد انقلاب مطلق
یكسان نیست، زیرا از یك سو سران راستگرای حاكم بر ج. ا. ناچارند بنام
انقلاب حكومت كنند و لذا تمام فشارها و محدودیت هائی كه یك انقلاب بر آنها
تحمیل میكند را بپذیرند و این به معنای آن است، كه سرمایهداری وابسته و
پایگاه طبقاتی آنان در جامعه هنوز آنچنان نیرومند نیست كه بتوانند تنها به
آن متكی شوند و آشكارا و رو در رو با توده های انقلابی قرار گیرند و نیز به
معنای آن است، كه نیروهای هوادار انقلاب صرف نظر از حضور و یا عدم حضور
علنی در جامعه و حكومت، بطور غیرمستقیم در حاكمیت نفوذ میكنند، از شتاب
سازش با ضد انقلاب می كاهند و مهر و نشان خود را بطور جدی بر رویدادهای
كشور باقی می گذارند. از سوی دیگر، جدا از این حضور غیرمستقیم، هنوز در
جمهوری اسلامی و در بدنه آن نیروهای انقلابی وابسته به توده ها بطور مستقیم
نیز حضور دارند و به مبارزه و مقاومت ادامه می دهند.
آنچه كه امروز در مقابل مردم ایران و نیروهای مترقی و دمكراتیك قرار دارد،
در واقع همچنان عبارت است از تشكیل جبهه ایست با ماهیت ضد ارتجاعی. جبهه ای
متشكل از همه آن اقشار و طبقات اجتماعی كه با كلان سرمایهداری وابسته و
ارتجاع پیوند ندارد و همه نیروها و احزاب و سازمان های سیاسی، كه با حاكمیت
آن بر كشور مخالفند. چنین جبهه ای میتواند راستگرایان حاكم بر ج. ا. و
متحدین خارج كشور آنها را، منفرد و منزوی ساخته، اقتصاد كشور را از فرو
رفتن بیش از این در بحران عمیقی كه امپریالیسم و ارتجاع برای آن طراحی كرده
اند، نجات داده و فضای سیاسی مناسب و ضرور را در جهت گذار جامعه ایران به
نظامی دمكراتیك فراهم سازد. مبارزه برای تشكیل این جبهه، با هر نام و عنوان
از مبارزه علیه امپریالیسم و وابسته ساختن اقتصاد كشور به تابع امپریالیسم
جدا نیست. از میان رفتن استقلال ملی و باز كردن دروازه ها بر روی كالاها و
سرمایه امپریالیستی، تقویت مواضع كلان سرمایه داران در اقتصاد و جامعه،
ببار آوردن بدهی های كلان خارجی، تورم لجام گسیخته و حذف سوبسیدها و خدمات
و تامین اجتماعی، بعنوان دوای همه دردها، خصوص سازی های گسترده و تحمیل همه
فشارها به گردن توده های زحمتكش، همه و همه پیامدهای اجتناب ناپذیر دنبال
كردن راه سرمایهداری وابسته و بویژه در شرایط سلطه بی رقیب امپریالیسم در
سطح جهانی است. اما بزرگترین اشتباه این خواهد بود كه مبارزه فوری و
تاخیرناپذیر در این زمینه ها را به پس از سرنگونی ج. ا.، طرد ولایت فقیه و
یا انجام انتخابات آزاد و یا بوجود آمدن هر شرایط سیاسی دیگری وابسته
سازیم. این امر به معنی آن خواهد بود، كه آن نیرویی را كه امروز در كشورمان
علیه احیای حاكمیت كلان سرمایه داران وابسته مبارزه میكند، نادیده بگیرم،
آن را به ترك مبارزه دعوت كنیم و از همه بدتر، آنها را تضعیف كنیم. ایراد
اساسی و مسبب بی حاصلی شعارهای نادرست آن بوده است، و آن است، كه دو گانگی
موجود در ج.ا. و پیامد آن، یعنی دوگانگی اپوزیسیون جمهوری اسلامی را در نظر
نگرفته، می خواهد اقشار و طبقات اجتماعی ناهمگون و متضادی را علیه اقشار و
طبقات اجتماعی ناهمگون دیگری متحد سازد. اما اگر اتحاد گرگ و میش در جمهوری
اسلامی عملی شد، در اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم عملی خواهد شد. بر اثر وجود
همین دوگانگی است، كه صف ارتجاع و ترقی به هیچوجه و هیچ گاه صف جمهوری
اسلامی و صف اپوزیسیون جمهوری اسلامی نبوده است و نیست. لذا از هر نیرویی،
ولو در دورن جمهوری اسلامی، كه بر ضد حاكمیت سرمایهداری وابسته مبارزه
كند، باید پشتیبانی كرد و با هر نیرویی، كه ولو در اپوزیسیون جمهوری اسلامی
از ضد انقلاب و وابستگی به امپریالیسم حمایت میكند، باید مبارزه كرد.
باید توجه داشت، كه بخش مهمی از نیروهای سیاسی تشكیل دهنده جبهه مورد نظر
ما ، در داخل كشور فعالیت میكنند. لذا مبارزه برای برقراری آزادی های
دمكراتیك، سیاسی و اجتماعی، شرط نخست تشكیل واقعی علنی و ثمربخش چنین جبهه
ای در داخل كشور است و ارتجاع و كلان سرمایهداری از بیم همین حادثه مهم
است كه با توسل به انواع جنایات و حیله ها حاضر نیستند تسلیم آزادی ها
شوند. هر گام كوچك عقب نشینی حكومت در این زمنیه را، كه بدون تردید فقط با
فشار جنبش توده ها ممكن می شود، باید به سنگری برای گام بعدی تبدیل كرد.
این یك دمكراسی انقلابی است!
بدین ترتیب، مبارزه برای تشكیل یک جبهه، یعنی مبارزه همزمان در چهار جبهه:
مبارزه علیه امپریالیسم؛ مبارزه علیه سرمایهداری وابسته و سیاست تعدیل
اقتصادی؛ مبارزه علیه ارتجاع در جهت برقراری آزادی های سیاسی و دمكراتیك و
بالاخره مبارزه در جهت اتحاد همه نیروهای خلق. و اگر قرار باشد، كه نیروهای
انقلابی و از جمله حزب ما از مبارزه در هر یك از این عرصه ها غفلت كند و
همه چیز را پیش از سرنگونی جمهوری اسلامی، و یا طرد ولایت فقیه ناممكن
بداند، نمیتوان به هیچوجه امیدوار بود كه سیر وقایع در كشور ما به نفع
نیروهای دمكراتیك و توده های وسیع مردم چرخش یابد.
راه توده 219 20.04.2009