راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

خاکم به سر
مبادا چپ های دیروز هم
میل به سلطنت کرده باشند!
بهرام نگاه

 

در تفسیر سیاسیون مهاجر از جنبش مقاومت مردم در برابر کودتای 22 خرداد، گاه تفسیرهائی ارائه می شود که پیش از همه حکایت از ادامه توهم پروری، غرقه بودن در تخیلات و پنهان کردن مخالف خوانی ها پشت برخی اصطلاحات من درآوردی است.
از جمله می گویند این جنبش "خود بنیاد" است! این را می گویند تا موسوی و کروبی و خاتمی را دور زده و از نقش آنها در این جنبش چیزی نگویند و یا اگر می گویند با ادعای مماشات و سازش آنها همراه باشد.
از این عده که گاه کباده رهبری سازمان های چپ مهاجر را هم به دوش می کشند باید پرسید که آیا براستی این افراد در این جنبش هیچ نقشی نداشته اند و اگر داشته اند نقش منفی بوده است؟
البته پاسخ به این نوع سئوالات را مردم با فریاد "یا حسین، میرحسین" و یا "کروبی پاینده باد- موسوی زنده باد" درخیابانها و در زیر ضربات باتوم و گلوله مرگ و یا اشک آور داده و می دهند.
برای نمونه آقائی که از کادرهای رهبری اکثریت است در مصاحبه مفصلی که دوستانش با وی کرده و منتشر ساخته اند می گوید: " جنبش ‌اصالت و اعتبار خود را نه ‌از برانگیخته شدن توسط غیر، که ‌از مطالبه یا مطالبات اثباتی خاص خود می‌گیرند."
آن دوستان از ایشان سئوال نمی کنند اما به آسانی می شد پرسید: آیا اساسا جنبشی مترقی بدون این که خواست ها و مطالباتی داشته باشد، تا بحال درجهان وجود داشته است که در ایران وجود داشته باشد؟ مسلما خیر! به همین دلیل جنبش امروز مردم ایران هم استثنا نیست. اصولا اگر در مردم خواست و مطالبه ای وجود نداشته نباشد، چیزی بنام جنبش هم وجود نخواهد داشت.
بنابراین جا دارد که حیرت زده این تعبیرات را از امثال ایشان بخوانیم و سپس از خود بپرسیم که این همه اصراربر خود انگیخته و خود بنیاد بودن این جنبش برای چیست؟ هدف انکار نقش موسوی و اصلاح طلبان و نفوذشان درمیان مردم نیست؟ اگر حضور و تاثیر خاتمی و موسوی و کروبی و اصلاح طلبان در واقعیت موجود اثری می گذارد، پس این کوشش برای نادیده گرفتن آنان برای چیست؟
لحظه ای تصور کنید که فردای روز انتخابات، موسوی و کروبی به فرمان رهبر تن داده و پیروزی احمدی نژاد را پذیرفته بودند. آنچه پیش می آمد با "جنبش خود انگیخته" چه تناسبی می توانست داشته باشد؟ اگر موسوی از مردم نمی خواست دربرابر کودتا مقاومت کرده و زیر بار آن نروند، از خود انگیختگی ادعائی این نوع سیاسیون چه می ماند؟
آیا مردم می آمدند و به فرمان اپوزیسونی که دور از ماجرا (که اغلب نیز یا انتخابات را تحریم کرده و یا با برخورد دو پهلو و فرمان به رای سفید، کم اطلاعی خود از اوضاع را به نمایش گذاشتند) به خیابان ها می ریختند و به ادعای این افراد رژیم را ساقط می کردند؟
من در اینجا قصد بررسی ضعف و قدرت رهبری این جنبش را ندارم ولی این روشن است که با وجود تمام ضعف های ناگزیر سازمان یابی جنبش که حتی خود موسوی هم بدان اعتراف کرده و از تاثیر گذاری آمادگی مردم برای مقاومت در برابر کودتا سخن گفته، می توان نقش موسوی و امثال او را انکار کرد؟
این نوع دیدگاهها ادامه بی توچهی جدی به تناسب قوای عملا موجود در جمهوری اسلامی و خیالبافی سیاسی نیست؟
بنظر من، با همین نگرش بود که همین سیاسیون مدعی بجای تشویق مردم به شرکت در انتخابات، رهنمودهای خنده داری مانند "هم شرکت کنید و هم نکنید"، "هم جلوی احمدی نژاد بایستید و هم به اصلاح طلبان رای ندهید"، "هم رای بدهید و هم رای تان سفید باشد" را دادند. آیا این دیدگاه، نا خواسته ، کمک به راحت تر شدن استفرار مجدد احمدی نژاد نمی کرد؟ آیا اکنون نیز با عمده کردن ضعف اصلاح طلبان و کوشش در کوبیدن و بی اعتبار کردن آنان عملا در جهت خواست کودتا گران قرار نمی گیرند؟
برخی در مخالفت با اصلاح طلبان و در تلاش برای به کرسی نشاندن نظرات خود تا آنجا پیش می روند که 2 خرداد را نیز حرکتی از درون حکومت معرفی کرده و آنرا در برابر 22 خرداد قرار می دهند. آیا مردم در انتخاب خاتمی و تحمیل او به حاکمیتی که دیدیم این بار کودتا کرد نقشی نداشتند؟ اگر در سال 1376 اینگونه فکر می کردند، چرا پس از انتخاب خاتمی آنرا "نه بزرگ" به ولایت ارزیابی کردند؟ فرصت طلبی نکردند؟
تازه، چرا قسمت اثباتی حرکت بزرگ 2 خرداد را که"آری" به خاتمی بود ندیدند و نخواستند ببینید؟ اگر 2 خرداد حرکتی از درون حکومت بود و در میان مردم جایی نداشت، پس چرا در تمام مدت ریاست جمهوری خاتمی ، جناح راست استبداد طلب سعی در به شکست کشاندن آن کرد و حتی فرماندهان سپاه تهدید به کودتا کردند؟
اگر رژیم کودتا بتواند اصلاح طلبان را علیرغم پایگاه مردمی و موقعیت حکومتی و پیشینه 30 ساله آنها در جمهوری اسلامی از سر راه بردارد، این نوع مفسران سیاسی دیگر چه دارند بگویند؟
در تقابل قرار دادن انقلاب بهمن و 22 خرداد نیز از دیگر تعبیرها و ابدعات این سیاسیون است. همچنان که انکار وجود و حضور نیروهائی دردرون جمهوری اسلامی که می توانستند و همچنان می توانند متحدان نزدیک همه تحول خواهان دگر اندیش باشند و امروز باید از آنها – که در شرایط بسیار دشوار قرار گرفته اند- دفاع کرد.
تمام کوشش جنبش کنونی مردم ایران دستیابی به همان اهداف انقلاب نا تمام و نیمه جان بهمن است که قربانیان زیادی از میان سیاسیون و مردم عادی گرفته است. عجیب است که این سیاسیون نزدیکی 22 خرداد را به انقلاب مشروطه می بینند ولی با انقلاب بهمن نه! گویا انقلاب مشروطه چون ضد سلطنتی نبود به مذاق این نوع چپ های دو آتشه دیروز و نرم تنان سیاسی امروز خوش تر از انقلاب بهمنی است که ضد سلطتنت بود!
این افراد میل به بازگشت به مشروطه سلطنتی را کرده اند.

راه توده 232 31.08.2009
 

بازگشت