راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

جنبش سبز ایران مخملی نیست
و بخش فاسد حاکمیت نمی تواند در آن نفوذ کند

 

رویدادهای شش ماه گذشته نشان داد که جمهوری اسلامی به یک تحول انقلابی نیاز دارد. مردم برای گذار مسالمت آمیز تلاش می کنند، اما این تلاش به معنای "مخملی" بودن جنبش سبز نیست. برخلاف انقلاب های مخملی که نارضایتی مردم توسط یک گروه فاسد در راس حاکمیت آن کشورها مصادره شد، مردم ما برعکس خود این گروه فاسد را در حاکمیت هدف قرار داده اند و می خواهند آنان را برکنار و رهبران آرمان خواه و غیرفاسد را بجای آنان بنشانند. این محتوای انقلابی است که در کشور ما جریان دارد که در تقابل با انقلاب های مخملی است.

 

رهبران اصلاح طلب یکی پس از دیگری به اتهام تلاش برای انجام "انقلاب مخملی" محاکمه و به حبس های طولانی مدت محکوم می شوند. این محاکمات البته نشاندهنده ضعف حکومت و ناامیدی آن است. اکنون که معلوم شده نمی توان جنبش سبز را محو و نابود و رهبران آن را قتل عام کرد، می خواهند حداقل با این محاکمات راه فعالیت سیاسی و نامزدی رهبران اصلاح طلب در هر انتخاباتی درآینده سد کنند. جرم این عده نیز در واقع تلاش برای مقابله با کودتاست نه انجام انقلاب مخملی. جالب اینجاست که حکومت می گوید انقلاب مخملی در ایران ممکن نیست. اگر ممکن نیست پس چرا یک عده بخاطر آن در زندان و سلول انفرادی هستند؟
اخیرا رهبر جمهوری اسلامی با تغییر نام انقلاب مخملی به "براندازی نرم" آنچه را تا دیروز ناممکن اعلام می کرد بزرگترین خطر و تهدید برای حکومت معرفی کرده است. این اصطلاح "براندازی نرم" هم از آن نوع اصطلاحات و اختراعاتی است که در جمهوری اسلامی سه دهه است نو بنو ساخته می شود. در ابتدای انقلاب هم جناح راست حکومت و پدران همین کودتاچی های امروز اصطلاح "کودتای خزنده" را اختراع کرده، مدعی بود که توده ای ها می خواهند کودتای خزنده کنند. در توضیح این اصطلاح عجیب و خودساخته هم می گفتند که مگر حزب توده یک حزب سیاسی نیست و مگر هدف حزب سیاسی بدست گیری قدرت نیست، پس این یعنی که حزب توده می خواهد آرام آرام قدرت را بدست بگیرد و این می شود کودتای خزنده! حتی همین آقای خامنه ای در دیدار با دبیراول وقت حزب توده ایران، یعنی نورالدین کیانوری به وی هشدار داده بود که حزب شما خیلی فعال است و دارید گسترش پیدا می کنید. کیانوری گفته بود، اگر قرار بود گسترش پیدا نکنیم و فعال نباشیم که باید در خانه هایمان می نشستیم. و ایشان پرسیده بود "تحصیلات شما چیست؟" کیانوری گفته بود دکتر مهندس آرشتیکت است. خامنه ای گفته بود خوب می توانید در خانه نمانید و بروید چند ساعت در دانشگاه تدریس کنید و مهندس تربیت کنید!
وقتی کیانوری و حزب به این توصیه عمل نکرد، آنوقت گفتند فعالیت حزبی یعنی براندازی خزنده!
بعدها، درجریان آخرین ماه های مجلس ششم نیز همین آقای خامنه ای در یکی از سخنرانی های تشریفاتی اش برای عده ای که به دیدارش برده شده بودند، در اعتراض به مجلس ششم و فعالیت مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت گفت: پس بگوئید ولایت احزاب شده، نه ولایت فقیه!
اینست آنچه ایشان درباره فعالیت حزبی قبول دارد و سرانجام نیز دیدیم که برای حفظ قدرت خویش و مقابله با احزاب اسلامی که حتی بنیانگذاران و رهبران آن از یاران خود در سالهای جنگ با عراق بودند دست به کودتا زد.
اصطلاح براندازی نرم هم از همین قماش است. منظور از براندازی نرم این است که مردم می خواهند از طریق انتخابات قدرت و اختیارات مطلقه ایشان و اطرافیان نظامی و غیر نظامی اش بر بیاندازند.
اینکه آقایان می گویند در ایران انقلاب مخملی ممکن نیست درست می گویند اما این را که چرا ممکن نیست نمی خواهند به روی خود بیآورند. انقلاب مخملی یا باصطلاح براندازی نرم تابع یک شرایط و اوضاعی است که در ایران موجود نیست. انقلاب مخملی در کشورهایی رخ داد که حکومت های آن خود را انقلابی و مردمی می دانستند و به همین دلیل حاضر نبودند به روی مردم خود شلیک کنند. این چه ربطی به جمهوری اسلامی دارد که رهبر آن در نماز جمعه دستور شلیک می دهد و در زندان هایش تجاوز و قتل امری مرسوم و عادیست؟ مخملی بودن یا نبودن یک جنبش را مردم تعیین نمی کنند بلکه حکومت ها هستند که تعیین می کنند. مردم همیشه مایلند که از راه مسالمت آمیز به خواسته های خود برسند. چه کسی دلش می خواهد از ابتدای یک جنبش با دست خالی برود جلوی توپ و گلوله؟
انقلاب 57 هم یک انقلاب کاملا مسالمت آمیز بود. مردم به سمت کسی شلیک نکردند، این حکومت بود که به سمت مردم شلیک کرد. زمانی هم که حکومت در پایان کار تانک ها را به خیابان کشید، مردم هم در مقابل آن ایستادند و کار رژیم یکسره شد.
ترکیب حکومت در کشورهایی که در آنها باصطلاح انقلاب مخملی رخ داد ترکیب ویژه ای بود که هیچ شباهت به ترکیب گروه حاکم در جمهوری اسلامی ندارد. در آن کشورها حکومت مرکب بود از یک عده افراد معتقد به آرمان ها و اندیشه های مردمی و یک بخش فاسد و ضدانقلابی. هرکس یادداشت های روزانه "کرنتس" آخرین رهبر آلمان دمکراتیک درباره ماه های پایانی حکومت حزب سوسیالیست متحد در بخش شرقی آلمان را که در زندان آلمان غربی نوشت بخواند با جزئیات روزشمار و حتی ساعت به ساعت این واقعیت آشنا می شود. این واقعیت که حزب سوسیالیست متحد حاضر نشد به روی مردم معترض آتش بگشاید. حتی به قیمت سقوط حاکمیتش. ما در جمهوری اسلامی شاهد چنین رویکردی هستیم؟ در کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی، در آن سال پایانی که همه آنها یکی بعد از دیگری سقوط کردند، احزاب حاکم حاضر نشدند روبروی مردم خود قرار بگیرد. البته، در این احزاب افراد فاسدی به رهبری آنها راه یافته بودند که بخش مهمی از ناکارآمدی و فساد در دولت های سوسیالیستی سه دهه 1960 و 1970 و 1980 نیز متوجه آنها بود. و تازه فسادی که از آن یاد می شود، با فسادی که در نظام و دولت های سرمایه داری حاکم است کوچکترین شباهتی نداشت. برای نمونه بخش فاسد در رهبری حزب کمونیست شوروی حداکثر امتیاز و فسادش آن بود که می توانست بجای خانه 2 اتاقه، یک خانه 4 اتاقه برای خود دست و پا کند. دو تا هم خارج از ضوابط برای دختر و پسر و فک و فامیلش بگیرد. صاحب کارخانه و ویلا و هواپیمای خصوصی نبود، گرچه می خواست صاحب آنها هم باشد. نظام اقتصادی سوسیالیستی مانع گسترش فساد به چنین ابعادی، یعنی به ابعاد سرمایه داری آن بود. بنابراین، قشر مورد اشاره ما خود ذینفع در براندازی و استقرار سرمایه داری بجای رژیم سابق بود. چنانکه مثلا در نمونه اتحاد شوروی دیدیم که خود همان رهبران فاسد سابق از قماش یلتسین سند سرنگونی اتحاد شوروی را امضا کردند و به دزدها و بانکداران و غارتگران بعدی ثروت مردم آن کشور تبدیل شدند. انقلاب مخملی و در واقع ضدانقلاب مخملی در این شرایط ممکن شد.
اما در جمهوری اسلامی چنین چیزی ممکن نیست چون بخش فاسد حکومت منافعش در بقای حکومت است نه در رفتن آن. آنها خود بزرگترین غارتگران ثروت های ملی هستند و می دانند که تنها در صورت بقای آنان در حکومت می توانند به این غارت ثروت ملی ادامه دهند. آنها هیچ ابایی از شلیک به روی مردم خود ندارند. همانطور که تردیدی در غارت دسترنج آنان ندارند. اگر هم اینجا و انجا تردیدی از خود نشان می دهند از ترس عاقبت کار است.
البته یک بخش معتقد و آرمان خواه و غیرفاسد هم در حاشیه رهبری جمهوری اسلامی وجود دارد، که استثنا در قاعده است. برخلاف احزاب حاکم در کشورهای سوسیالیستی شرق اروپا که تناسب برعکس بود. یعنی همان بخشی که امروز در کنار مردم است و رهبران و همراهان جنبش سبز مردم ما را تشکیل می دهند. ولی این بخش ابزارهای کاربرد زور یا جلوگیری از آن را در اختیار ندارد.
جمهوری اسلامی با شلیک به سمت تظاهرکنندگان و استفاده از چماق بدست ها و زندان ها و خونریزی هایی که در همین چند ماه اخیر انجام داد ثابت کرد که انقلاب مخملی در آن ممکن نیست. فساد و تباهی و غارت و ضرورت حفظ قدرت برای ادامه آن بیش از آن نفوذ کرده است که امکان "مخملی" شدن جنبش مردم را بدهد. جمهوری اسلامی به یک انقلاب واقعی نیاز دارد و این انقلاب واقعی همان جنبشی است که امروز مردم ما در خیابان ها و محل های کار و کسب و حتی خانه های خود در کار ایجاد آن هستند. مردم ما البته به تلاش خود برای مسالمت آمیز کردن تحولات ادامه خواهند داد، همانطور که در انقلاب 57 تا آخرین لحظه این تلاش را کردند. اما این تلاش برای مسالمت آمیز کردن تحولات به معنای "مخملی" بودن جنبش سبز نیست. برخلاف انقلاب های مخملی که نارضایتی و جنبش مردم توسط یک گروه فاسد در رهبری آن کشورها مصادره شد، مردم ما برعکس خود این گروه فاسد را هدف قرار داده اند و می خواهند آنان را برکنار و رهبران آرمان خواه و غیرفاسد را بجای آنان بنشانند. این محتوای انقلابی است که در کشور ما جریان دارد که درست در تقابل با انقلاب های مخملی است.


راه توده 247 14.12.2009

 

بازگشت