راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

بیش از دو سیاست
در برابر ما و جنبش قرار ندارد!

یا فریب شعارهای جناح راست متمایل به فاشیسم را خورده و به بهانه حمایت از مبارزه ضد امپریالیستی پشت آن قرار گیریم و یا از اصلاحات دفاع کرده و مانع سلطه کامل این جناح شویم. در غیر اینصورت حرف های پراکنده، آشفته نویستی و کلی گوئی و مانورهای مقطعی که معلوم نیست کدام اهداف شخصی و غیر مرتبط با جنبش مردم و زندگی مردم در پشت آن پنهان است، نه سیاست است و نه مبارزه، چه رسد به آن که مشی و سیاستی توده ای معرفی شود.

 

سوسیال دموکراسی، راست لیبرال و فاشیسم همه سیاست های مختلف طبقه حاکم در کشورهای سرمایه ‌داری هستند. با اینحال اینکه کدامیک از این سیاست ها در لحظه معین در یک کشور اجرا شود، به هیچوجه برای طبقه کارگر و زحمتکشان و نیروهای مترقی جامعه بی تفاوت نیست. زیرا صرفنظر از آنکه اجرای این یا آن سیاست پیامدها و اثرات مختلف و گوناگونی را بر جای می گذارد، اینکه کدام سیاست در لحظه معین اجرا شود نشان از وضعیت سیاسی کلی جامعه، نشان از تناسب نیروهای سیاسی و طبقاتی دارد. چنین نیست که طبقه ای چون حاکم است هر سیاستی را که دوست داشت می تواند اجرا کند. سیاست طبقه حاکم خود تابعی از تناسب نیروهای سیاسی است. به همان اندازه که تفوق سوسیال دموکراسی به معنای فشار خواست های توده های زحمتکش بر طبقه حاکم است، تفوق فاشیسم به معنای دست بالا پیدا کردن هارترین جناح های سرمایه‌ داری، به معنای تغییر فاحش تناسب قوا به زیان نیروهای مترقی و زحمتکشان است. به معنای آن است که نیروهای مترقی و فراتر از آن همه نیروهای پذیرای دموکراسی نتوانسته اند اتحادی را بوجود آورند که مانع از پیروزی فاشیسم و حذف آنان شود.
این تمام شرایط سیاسی، تمام وضعیت ذهنی جامعه است که در سیاست طبقه حاکم منعکس است و نه وضع اقتصادی. مثلا در خود ایران در رد صلاحیت های شورای نگهبان اشخاصی وجود دارند که یک انتخابات در میان رد صلاحیت و سپس تائید صلاحیت و دوباره رد و تایید شده اند بدون آنکه بنیادهای اقتصادی جامعه تغییر معناداری در این فاصله کرده باشد. این وضعیت ذهنی جامعه، درک مردم و تناسب قوای ناشی از آنست که در این رد و تاییدها بازتاب پیدا می کند. به همین شکل مثلا پیروزی فاشیسم خود نشان از جامعه ای دارد که در چنبره بحران اقتصادی گرفتار شده و این بحران بصورت یک انحطاط اجتماعی بروز یافته است. یعنی بصورت جامعه ای ناامید که نیروهای فعال آن قادر نیستند خود را متشکل کنند و بر موانع ذهنی اتحاد خود غلبه کنند. همین بحران اقتصادی در شرایط جامعه ای که درکی عمیق از علل بحران بدست آورده و گرهگاه اصلی تضادها را درک کرده و آماده مبارزه برای تغییر وضعیت است می تواند مقدمه یک وضع انقلابی باشد. می بینیم چرا نمی شود سیاست را از اقتصاد نتیجه گرفت. هر وضع اقتصادی حامل امکان های سیاسی مختلف و متضاد است که شرایط ذهنی و روبنایی جامعه تعیین کننده تفوق هر یک از آنهاست. اگر جز این بود اصلا مبارزه سیاسی بی معنا بود. اگر از هر وضع اقتصادی فقط یک سیاست می توانست بیرون آید سرنوشت مبارزه سیاسی از همان ابتدا روشن بود و دلیل و معنایی برای این مبارزه و اتحاد و جبهه و... اصلا وجود نداشت.
اتحاد با طرفداران اصلاحات در شرایط امروز ایران یک سیاست بدون جایگزین است، گرچه عمدتا به شکل پشتیبانی می تواند عملی باشد.
در برابر سیاست دفاع از اصلاح طلبان تنها یک سیاست دیگر ممکن است با دو شکل مختلف. یا اینکه معتقد باشیم که کل این رژیم از اصلاح طلب و غیراصلاح طلب و اصولگرا و غیراصولگرا باید سرنگون شود، یعنی در واقع بطور غیرمستقیم و تا لحظه این سرنگونی که معلوم نیست چه مدت طول کشیده و از چه مسیرهائی و با چه عوارض و پیامدهای ویرانگری خواهد گذشت دفاع کنیم و اجازه دهیم قدرت همچنان در دست جناح راست باقی بماند. یا آنکه رسما و مستقیما به این یا آن شکل و به این بهانه و آن بهانه، و حتی گاه زیر پوشش چپ و تحت عنوان مبارزه با امپریالیسم، مدافع حفظ وضع سیاسی موجود به سود جناح راست باشیم.
هر کس مدعی است سیاستی را می شناسد که می تواند جایگزین سیاست اتحاد با طرفداران اصلاحات باشد و ضمنا و عملا به معنای حفظ سیاسی وضع موجود به سود راست نباشد، بطور خیلی روشن و مشخص آن را ارایه دهد که با کدام نیروی سیاسی در ایران امروز می خواهد متحد شود، چگونه و برای رسیدن به چه هدفی؟ در غیر اینصورت حرف های پراکنده و کلی گوئی و مانورهای مقطعی که معلوم نیست کدام اهداف غیر مرتبط با جنبش مردم و زندگی مردم در پشت آن پنهان نه سیاست است و نه مبارزه چه رسد به آن که مشی و سیاستی توده ای تصور شود.

راه توده 212 09.02.2009

 

بازگشت