راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

تغییر سیاست جنگی
مهم ترین رویداد این مرحله است


در شرایط کنونی شعار سیاسی ما باید بیانگر آن سمتگیری باشد که هدف آن تغییر سیاست جنگی طبقه حاکمه باشد، چنان شعاری که بتوان حتی در نیروهای مدافع این سیاست نیز ایجاد شکاف کند. باید بتوان از درون حاکمیت کنونی درشرایط تحول اوضاع، بسود سیاست مورد نظرما نیرو جذب کرد. در طیف مقابل نیز این شعار باید بتواند آنهائی را که ادامه سیاست جنگی به زیان منافع طبقاتی آنان است را با یکدیگر علیه این سیاست متحد سازد.
برخی می‌گویند حزب توده ایران در دوران پس از انقلاب پشتیبانی خود از رهبری انقلاب را با ضرورت اتحاد طبقه کارگر و قشرهای زحمتکش و خرده بورژوازی توجیه می‌کرد. آیا این با آنچه در مورد مبنای سیاسی اتحاد گفته شد منافات ندارد؟
این درست است که حزب توده ایران سیاست ضرورت اتحاد با خط امام بمثابه نماینده توده‌های وسیع و قشرهای خرده بورژوازی را دنبال می کرد، اما برای آنچه "خط امام" می‌نامید پنج وجه مشخصه و سمتگیری سیاسی بر‌شمرد که آن ضرورت اتحاد با خط امام، منوط به تحقق این اصول بود.

 

سمت گیری دفاع از محرومان،
سمت گیری علیه بازگشت سلطه امپریالیسم بر ایران،
سمت گیری حفظ و گسترش اتحاد همه نیروهای شرکت کننده در انقلاب،
سمت گیری حفظ و گسترش آزادی‌ها و
سمت گیری به سوی پایه ریزی اقتصاد ایران بر مبنای سه بخش دولتی، خصوصی و تعاونی.


اگر رهبری انقلاب در دست خرده بورژوازی بود ولی در سیاست خود نه ضد امپریالیست بود، نه طرفدار محرومان، نه آزادی‌ها، نه اتحاد و نه اقتصاد سه بخشی، این می‌شد حاکمیت حجیته و جایی برای پشتیبانی از آن وجود نداشت. چنان که امروز جائی برای دفاع از حاکمیت کنونی باقی نمانده است.
بنابراین ما براساس آنکه رهبری انقلاب ایران در دست خرده بورژوازی بود از آن پشتیبانی نکردیم، بلکه بر اساس آنکه این پنج مشخصه را در سیاست آن تشخیص دادیم از آن پشتیبانی کردیم. گرهی که در اینجا وجود داشت مسئله اتحاد بود. یعنی آیا می‌ شد با توجه به جنبه مذهبی جنبش و رهبری مذهبی انقلاب نسبت به دستیابی به یک اتحاد امیدوار بود؟ حزب توده ایران معتقد بود با توجه به این که سیاست ما و این نیروها در عمده ترین محورها، یعنی از جمله در دفاع از محرومان، آزادی‌ها و علیه امپریالیسم مشترک است این اشتراک سیاسی در شرایطی که پایگاه طبقاتی این نیروها نیز خرده بورژوازی بعنوان متحدین طبقه کارگر است می‌توان بر موانع ذهنی اتحاد غلبه کرد. واگرنه، این پایگاه طبقاتی – خرده بورژوازی- به خودی خود و به تنهایی اگر آن اشتراکات سیاسی عمده را نداشت هیچ محور و محملی برای اتحاد سیاسی بوجود نمی‌آورد. این که این اتحاد در عمل نتوانست تحقق یابد نه به معنای نادرست بودن آن سیاست بود، نه به معنای نادرست بودن پایه طبقاتی اتحاد. بلکه نتیجه یک سلسله عوامل مربوط به تحول شرایط سیاسی و تناسب قوای جهانی و داخلی بود که به جای خود باید به آن پرداخت. بنابراین پشتیبانی دیروز ما از خط امام یک پشتیبانی سیاسی بود همانگونه که پشتیبانی امروز ما از اصلاح طلبان یک پشتیبانی سیاسی است. نه دیروز این پشتیبانی جنبه دنباله روی و مذهبی داشت و نه امروز چنین جنبه هائی را دارد.
برخی می‌گویند مسئله امروز و عمده و گرهی جامعه ما مسئله خصوصی سازی است و مبنای اتحاد ما موضع دیگر نیروها نسبت به خصوصی سازی خواهد بود.
تصور کنیم حق با این عده باشد و ما همه نیروی خود را جمع کنیم و موفق شویم جنبشی را بر ضد خصوصی سازی بوجود آوریم. حالا اگر حکومت ایران زیر فشار جنبشی که ما برضد خضوصی سازی بوجود آورده‌‌ایم اعلام کرد "صدای انقلاب مردم را شنیده" و دیگر خصوصی سازی نمی‌کند و چند تن از سرمایه‌داران را دستگیر کرد و به زندان انداخت و بخشی از اموال خصوصی سازی شده را هم از "حلقوم" آنان بیرون کشید - مانند آخر حکومت شاه که هویدا و نصیری را زندانی کرد - تکلیف چه می‌شود؟
در صورت چنان سیاستی و چنین نتیجه ای، ما باید بر روی سیاست جنگی، بر روی سرکوب، بر روی تقلب در انتخابات، بر روی نظارت استصوابی، بر روی اختیارات بی اندازه و حساب رهبر، بر روی سیاست فاشیستی کردن حیات سیاسی و اجتماعی، بر روی ممنوعیت احزاب و سندیکاها، بر روی سانسور مطبوعات، بر سرکوب اقوام و ملیت‌ها، بر خفه کردن پیروان دیگر ادیان و مذاهب، بر روی ترویج خرافات و جهل پروری و ... چشم ببندیم چون حکومت می‌خواهد خصوصی سازی نکند؟
در شرایطی که ما از همه ابزارهای بیان و حضور سیاسی محرومیم و خودمان این توهم را در مردم دامن زده‌‌ایم که هیچ نیازی به تغییر شرایط سیاسی نیست و همه معضلات و مشکلات با خصوصی سازی نکردن درست می‌شود، چه تضمینی داریم که پس از آنکه جنبش فروکش کرد حکومت خصوصی سازی را دوباره از سر نگیرد؟ اصلا خصوصی سازی هم دیگر نکند و همین بورژوازی دولتی و بوروکراتیک غارتگر که مدام از آن شکوه می‌کنیم همه اموال را برای خودش نگه دارد و هيچ بخش خصوصی را هم در آن شریک نکند. آیا این یعنی اقتصاد دولتی و یک تحول؟ در وضع کنونی کشور ما خصوصی سازی کردن یا نکردن می‌تواند اصلا معیار سیاسی اتحاد و پشتیبانی باشد؟ یا اینکه برعکس خود مبارزه واقعی بر ضد سیاست جنگی سرمایه داری بزرگ دولتی وابسته به تغییر شرایط سیاسی است؟
خلاصه اینکه ما یک حزب سیاسی هستیم و هدف مبارزه ما تغییر وضع سیاسی است. امروز در مبارزه با سمتگیری ماجراجویانه در خارج و سرکوبگرانه در داخل و برای گشودن فضای سیاسی است که باید وضع سیاسی را تغییر داد و تازه پس از آن است که می‌توان ابزارهای لازم برای انجام تغییرات موثر در عرصه اقتصادی، یعنی در واقع در عرصه سیاست اقتصادی را بدست آورد. متحدان ما دراین مرحله کسانی هستند که می‌توانند به تغییر این شرایط سیاسی - هر قدر هم اندک - یاری رسانند.
 

 

راه توده 214 23.02.2009
 

                                                                                                                                        بازگشت