راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مردم و حکومت
هر دو
تجربه شاه را دارند

درباره جنبه خودجوش انقلاب سبز مردم ما سخن بسیار گفته شده است. میرحسین موسوی نیز از همان ابتدا با اتکا بیشتر بر روی حرکت خودجوش مردم به صحنه آمد که تجلی آن شعار "هر ایرانی یک ستاد" بود. می توان معتقد بود که میرحسین موسوی به میزان زیادی به تجربه انقلاب بهمن و رهبری ایت الله خمینی در این انقلاب متکی بوده و هست. در واقع نیز انقلاب سال 57 ایران نیز عمدتا بر مبنای حرکت های خودجوش مردم قرار داشت. شیوه رهبری ایت الله خمینی بر میدان دادن بر این جنبه های خودجوش متکی بود و تنها خطوط و شعارهای خیلی کلی را تعیین می کرد مانند اینکه "شاه باید برود" یا "بختیار باید استعفا دهد" یا مشابه آنها، ولی هیچگاه در نحوه و شکل و شیوه مبارزه برای تحقق این شعارها دخالت یا توصیه نکرد و نمی کرد. حتی قیام 22 بهمن در برابر کودتای ارتش نیز به شکل خودجوش انجام شد بدون انکه خمینی رهنمود یا دستوری در این مورد داده باشد. انقلاب ایران را می توان جزو معدود انقلاب هایی دانست که بدون داشتن یک حزب یا سازمان سیاسی در راس خود توانست از طریق یک رهبر و جنبش خودجوش مردم به پیروزی دست یابد.

اما اینکه انقلاب ایران توانست بدین شکل و بدون یک حزب رهبری کننده به پیروزی رسد پیامد چند عامل بود:

1- انقلاب ایران بکلی فاقد سازمان نبود. شبکه روحانیت تا دوردست ترین روستاهای ایران نفوذ و حضور داشت و به شکل یک سازمان عمل می کرد. این شبکه در درون کشور راه پیمایی های بزرگ را سازمان می داد، یا با مقامات کشوری گفتگو و مذاکره می کرد. با اینحال این یک "سازمان" در مفهوم دقیق کلمه نبود. این سازمان یک پارچه نبود، و به جز جنبه مذهبی آن ایدئولوژی واحدی نداشت، درون آن اختلاف نظر وجود داشت و نقش آن بیشتر تدارکاتی بود. مانند رساندن پیام ها و نوارهای آیت الله خمینی به درون کشور و بدست مردم، یا سازماندهی تظاهرات و تهیه وسایل لازم پیام رسانی. البته چند شخصیت برجسته و محوری در آن وجود داشتند که عملا نقش واسطه میان رهبری ایت الله خمینی از خارج و مردم را برعهده داشتند.  

2- عامل دومی که موجب شد انقلاب ایران بتواند بدون یک سازمان به پیروزی رسد بسته بودن سلطنت و ناتوانی آن از انطباق دادن خود با حوادث و رویدادها بود.  شاه در برابر جنبش مردم تنها کاری که می توانست به میان کشیدن نظامیان و ایجاد حکومت نظامی و شلیک کردن به سمت مردم بود. روشهایی مانند استفاده از لباس شخصی ها یا همان لباس قهوه ای های رژیم های فاشیستی، استفاده از نیروهای شبه نظامی مانند بسیج، استخدام چماقدار و غیره را شاه بلد نبود یا درحدی که بتواند با انقلاب مردم مقابله کند در اختیار نداشت زیرا شاه هیچگاه با جنبش وسیع مردم روبرو نشده بود. در حالیکه جمهوری اسلامی سالهاست دربرابر جنبش های مردم اعم از زنان، جوانان، کارگران و غیره از این روشها استفاده کرده و سالهاست که خود را آماده شورش سراسری مردم کرده است و می کند. به همین دلیل جنبش خودجوش مردم می توانست به اتکا رهبری خمینی بر بی سازمانی مقاومت شاه دربرابر این جنبش غلبه کند. 

3- عامل سوم این بود که شاه نیروهای طبقاتی که مدافع آن باشند یا آمده دفاع از آن باشند در اختیار نداشت. شاه متکی بر یک گروه سرمایه داران نوکیسه بود که از برکت افزایش درآمد نفت به ثروت های افسانه ای دست یافته بودند. اینان در همان ابتدای جنبش، خود زودتر از شاه ایران را ترک کردند. در حالیکه جمهوی اسلامی در دوران احمدی نژاد بویژه یک قشری را بوجود آورده است که از صدقه سر وابستگی به حکومت و جیره خواری آن نه همه آنان به ثروت های افسانه ای بلکه به انواع و اقسام امتیازات گاه اندک رسیده اند. شبکه بسیج از همین گروه تشکیل شده است. اینان دربرابر قانون با دیگران مساوی نیستند. از تعقیب و مجازات بکلی مصون هستند. امتیازهای خرد و کلان به آنان داده شده و امروز برای حفظ امتیازات خود حاضرند برای حکومت چماق بزنند، جاسوسی کنند، حتی آدم بکشند. بدیهی است این نیرو نمی تواند دربرابر جنبش سراسری مردم ایستادگی کند و هم اکنون در درون خود دچار بزرگترین شکاف و تردیدهاست. بخشی از تلاش حکومت برای وصل کردن جنبش مردم به خارج از کشور برای انگیزه دادن به این نیروها در ورای انگیزه ها و امتیازات مادی است که در اختیار آنان می گذارد. مقابله خودجوش با این شبکه سازمان یافته کاری دشوار است و آنچه مردم ما تا به همینجا دربرابر این شبکه انجام داده اند ورای انتظارها و توقع هاست و عمق جنبش کنونی را نشان می دهد. 

بنابراین دربرابر انقلاب 57 که جنبش مردم دارای رهبری بلامنازع، سازمان روحانیت و بی سازمانی نسبی رژیم شاه بود این جنبش خودجوش توانست بدون رهبری حزبی به پیروزی برسد. جنبش کنونی نسبت به انقلاب 57 یک ضعف بزرگ دارد که همان سازمان نیافتگی آن دربرابر امادگی و سازمان یافتگی حکومت است و یک برتری بزرگ داد و آن در این است که از یکسو متکی به تجربه انقلاب 57 و از سوی دیگر متکی به تجربه جنبش دوم خرداد بدینسوست. ضمن اینکه بر ابزارهای ارتباطی نوین متکی است. بنابراین همانگونه که حکومت نسبت به دوران شاه تجربه و آمادگی دارد، مردم هم نسبت به دوران شاه تجربه و آمادگی دارند. همین تجربه و آمادگی است که توانسته تا به امروز ضعف سازمانی جنبش را بپوشاند اما تا کجا این وضع می تواند ادامه پیدا کند روشن نیست.

میرحسین موسوی اخیرا از ضرورت ایجاد یک تشکل سخن گفته است که هدف آن آشکارا غلبه بر ضعف سازمانی جنبش کنونی و محدودیت های جنبش خودجوش مردم است. وظیفه این تشکل البته قرار گرفتن دربرابر ابتکارهای خودجوش مردم نیست، هماهنگ کردن آن است. این هماهنگی به موفقیت انقلاب سبز مردم ما کمک اشکار خواهد کرد.

 

بازگشت