راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

آیا جریان فکری احمدی نژاد
با جریان فکری اصلاحات تفاوت ندارد؟
تئوری را بخوانید
اما صحنه سیاسی را
دقیق تر ببینید!
 

یكی از خوانندگان راه توده پس از طرح یك سلسله سئوالات و ابهام ها می نویسد:
"واقعیت این است که با این ابهامات نمی توان انتظار داشت که حتی اطرافیان خود ما در انتخابات شرکت کنند. یک عده می افتند دنبال احمدی نژاد و جریانات فاشیستی، یک عده ای هم به مرور جذب جریان اصلاحات لیبرالی می شوند. اگر نبرد سیاسی انعکاس نبرد اقتصادی است، چرا باید مردم از ترس فاشیسم احمدی نژاد پشت سر کسانی بایستند که از اجرا نشدن حکم حکومتی در مورد اصل 44 گلایه دارند؟"

سوال در واقع و بطور روشن عبارت از آنست كه ما چرا باید مثلا در انتخابات ریاست جمهوری از اصلاح طلبانی پشتیبانی كنیم كه خواهان خصوصی سازی و موافق با فرمان رهبر برای زیر پا گذاشتن اصل 44 قانون اساسی هستند؟
به این سوال می شود از جوانب مختلف پاسخ داد. هم از جنبه پراتیک و عملی و هم از جنبه تئوریک و نظری. ما برای پاسخ به این پرسش ابتدا از جنبه عملی مسئله شروع می کنیم و سپس به جنبه نظری آن می پردازیم و رابطه میان نبرد سیاسی و نبرد اقتصادی را با نگاهی به تجربه فاشیسم در اروپای میان دو جنگ و دوران کنونی و تجربه خود حزب توده ایران در دوران پیش و پس از انقلاب مورد توجه قرار می دهیم.
از جنبه عملی، یعنی از ساده ترین و روشن ترین بخش آغاز می كنیم:
اگر موافقت و مخالفت با اصل 44 را محور قرار دهیم – که هم دولت نهم مجری آنست و اصلاح طلبان از آن دفاع می کنند- آیا كسانی دیگر، نیروهای سیاسی دیگر وجود دارند که مخالف حكم رهبر در تغییر ماهیت اصل 44 باشند و ما بتوانیم از آنها پشتیبانی كنیم؟
می دانیم كه چنین كسانی در سطح حاكمیت جمهوری اسلامی و در سطح نیروهای سیاسی جدی و دارای پایگاه اجتماعی و اثرگذار وجود ندارند. بنابراین گزینش در جمهوری اسلامی چه ما خوشمان بیاید یا خوشمان نیاید میان نیروهایی برگزار می شود كه همه آنان، با انگیزه ها و تحلیل های مختلف، كمابیش به ضروت تقویت بخش خصوصی اعتقاد دارند و اتفاقا بنظر ما طیفی كه در حول اصلاحات جمع شده اند و بویژه رادیكال ترین و پیگیرترین بخش آن، بیش از همه نیروهای سیاسی موجود در ایران ظرفیت جدا شدن از این مسیر را دارند. البته شخصیت ها و نیروهای چپ نیز هستند كه مخالف لیبرالیسم اقتصادی هستند ولی بحث در اینجا طبعا بر سر اتحاد با این نیروهای چپ داخلی نیست، بلکه بحث بر سر این است که خود این نیروها با چه نیروهای دیگری درحاکمیت و پیرامون آن می توانند متحد باشند و متحد شوند.
این كه از جنبه عملی و پراتیك شروع می كنیم فقط بخاطر آن نیست كه جنبه پراتیك جنبه ساده تر و روشن تر مسئله و در واقع همان جنبه ایست كه توده های میلیونی مردم كه از تئوری ها خبر ندارند بدان متوسل می شوند، بلكه از این نظر نیز هست كه این جنبه پراتیک اتفاقا مقدم بر جنبه تئوریک مسئله است. بر این نکته باید تاکید کرد زیرا احساس می شود عده ای این رابطه را معكوس درك می كنند و معتقدند كه پراتیك را باید از احكام تئوریك نتیجه گرفت. برای اینکه بتوانیم این تقدم پراتیک بر تئوری و اهمیت آن را درک کنیم مثلا به نظریه اضافه ارزش ماركس اشاره کنیم. مارکس از بررسی نظریه های اقتصادی و دستیابی به قانون اضافه ارزش به این نتیجه نرسید كه كارگر در عمل استثمار می شود. برعكس استثمار كارگر را در عمل دید و بدنبال دلیل آن رفت و قانون اضافه ارزش را كشف كرد. با این كشف درك ما از واقعیت و سازوكار استثمار غنی ترشد .اگر به فرض نظریه مارکس بدین نتیجه می رسید که کارگر استثمار نمی شود، این نظریه بود که باید تغییر می کرد وگرنه واقعیت استثمار کارگر که تغییر نمی کرد. به همین شکل ما ضرورت حمایت یا عدم حمایت از اصلاح طلبان را از این حكم كه "نبرد سیاسی انعكاس نبرد اقتصادی است" نتیجه نمی گیریم، برعکس صحت یا عدم صحت این حکم را در اینجا به محک می گذاریم. اگر بفرض این نظر که "نبرد سیاسی انعکاس نبرد اقتصادی است" ما را به این نتیجه برساند كه در گزینش میان احمدی نژاد و خاتمی باید اولی را برگزید ما نتیجه نمی گیریم پس باید سیاست خود را تغییر دهیم و بدنبال احمدی نژاد به راه افتیم، بلكه نتیجه می گیریم كه یك جای این حكم و تئوری ایراد دارد و باید اصلاح شود. یك نظریه درست نباید ما را به چنین نتیجه گیری ارتجاعی و نادرستی برساند.
ولی ما از كدام تئوری به این نتیجه رسیده ایم كه در گزینه میان این دو باید مثلا از اصلاح طلبان پشتیبانی كرد؟ هیچ تئوری و نظریه ای وجود ندارد كه بتواند با دقت ریاضی و بی چون و چرا به ما ثابت كند كه مثلا در گزینش میان احمدی نژاد و موسوی باید از اولی پشتیبانی كرد یا دومی. این تجربه عملی و تاریخی ما، درك و تحلیل ما از مجموعه واقعیت روز جامعه و نه فقط یك جنبه و یك جز آن است كه ما را در این جبهه یا جبهه دیگر قرار می دهد. نه همه واقعیت جامعه ما و نیازها و ضرورت های آن در اصل 44 خلاصه می شود و نه همه واقعیت اصلاح طلبان در دفاع یا عدم دفاع از حكم حكومتی در مورد این اصل. این واقعیت چنانکه خواهیم دید بسیار پیچیده تر است و عناصر مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی در این واقعیت وارد می شود كه مجموعه آنها را باید در نظر گرفت و براساس آن به پیش رفت.
 

 


راه توده 221 04.05.2009
 

بازگشت