راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

به یاد زنان بنیانگذار
حرکت های توده ای
سعید ماهری
 

من یکی از کارگران توده ای هستم. در یادمانده های دوران انقلاب اشاره ای شده بود به تلاش خانم ها در تشکیلات دمکراتیک زنان. می خواهم بگویم که این مطلب بسیار درست است و خوشحالم که انسان های پرتلاش توده ای فراموش نشده اند. من فقط می خواهم شمه ای کوچک از کار و تلاش این انسان های دوست داشتنی را برایتان بنویسم. من از نزدیک با آنها آشنا بودم. در رابطه با خانم های خیابان یوسف آباد که در فاصله سالهای 60- 59 برای یاد دادن کار خیاطی و یا کارهای هنری از چهل تکه دوزی تا تکثیر گیاهی در گلدان و سپس فروختن و یا فرستادن این چهل تکه دوزی ها برای کمک به جبهه های جنگ به نمایشگاه هائی که بر پا می شد. این کار با تشویق این خانم ها درمسجدی در یوسف آباد به اسم خیابان "دره گرگی" که اگر اشتباه نکنم بعدها شد خیابان کردستان انجام می شد. حدود سی یا چهل دختر و زن چرخ خیاطی های خودشان را می آوردند و سرگرم کار دوخت و دوز و یادگیری خیاطی می شدند و من هم که در کار خیاطی و برش کاری وارد بودم به آنها کمک می کردم.
می خواهم بگویم این خانم ها با چه امید و شوق و علاقه ای کار می کردند. همیشه می گفتند خوشحالیم که با یادگیری این کار زنها در آینده می توانند روی پای خودشان بایستند. در هر حال نمی دانم آنها اکنون کجا هستند اما هرکجا که هستند یادشان گرامی باد.
در ضمن برای اطلاع می نویسم که بدانید در همان یوسف آباد خیابان کردستان، با پشتکار و زحمت رفقای توده ای در همان مسجد شورای محل تشکیل شده بود. با کمک اهالی محل، از حاجی آقاهای محل که همیشه می دانستند ما توده ای هستیم و صادقانه کار می کنیم – چه در کارهای محلی و کمک به جمع آوری برای جنگ و چه آموزش خیاطی به زنان محل- توانستیم یک تعاونی آبرومند درست کنیم که هنوز هم هست. تعاونی رسمی که زمین آن را توسط "فم تفرشی" از تعاونی شهر و شهرسازی گرفتیم با سند و بعد هم عضو تعاونی شهر و روستا شدیم. درهمین تعاونی تمام اجناس مورد نیاز محله را تامین می کردیم. می خواهم برای شما بگویم که کار بزرگی در محله یوسف آباد انجام دادیم با عشق و امید و با اطمینانی که ساکنان محل به ما داشتند. من به عنوان مدیرعامل تعاونی انتخاب شدم. شما ببینید چه اعتمادی در محل داشتیم که حتی چند حاجی در هیات رئیسه و در شورای محل و تعاونی من توده ای را قبول کردند و من با اکثریت آراء انتخاب شدم. تمام حساب های بانک و دسته چک و همه داد و ستد ها را به من سپردند. بعدها تعاونی را سپردیم به دست خود مردم محل. دراینجا می خواهم یادی از رفیق توده ای "علی صمیمی" کنم که در کار تعاونی کمک شایانی کرد. رفیقی بود قدیمی و صاحب تجربه که همه سختی های کار را با خونسردی و متانت تحمل می کرد. متاسفانه در سال 1360 در اثر گازگرفتگی در خانه خود درگذشت. در کار ساختن تعاونی نیازمند آهن بودیم و آن را بازار آهن فروش ها به کمک برادر خانم خودم که آهنگر در و پنجره بود مجانی درست کرد، درحالیکه خود او حزب الهی بود و می دانست توده ایها این تعاونی را راه انداخته اند. خود او نیز در جبهه جنگ شهید شد.
الان که سقوط اخلاق و معیارهای آن سالها را مقایسه می کنم، دلم واقعا برای انقلاب می سوزد که چگونه در جمهوری اسلامی توانستند همه معیارهای زیبای آن را نابود کنند و مردم را از همکاری به رویاروئی با هم بکشانند.
 

راه توده 215 02.03.2009


                                                                                                                                             بازگشت