|
هفته ای که گذشت را می توان به تمامی هفته 13 آبان دانست. هر چه در این هفته گذشت با این روز و حوادث آن در ارتباط بود. در ابتدای هفته خبر تشکیل "جنبش سبز علوی" اعلام شد. هدف از تشکیل آن بطور رسمی تقابل با انقلاب سبز مردم اعلام شده است. روز 13 آبان اولین نمایش این جریان در خیابان ها بود. حدود 100 نفر از حقوق بگیران علوی با گرفتن پارچه سبز بزرگی در یکی از خیابان های تهران جمع شدند و خبرگزاری های فارس و ایرنا و غیره که از قبل در محل حاضر بودند با گرفتن عکسهایی از این جمع آن را "تجمع اندک شمار هوادران موسوی" معرفی کردند. با این حضور هدف از جنبش سبز دولتی معلوم شد. یعنی اینکه در تبلیغات دولتی جای جنبش سبز مردم ایران با جریان دولتی سبز علوی باید معکوس شود. هر جا حضور عظیم طرفداران انقلاب سبز مردم ماست به حساب جریان سبز دولتی گذاشته شود و هر جا که حقوق بگیران جریان دولتی علوی حضور دارند به حساب شمار اندک حامیان انقلاب سبز مردم ما گذاشته شود. تشکیل این جریان را می توان واقعا نشانه اوج درماندگی فرماندهان سپاه و بیت رهبری و دولت احمدی نژاد دانست. حضور یک چنین جریانی در واقع دو نتیجه دارد: اولا مردم از این پس برای نشان دادن تمایز خود از جریان سبز دولتی سعی می کنند رفتارها و شعارهای رادیکال تری از بدست بستن مسالمت آمیز یک پارچه سبز یا شعار الله اکبر از خود نشان دهند که نمونه های این گونه شعارها و اینگونه رفتارها در تظاهرات 13 آبان دیدیم. ثانیا از این به بعد بهانه لازم برای استفاده از نمادهای سبز را هم دارند. فرماندهان سپاه با همین نبوغی که در ایجاد جنبش سبز علوی نشان دادند می خواهند کشور را اداره کنند؟
از راه پیمایی روز 13 آبان تحلیل های بسیار شده است. آنچه در اینجا به آن اشاره می شود برخی نکات حاشیه ای آن است. نخستین نکته اصرار رسانه های دولتی به حضور کم مردم در این راه پیمایی است. این اصرار برای سرپوش گذاشتن یک واقعیت دیگر است. در واقع مسئله شمار اندک یا زیاد هواداران جنبش سبز نیست، مسئله شمار کسانی است که نیروهای دولتی توانسته اند بسیج کنند که شاهدان آن را بین 2 تا 3 هزار نفر تخمین زده اند. حتی برای طرفداران جنبش سبز هم این میزان حضور و این ریزش شدید نیرو هواداران دولت تعجب آور بوده است. این ریزش چندین دلیل دارد: اولا. بخشی از شرکت کنندگان سنتی این گونه تظاهرات که صداقت داشته اند یا اکنون در صفوف حامیان جنبش سبز هستند یا دیگر حاضر نیستند با صحنه های خشونت و سرکوب و کشتاری که خود شاهد و ناظر آن بوده اند برای حمایت از این حکومت به خیابان بیایند. ثانیا. گروه دوم طرفداران احمدی نژاد را افراد فرصت طلب تشکیل می دهند که آنها هم می دانند در اینگونه روزها در خیابان ها نقل و نبات تقسیم نمیشود و حتی با وجود حاشیه امن دولتی حاضر نیستند خطر کنند و در تظاهرات شرکت کنند. ضمن اینکه به آینده احمدی نژاد و حکومت اطمینان ندارند و نمی خواهند خود را انگشت نما کنند و شناسایی شوند. و بالاخره اینکه بخش عمده شرکت کنندگان سنتی تظاهرات دولتی همین نیروهای چماقدار و انتظامی و نظامی بودند که اکنون ناگزیرند آنها را در سطح شهر و برای کنترل مردم بکار گیرند. یعنی حکومت هرچه نیرو داشته و دارد برای سرکوب گذاشته است و دیگر نیرویی ندارد که با آن تظاهرات مسالمت آمیز ترتیب بدهد. ترکیب این سه عامل بصورت یک ریزش نیروی چشمگیر خود را نشان می دهد که در تظاهرات 13 آبان این هفته و حضور هفته گذشته احمدی نژاد در مشهد شاهد آن بودیم. در شب جشن تولد امام رضا در صحن حرم ایشان، کمتر از 2 هزار نفر پای صحبت احمدی نژاد نشسته بودند که بخش مهمی از آنان زایران و نمازگزاران حرم بوده اند. و هرکس می تواند بفهمد که این یعنی پایان! اما در مورد آنچه به شمار شرکت کنندگان جنبش سبز در تظاهرات مربوط می شود حتی اگر 1000 تن در این تظاهرات شرکت می کردند معنای آن یک جنبش میلیونی در پشت سر آنان بود. مگر احزاب مثلا اروپایی که چند ده میلیون در انتخابات رای می آورند چند عضو دارند؟ حداکثر 2000 یا 3000 عضو که برای آنها تبلیغ می کنند و اعلامیه پخش می کنند. آن هم در شرایط بی خطر واگرنه درصورت خطر شاید 50 تن هم حاضر به خیابان امدن نباشند. ولی همین احزاب در انتخابات چند میلیون رای میآورند. بنابراین جنبش سبز اگر حتی می توانست 1000 تن را هم به خیابان بکشاند نشانه پشتوانه میلیونی آن بود چه رسد به اکنون و همین 13 آبان که دهها هزار تن، در چند نقطه شهر تهران و همچنین در چندین شهر بزرگ ایران با قبول همه خطرات وارد خیابان شدند. در تمام دوران انقلاب ایران هم در روزهایی که زد و خورد بود حداکثر 1000 نفر در خیابان ها بود. اما همین شمار در راه پیماییهای تاسوعا و عاشورا به چند میلیون و در روز ورود آقای خمینی به همه شهر تبدیل شد. اما عجیب تر از همه حضور انبوه زنان و مردان میانسال و مسن در تظاهرات کنونی است که در کنار و گاه همراه با جوان هایشان و برای مراقبت از آنان در تظاهرات شرکت می کنند. پدیدهای که واقعا بی سابقه و تحسین برانگیز است. اکنون نیروهای دولتی مدام اینها را به حساب خود شمارش می کنند. یک نفر را که چماق و باتوم بدست دارد و پول می گیرد و صدگونه حمایت می شود میگذارند دربرابر آن که از جانش گذشته و به خیابان آمده و برابری نیروها را اینچنین در ذهن خود تعیین می کنند. در حالیکه هرکدام از آن مادران و جوانانی که با همه خطرها به میدان آمده اند هر یک به تنهایی چندین هزار نفرند در حالیکه آن یک نفر حکومتی را اگر چماق و پول را از او بگیرند همان یک نفر هم نیست. هیچ نیست. سمت باد که عوض شود برضد همین امردهندگان امروزش چماق خواهد زد.
مسئله دیگری که در 13 آبان اتفاق افتاد محاصره خانه و محل کار میرحسین موسوی و جلوگیری از خروج وی برای شرکت در تظاهرات و همچنین حمله به مهدی کروبی بود. رسانه های دولتی ضمن اینکه خود اجازه خروج به آقای موسوی برای شرکت در تظاهرات را نمی دهند او را به ترسیدن و شرکت نکردن در تظاهرات متهم می کنند. جالب اینجاست که در ابتدا می گفتند که "اغتشاش" ها به گردن موسوی است چون او در تظاهرات شرکت کرده، حالا می گویند که او خودش در تظاهرات شرکت نمی کند مردم را می فرستد جلوی باتوم و گلوله. فرض بگیریم این سخن درست باشد. مگر آقای خمینی که رهبر انقلاب ایران بود در راه پیمایی شرکت می کرد؟ ایشان اصلا در خارج از کشور بود و در فرانسه و در یک باغ مصفایی اقامت داشت. اتفاقا شاه هم همین را می گفت که خمینی در خارج و زیر درخت سیب نشسته و جوان ها را می فرستد جلوی گلوله. نمی گفت چه کسی دستور با گلوله زدن مردم را می دهد و چه کسی آن را شلیک می کند و اصلا برای چه باید گلوله به سمت مردم شلیک شود. میگفت خمینی مسئول آن است. ارث شاه و ارتش او هم رسیده است به رهبر و فرماندهان سپاه. اگر حکومت هم در روز 13 آبان جلوی حضور میرحسین موسوی را در راه پیمایی نمی گرفت هیچ دلیلی برای شرکت امثال وی یا کروبی و یا خاتمی و دیگر رهبران مورد قبول و احترام مردم در راه پیمایی های خطرناک نیست. این افراد تنها به خود تعلق ندارند بلکه به یک جنبش و به یک کشور تعلق دارند و جنبش باید از رهبران خود محافظت کند. برخلاف تبلیغات شاهانه، در دوران انقلاب هم مردم ناراحت از این نبودند که چرا آقای خمینی در ایران نیست و خودش با پای خودش در همه راه پیمایی ها شرکت نمی کند، برعکس موقع ورود وی به ایران نگران بودند که برای جان وی یا برای هواپیمای حامل وی اتفاقی بیفتد. رهبری کنونی ایران می تواند در همان سی سال پیش و روش های شاهانه در جا بزند ولی مردم ایران آنچه که سی سال پیش فریب آن را نخوردند اکنون بعد از این هم تجربه نیز نخواهند خورد.
یکی دیگر از حوادث روز 13 آبان حمله طرفداران احمدی نژاد به احمد توکلی نماینده مجلس هشتم و "منافق" نامیدن او بود. این رفتار نیز از بسیاری مطالب حکایت می کند، زیرا نمونه ای از نگرشی است که سپاه و احمدی نژاد به کل مجلس هشتم دارند و البته بی دلیل هم نیست. هم احمدی نژاد می داند، هم توکلی و هم دیگر نمایندگان به اصطلاح اصولگرای مجلس هشتم می دانند که آنها منتخب مردم نیستند، بلکه منتصب شورای نگهبان و احمد جنتی هستند. نمایندگان مجلس هشتم آن روزی که قبول کردند بدون رقابت و با رد صلاحیت نمایندگان اصلاح طلب بر کرسی های مجلس تکیه زنند باید چنین روزی را پیش بینی می کردند. آنها زبونی خود را از همان زمان پذیرفتند و حال ناگزیرند گردن خود را دربرابر امثال احمدی نژاد کج کنند و منافق را هم بشوند و دم بر نیاورند که مبادا از زندگی رد صلاحیتشان کنند. تاره اکنون روزهای خوش مجلس هشتم است. این مجلس نه آبرویی در نزد ملت دارد، نه اعتباری در نزد قدرت. در قبال سرکوب و کشتار مردمی که گویا نماینده آنها هستند تا توانسته همراهی و هر جا نتوانسته سکوت کرده است. جرات انتقاد از دستگاه قدرت را هم ندارد. با گسترش بحران نخستین کسانی که بهای شدت گرفتن خشونت ها را خواهند پرداخت همین نمایندگان مجلس خواهند بود که ضعیف ترین حلقه قدرت حاکم هستند. اگر از دست خشم مردم هم جان سالم بدربرند از دست سپاه و نظامیان بدر نمی برند. آنچه با احمد توکلی در راه پیمایی روز 13 آبان شد تازه اول این ماجراست و نشانی از نحوه پایان گرفتن آن دارد. فضای خشم و خشونت که بالا گیرد باید عده ای قربانی حفظ قدرت شوند و این عده اتفاقا بیشتر باید از درون طیف حاکم باشند. نمایندگان اصولگرای مجلس هشتم اکنون بهای فرصت طلبی و عدم پایبندی به اصول را می پردازند و در آینده با موقعیت ضعیفی که دارند بیش از این خواهند پرداخت.
یکی دیگر از حوادث هفته گذشته درباره تظاهرات 13 آبان غیب شدن خطبه های نماز جمعه از روی سایت های خبری بود. تنها چیزی که درباره این نماز می دانیم آن است که احمد خاتمی آن را خوانده است و گزارشی که سایت آفتاب در این باره داده است. دلیل حذف خبرهای نماز جمعه هم به احتمال قوی آن بوده که حکومت هنوز فرصت نکرده از شوک 13 آبان بیرون بیآید و سمتگیری تبلیغاتی واحدی را در قبال این حادثه اتخاذ کند. در واقع حکومت دو راه در پیش دارد: یا شعارها و حملاتی را که به علی خامنهای در این تظاهرات شد بزرگ کند و سعی کند رهبران جنبش سبز را از این طریق زیر فشار قرار دهد که با پذیرش خطر از بین رفتن سراپای اقتدار رهبر همراه است. یا اینکه این حادثه را به سکوت بگذراند و بیش از این خود بدست خود رهبر را سکه یک پول نکند. تا به امروز سمت تبلیغاتی حکومت در جهت دوم بوده است، ولی هیچ دلیلی نیست که در طی هفته کنونی این سمتگیری تغییر نکند و از نماز جمعه هفته آینده خط تبلیغی اول شروع نشود. سکوت و کم بها دادن به خطبه های نماز جمعه این هفته احمد خاتمی هر چه باشد در ارتباط با سکوت یا وارد شدن در یکی از این دو سمتگیری است. در هفته گذشته و قبل از تظاهرات 13 آبان این خبر نیز منتشر شد که یکی از طرح های مطرح برای بازگرداندن آرامش به جامعه عبارتست از طرح مربوط به مرخصی رهبر و مسافرت چند ماهه او به خراسان و تشکیل شورای موقت رهبری با شرکت مراجع عظام تقلید. این طرح را چه کسانی پیش کشیدهاند و تا چه اندازه پشتوانه دارد معلوم نیست ولی هرچه هست نشان میدهد که در بالاترین مراکز قدرت این موضوع درک شده است که علی خامنهای بیش از آن سرنوشت خود را با احمدینژاد گره زده که کنار گذاشتن احمدینژاد به تنهایی بتواند گره مشکلات و نارضایتی وسیع مردم را باز کند. تظاهرات 13 آبان و شعارهای تندی که در آن برعلیه رهبر داده شد این طرح یا طرح هایی نظیر این را تقویت خواهد کرد؟ تلاش رهبران جنبش سبز آن بود که بکوشند علی خامنه ای خود را مستقیما وارد درگیری دو جناح نکند و نقش فراجناحی خود را حفظ کند. اما قدرت طلبی، بی لیاقتی و توهم علی خامنه ای این فرصت تاریخی را از او گرفت و بعید بنظر می رسد که وی بتواند دوباره نقشی فراجناحی و البته با اختیاراتی بسیار محدودتر برای خود دست و پا کند. در این شرایط، این احتمال روزبروز تقویت می شود که فرماندهان سپاه و گردانندگان آنان با درک موقعیت علی خامنهای و احمدی نژاد در نزد مردم، قصد دارند با برهم زدن هر راه حلی برای آشتی ملی و عقب نشینی جناح دولتی - نظامی، خود در شرایط مساعد پیشگام برکناری آنها شوند تا در میان مردم معترض همچون یک قهرمان جلوه کنند. آنچه فرماندهان سپاه هنوز نفهمیده اند یا نمی خواهند بفهمند آن است که این جنبش ضد دیکتاتوری است نه علیه این یا آن شخص. تا زمانی که مردم حقوق و آزادی های خود را کسب نکردهاند و نادیده گرفتن رای و خواست آنان ادامه دارد صرفنظر از اینکه حکومت دست علی خامنهای باشد، یا احمدی نژاد یا فلان فرمانده سپاه یا خارج از سپاه جنبش مردم نیز ادامه دارد. |
راه توده 242 09.11.2009