راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

حاکمیت محفلی
بر سرنوشت
یک انقلاب مسلط شد


ماجرای قتل های سیاسی- محفلی که در جمهوری اسلامی مردم با آن آشنا شدند، سابقه ای جهانی دارد و باز می گردد به محافل ماسونی که ظاهرأ در لژهای بالا و طی مراسمی فرمان چنین قتل هائی صادر می شد و همچنان نیز می شود.
شاید کمی عقب تر که برویم، برسیم به "ذبح خزر‌ها" که به یهودیت گرویدند. آنها که در اصل یهودی نبودند و بین اسلام و مسیحیت‌ مجبور به این انتخاب شدند. چند قرنی است که خزر‌ها رهبری بانکی‌- امنیتی یهودیان غیر خزری را بصورت فرقه ای دراختیار گرفته اند.
تاریخ مدون اولین قتل های محفلی و ماسونی در لندن، در قرن ۱۹ ثبت شده است که به "جک پاره کن" معروف شد. متهمی که هرگز دستگیر نشد. مقتولین روسپیان بودند و از جمله معشوقه ولیعهد. ولیعهدی که کاتولیک بود و فضای پر تنش میان آنها و پروتستان ها که حتی کارگران را نیز بصورت آنارشیستی به این صحنه کشانده بود.
معشوقه را سقط جنین کرده و به زندانی بردند که در آن دیوانگان را به زنجیر می کشیدند. روی دیوار‌هائی که قربانیان را کنار آن انداخته بودند جملات کتب ماسونی نوشته شده بود و این که "برادران همدیگر را کمک میکنند".
رئیس پلیس از خودشان بود، افسران زیر دست او نیز به همچنین.
نگاهی به حوادث اسرائیل بیاندازیم:
اسحاق رابین نخست وزیری بود که عزم سازش با فلسطینی ها را داشت. در مقابل چشم همگان ترور شد.
پس از او ۲ نفر دیگر، از جمله یک ژنرال امنیتی اسرائیل نیز به طرز مرموزی کشته و دیگری ناپدید شد.
خانواده رابین نیز به خصوص دخترش حرف‌هایی‌ مبنی بر محفلی‌ بودن این ماجرا‌ها زده اند.
به افغانستان برویم: ترور احمد شاه مسعود در ۹ سپتامبر را از یاد نبرید که اگر کشته نشده بود طالبان به آن آسانی بر افغانستان مسلط نمی شدند که شدند و فاجعه به بار آوردند.
ترور "اولاف پارلمه"  در خیابان را به خاطر دارید؟ ترور کندی را چطور؟
اینها را نوشتم که بنویسم ما در جمهوری اسلامی نیز با یک محفل روبرو هستیم.
تردید ندارم که دولت و حاکمیت کنونی ایران، دولت و حاکمیتی فرقه ای و دارای خصلت زیرزمینی است. شاید دلیل، جمعی از پژوهشگران که می کوشند رابطه این حاکمیت و این دولت را با سازمان های مافیائی و بین المللی کشف کنند ناشی از همین خصلت باشد. بی اعتنائی به منافع ملی ایران نیز، کنجکاوی در باره این نوع رابطه و پیوند را تقویت کرده است. تا آنجا که افرادی از دولت را یهودیانی مسلمان نما و بیگانگانی ایرانی نما می دانند و به شجره نامه هائی نیز دست یافته اند. بیش از هر تحقیق و شجره نامه ای، این ساختار و رفتار خود حاکمیت ایران است که دلالت بر فرقه ای عمل کردن و روابط فرقه ای در سطح بین المللی را تداعی می کند. این ماهیت را در هر تصمیم و حرف و قول، انتصاب و برکناری، نظر و عمل و بالاخره برنامه و رفتار حکومت می توانید مشاهده کنید. علاوه بر قتل و جنایات، تمام امور بصورت مافیائی پیش برده شده و کوشش می شود مردم از آنچه در دیدارها و جلسات محرمانه می گذرد دور و بی خبر باشند. البته، این قصه سر 30 ساله دارد، اما از زمان روی کار آوردن احمدی نژاد، وسیع تر، جدی تر و حتی آشکارتر و مسنجم تر و سازمان یافته تر جلو برده می شود. به همین دلیل، اگر نام حاکمیت جمهوری اسلامی را "حاکمیت فرقه ای" بگذاریم، نام درستی برای آن انتخاب کرده ایم. اگر تا اینجا، استدلال پذیرفته شود، آنوقت می ماند تلاش همه ما برای کشف ماهیت و وابستگی های داخلی و بین المللی آن فرقه ای که حاکمیت کنونی به آن وابسته است! به همین دلیل است که اگر انجمن حجتیه در 50 سال اخیر جفتی بوده که همراه با این فرقه از شکم حوادث ایران بیرون آمده، حالا فرقه ای که بر یکی از ثروتمندترین کشورهای منطقه، یعنی ایران تسلط پیدا کرده، در شکم هیچ مادری جای نمی گیرد و خود آبستن مخوف ترین حوادث قرنی است که با 11 سپتامبر آغاز شد و در پی برپائی بزرگترین جنگ مذهبی و قومی در منطقه ایست که وسعت آن از مرزهای چین و هندوستان آغاز شده و پس از پشت سر گذاشتن پاکستان و افغانستان و ایران، می رود تا به دجله و فرات برسد. یعنی همان نقطه ای که موسی برای عبور از آن عصایش را به آب انداخت و راهی برای عبور از آن ساخت و نوح پیامبر، قومش را سوار کشتی کرده و از آن گذشت. مخوف است و آرزو کنیم که نشود، اما تازیانه واقعیات با آرزو و یا بی آرزوی ما، بیرحمانه بر گرده بشریت فرود آمده و خواهد آمد.

راه توده 244 23.11.2009
 

بازگشت