پای چوبین در بحث برنامه "مطالبه
محور"
نهادهای مدنی درایران
عمر و سابقه ای یکصد ساله دارند
برخی چنین تصور میکنند که نهادهای مدنی و اهمیت آنها همین اواخر کشف
شده است و قبلا احزاب سیاسی ایران، یعنی در واقع حزب توده ایران بعنوان
تنها حزب سیاسی قدیمی و جدی در ایران به این مسئله توجه نداشته است. در حالیکه
فعالیت مدنی و تودهای در ایران از دوران فعالیت سوسیال دمکراتها و
اجتماعیون عامیون و دیگر گروهها در انقلاب مشروطه بطور آگاهانه آغاز شد و
تا فعالیت جمعیت سوسیالیستها و حزب کمونیست ایران و سپس حزب توده ایران
ادامه پیدا کرده است.
حادثه مهم و جنبش بزرگ مردمی شکل گرفته در
انتخابات دهم فرصتی را برای همه گروهها و احزاب و نهادهای سیاسی و مدنی
برای ارزیابی خط مشی و نگرشهای آنان فراهم آورد. این فرصتی است که اگر
درست استفاده شود ذخیره معنوی و گنجینهای از تجربه را در اختیار مبارزان
اجتماعی ایران قرار خواهد داد.
یکی از مسایلی که انتخابات دهم فرصت بررسی آن را بوجود آورد وضع و نقش
"نهادهای مدنی" در رابطه با دولت و تحولات سیاسی است. البته "نهاد مدنی"
اصطلاحی نسبتا جدید است که این جدید بودن گاه موجب فراموشی این واقعیت
میشود که نهاد مدنی و کار در میان نهادهای مدنی یا برای ایجاد آنها در
ایران حداقل بیش از یکصدسال قدمت دارد. در اصطلاح جنبش چپ و حزب توده ایران
این نهادها (که در معنای محدود آن شامل احزاب سیاسی نمیشود) تحت عنوان
"سازمانهای تودهای" یعنی مردمی و وسیع و فراحزبی و کار در این نهادها تحت
عنوان "کار توده ای" یعنی کار در میان عموم مردم شناخته میشد. این توضیح
لازم است زیرا برخی چنین تصور میکنند که نهادهای مدنی و اهمیت آنها همین
اواخر کشف شده است و قبلا احزاب سیاسی ایران یعنی در واقع حزب توده ایران
بعنوان تنها حزب سیاسی قدیمی و جدی در ایران به این مسئله توجه نداشته است. در
حالیکه فعالیت مدنی و تودهای در ایران چنانکه گفتیم حداقل بیش از صد سال
سابقه دارد. این سابقه از دوران فعالیت سوسیال دمکراتها و اجتماعیون
عامیون و دیگر گروهها در انقلاب مشروطه بطور آگاهانه آغاز شد و تا فعالیت
جمعیت سوسیالیستها و حزب کمونیست ایران و سپس حزب توده ایران ادامه پیدا
کرده است. در تمام این دوران کار تودهای و فعالیت در میان "نهادهای مدنی"
یا سازمانهای تودهای یکی از مهمترین عرصهها و با توجه به سرکوب و
غیرقانونی بودن طولانی این احزاب برای چندین دهه، مهمترین عرصه فعالیت حزب
کمونیست ایران و حزب توده ایران بوده است. حتی در دورانهای فعالیت علنی هم
اصلا یکی از شرایط ورود و عضویت حزب توده ایران فعالیت در یک نهاد مدنی
بوده است، اعم از اینکه سندیکا باشد یا سازمانهای دهقانان یا زنان یا
هنرمندان و روشنفکران و غیره .
برخی دیگر هم که نقش حزب توده ایران در ایجاد نهادهای مدنی را میپذیرند
عمدتا برای آن است که از "مضرات" مخلوط شدن فعالیت سیاسی با فعالیت مدنی
سخن گویند و ادعا کنند که سرکوب احزاب موجب سرکوب نهادهای مدنی و تعطیلی
فعالیت آنان شده و بنابراین نهادهای مدنی باید از "حزبی شدن" یا سیاسی شدن
فاصله بگیرند تا خود را حفظ کنند.
ربط این سخنان با انتخابات دهم خیلی روشن شاید بنظر نیاید، در حالیکه کاملا
مربوط است. وقتی در نظر بگیریم که در این انتخابات بسیاری به نهادهای مدنی
ما غیرسیاسی شدن و خروج از "دولت محوری" را توصیه میکردند و این توصیهها
را تا آنجا پیش بردند که عملا مرز میان احمدی نژاد را با موسوی و کروبی تحت
عنوان اینکه همه آنها بدنبال بدست گرفتن دولت و قدرت هستند زایل کردند.
چنانکه میدانیم در آستانه انتخابات فعالان نهادهای مدنی به سه دسته عمده
تقسیم شدند:
دسته نخست کسانی بودند که معتقد بودند باید با تمام نیرو در انتخابات برای
کنار زدن احمدی نژاد مشارکت کرد و کوشید سیاست کنونی دولتی حذف و سرکوب
نهادهای مدنی را متوقف کرد و به آن پایان داد. این عده در تجربه 4 ساله
احمدی نژاد و در مقایسه آن با دوران محمد خاتمی به اهمیت نقش دولت در گسترش
یا ممانعت از فعالیت نهادهای مدنی یقین پیدا کرده بودند.
دسته دوم کسانی بودند که برعکس معتقد بودند نهادهای مدنی برای حفظ خود باید
از داخل شدن در دسته بندیهای سیاسی انتخاباتی فاصله بگیرند و از فرصت
انتخابات صرفا برای طرح خواستهای خود و بردن آن به میان مردم استفاده کنند
که بنظر آنان مردمی شدن این مطالبات در درازمدت موثرتر است و خود را به هر
دولتی تحمیل میکند.
دسته سوم میان این دو گروه حرکت میکردند و عملا با حوادث جلو می رفتند.
این نکته روشن است که از هر سه گروه بسیاری فعالانه در کارزارهای انتخاباتی
بسود کنار گذاشتن احمدی نژاد شرکت کردند و بعضی از آنان نیز هم اکنون تاوان
این فعالیت خود را میپردازند. بخشی از آنان هم برعکس از این مبارزه برکنار
ماندند و نتوانستند نقش و تاثیر جدی در کارزارهای انتخابات برای تغییر در
حد ظرفیت خود و نهادهایی که در آنها فعالیت میکردند نشان دهند. همه اینها
بنظر میرسد که در بخش مهمی ناشی از یک نگرش نادرست به نقش نهاد مدنی و
سازمان تودهای و نحوه کار در نهادهای مدنی و ربط آنها با کار حزبی و
فعالیت سیاسی و نقش دولت است.
در بحثهایی که در شمارههای گذشته راه توده پیرامون انتخابات دهم داشتیم
برای نمونه دیدگاههای آقای تقی رحمانی را نقل کردیم که بنظر ما بهتر از هر
کس دیگری این نظرات را فرمولبندی کرده است. یک بار دیگر سخنان ایشان را در
سوم خرداد 88 یعنی بیست روز پیش از انتخابات دهم مرور کنیم:
"به باور من هیجان انتخاباتی در جامعه، جهت تقویت جامعه مدنی قابل
بهرهبرداری است. به جز این، برو و بیای انتخاباتی، داد و بیداد و دندان
نشان دادن، اتهام زدن، رویاسازی، بهشتسازی در صورت انتخاب شدن و امثال آن
همگی رفتنی خواهد بود و پایدار نخواهد ماند."
این سخنان چیزی بیش از یک اشتباه، بیان یک فاجعه است و فاجعه آمیزتر اینکه
از ذهن کسانی برخاسته که در حسن نیت و مبارزه جویی و تغییرخواهی آنان
کمترین تردیدی نیست. از این دو فاجعه بار تر اینکه این اندیشه یک تن نبوده
و نیست، اندیشه شماری از فعالان نهادهای مدنی و اجتماعی ماست. بنابراین
باید به ریشههای آن رفت و دید کدام نگرش، کدام تحلیل، کدام ارزیابی از
شرایط جامعه و جنبش ما میتواند افرادی را با کمال حسن نیت به چنین مواضعی
بکشاند. این ریشه ها را پی بگیریم.
آقای رحمانی در سال 87 یک سلسله مقاله در اثبات تقدم نهادهای مدنی و جامعه
مدنی بر حزب و دولت نوشت. از انظر ایشان جامعه ایران "حزب محور" و "دولت
محور" است در حالیکه باید "جامعه مدنی محور" باشد. از جمله اینها چهار
مقاله ایست که ایشان از مرداد تا مهر 78 در آنها به بررسی "تقدم نهاد مدنی
بر حزب" پرداخت.
آقای رحمانی در این مقالات معتقد است: "بهدلیل راهبردی توجه به احزاب
موجب غفلت از جامعه مدنی و نهاد و صنفسازی میشود، در حالیکه احزاب در
بستر جامعه مدنی معنی واقعی دارند."
ایشان دز این زمینه نقد و نگاهی هم به تجربه حزب توده ایران دارد که این
نقد از نظر شیوه و روش آن در مجموع منصفانه است. یعنی بدنبال کینه توزی و
تسویه حساب نیست، بلکه بدنبال تجربه اندوزی است. با نفس این شیوه نقد هیچ
مشکلی نمی تواند وجود داشته باشد، زیرا اگر تاریخ حزب توده ایران قرار باشد
بررسی و نقد نشود و از آن تجربه اندوخته نگردد پس به چه درد دیگری میخورد؟
مشکلی که هست با محتوای نقد آقای رحمانی است که بنظر میرسد تجربه درستی را
از تاریخ حزب توده ایران نگرفته است. ایشان مینویسد:
"حزب توده توجه نداشت که در فقدان جامعه مدنی قوی که حزب به آن نگاه بازوی
حزبی داشت؛ تسخیر دولت یا تشکیل دولت ائتلافی نمیتوانست راه رسیدن به
اهداف حزبی باشد. جالب این بود که در فقدان نهاد و طبقه و قشرهای سازمان
یافته، حزب توده در بازی قدرت دولت مستعجل بود که البته چنین شد. قدرت
محوری حزب بر جامعه مدنی محور سوار نبود، بلکه بر دولت محوری سوار بود.
[زیرا] قدرت مشروع با نمایندگی اقشار و طبقات سازمان یافته حامی بدست
میآید. به عبارتی با داشتن آموزش کادرهای فراوان و ایدئولوژی، بستر واقعی
حرکت حزبی فراهم نبود که آن همانا فقدان نهادهای مدنی، صنفی و قومی بود.
جالب این بود که حزب در این راستا حرکت چندانی نکرد. چون نهاد سازی مدنی
حزبی با تقویت جامعه مدنی متفاوت است." در نتیجه همه اینها به گفته ایشان
با سرکوب حزب نهادهای مدنی وابسته به حزب هم سرکوب شدند.
چندین نکته در این سخنان است که جای بحث دارد.
نخست اینکه برخلاف نظر ایشان که میان جامعه مدنی و دولت یک مرز عبورناپذیر
میکشد، ایجاد نهادهای مدنی یا تقویت جامعه مدنی با شرکت در دولت ائتلافی
هیچ تناقضی ندارد. چنین نیست که یک حزب باید حتما به جامعه مدنی بی توجه
شود تا برود در دولت ائتلافی یا در هر دولتی شرکت کند یا برعکس. این دیوار
خودساختهای که ایشان میان جامعه مدنی و دولت میکشد به همانجا ختم میشود
که در انتخابات دهم میرسد به آنکه باید "داد و بیداد" انتخابات را به حال
خود گذاشت و رفت جامعه مدنی را تقویت کرد. گویا انتخاب موسوی یا احمدی نژاد
هیچ تاثیر مثبت یا منفی بر روی تقویت یا تضعیف جامعه مدنی ندارد.
دوم. شرکت حزب توده ایران در دولت ائتلافی اتفاقا درست بدلیل قدرت نهادهای
مدنی آن در آن دوران بود. یعنی اوج قدرت حزب توده ایران که به آن امکان
شرکت در دولت داد اوج قدرت نهادهای مدنی آن هم بود. اینکه آن دولت پایدار
نماند ناشی از ضعف نهادهای مدنی نبود، بلکه ضعف خود آن نهادهای مدنی ناشی
از یک سلسله عوامل سیاسی و اجتماعی بود که موجب از هم پاشیدن آن دولت
ائتلافی هم شد. از جمله این عوامل مثلا شرایط جهانی، شرایط سیاسی داخلی،
تناسب قوا، این یا آن اشتباه حزب و بالاخره شرایط اجتماعی و اقتصادی بود.
بنابراین ضعف نهادهای مدنی، ضعف حزب توده ایران، ضعف دولت ائتلافی همه
محصول شرایط و در ارتباط با یکدیگر بود نه اینکه یکی حاصل دیگری باشد.
البته در درون این شرایط اجتماعی و اقتصادی برای ضعف نهادهای مدنی دلایل
مشخصی وجود داشت، ولی این شرایط اجتماعی و اقتصادی را حزب توده ایران بوجود
نیاورده بود. این شرایط وجود داشت. محیطی بود که حزب در آن فعالیت میکرد و
به این حزب مانند همه مردمی که در این شرایط زاده شده بودند تحمیل شده بود.
تمام تلاش حزب از جمله شرکت آن در دولت ائتلافی با این هدف بود که این
شرایط را تغییر دهد.
سوم. دولت و جامعه مدنی نه تنها از هم جدا نیستند، بلکه بنوعی بازتاب
همدیگرند. یک دولت دیکتاتوری که نهادهای مدنی را سرکوب میکند، یعنی
متقابلا یک جامعه مدنی ضعیف، یا یک جامعه مدنی که فاقد آنچنان هشیاری سیاسی
است که بتواند مانع از شکلگیری یک دولت سرکوبگر گردد. آقای رحمانی به دولت
همچون یک واحد تجریدی نگاه میکند. ماهیت دولت برای اقای رحمانی یک ماهیت
ثابت است. در حالیکه دولت بازتاب اجتماع است. ضعف و قدرت نهادهای مدنی در
دولت منعکس میشود. دولتی که مدافع نهادهای مدنی نباشد، یعنی نهادهای مدنی
ضعیفی که نمیتوانند دولتی مدافع خود را بر سر کار بیاورند. بین ماهیت دولت
و سیاست دولت و ضعف و قدرت نهادهای مدنی نه جدایی و بی ارتباطی مورد تصور
آقای رحمانی بلکه ارتباط کاملا مستقیم وجود دارد.
بنابراین، شرایط فقدان نهادهای مدنی و صنفی فراگیر اصولا و در شرایط کشور
ما همان شرایط فقدان حزب هم هست. یعنی شرایط فقدان نهادهای مدنی یک شرایط
اجتماعی تنها نیست بلکه یک شرایط سیاسی است که در آن به حزب هم اجازه
فعالیت داده نمیشود و نهادهای مدنی به همین دلیل است که نمیتوانند فراگیر
شوند و احزاب نیز سرکوب میشوند تا نتوانند نهادهای مدنی فراگیر بوجود
آورند.
در تاریخ معاصر ایران نیز این نهادهای مدنی نبودهاند که قربانی حزب شده
اند. این حزب است که قربانی تلاش برای راه انداختن نهادها مدنی شده است.
اگر مثلا حزب توده ایران دنبال تشکیل اتحادیههای کارگری یا سازمانهای
دهقانی یا تشکیلات زنان نمیرفت که جامعه مردسالار و طبقه حاکمه سرمایه دار
و زمیندار دیگر نگرانی از آن نداشتند که بخواهند نابودش کنند.
چرا همین امروز هم از بردن نام حزب توده ایران وحشت دارند؟ آیا ترس از این
است که عدهای میخواهند دور هم جمع شوند و کتاب بخوانند یا اندیشه سیاسی و
فلسفی خاصی را تبلیغ کنند؟ به هیچوجه. با چنین "حزب" تودهای کسی مشکلی
ندارد. ترس از اینست که این حزب به محض آنکه فرصتی بیابد بدنبال تشکیل
سازمانهای مدنی کارگران و کشاورزان و کارمندان و زنان و جوانان و
دانشجویان و روشنفکران غیره خواهد رفت. چنین نبود که چون حزب توده ایران
غیرقانونی شد نهادهای مدنی هم که به همت فعالان تودهای ایجاد شده بود ضربه
خورد. قضیه برعکس بود. مجموعه آن شرایطی که به سمت غیرقانونی شدن حزب جلو
میرفت همزمان و گاه پیش از آن نهادهای مدنی تودهای را زیر ضربه قرار داده
بود و آنها را سرکوب کرده بود یا شرایط سرکوب آنها را هم فراهم آورده بود.
حزب توده ایران سرکوب شد تا این نهادهای مدنی بی سر شوند یا نتوان آنها را
آگاهانه سازماندهی کرد.
قطعا شمار اندکی از تودهای های در قید حیات فعالیتهای حزب توده ایران در
دهه بیست را به خاطر میآورند اما نسل کنونی تودهای بخوبی بخاطر دارد که
مثلا دختران و زنان تودهای پس از انقلاب 57 خانه به خانه در میزدند و با
زنان خانه دار ما صحبت میکردند و نشریه میفروختند و مشابه آن. آیا کمپین
یک میلیون امضا همین الان از همین شیوه استفاده نمی کند و نمی خواهد
استفاده کند؟ فعالین آن چرا تحت تعقیب هستند و به زندان میافتند؟ اینها را
هم بخاطر وابستگی به حزب توده سرکوب میکنند که به آنان فاصله گرفتن از
"حزب محوری" توصیه می شود؟ بنابراین مبارزه برای فعالیت مدنی از مبارزه
برای فعالیت حزبی جدا نیست و میان این دو نیز هیچ فاصله ای وجود ندارد. ضعف
نهادهای مدنی ما بدلیل ضعف احزاب است و ضعف احزاب نیز متقابلا ناشی از ضعف
این نهادها.
با همه اینها، اگر خوب به کنه سخن آقای رحمانی توجه کنیم ایشان حرف نادرستی
نمیزند. میگوید برای اینکه احزاب بتوانند در جامعه فعالیت کنند لازم است
که نهادهای مدنی و جامعه مدنی نیرومندی داشته باشیم. این سخن اصلا نادرست
نیست. مشکل اینجاست که ایشان این سخن درست را یکجانبه میکند. مطلق میکند.
به یک دگم تبدیل میکند و از آن نتایج نادرستی میگیرد. آن را تحت عنوان
"جامعه مدنی محوری" دربرابر بقول خودش "حزب محوری" و "دولت محوری"
میگذارد. بعد آن را وصل میکند به انتخابات و تحت عنوان محوریت جامعه مدنی
این را که دولت دست چه کسی باشد بی اهمیت جلوه میدهد. در حالیکه روشن است
که دولت، حزب، نهادهای مدنی همه اینها اجزای یک واقعیت واحدند و در پیوند
مستقیم با همدیگر هستند. هر کدام از آنها جایگاه و نقش خاص خود را دارند و
در میان همه آنها ماهیت دولت و قدرت دولتی چنانکه تجربه تاریخی و از جمله
تجربه کشور خود ما در همین دوران از روی کار آمدن محمد خاتمی تا انتخابات
دهم نشان میدهد در تقویت یا تضعیف احزاب و نهادهای مدنی نقش قاطع دارد و
آنها نیز بنوبه خود بر روی دولت اثر میگذارند.
تقی رحمانی تصور میکند که اگر محوریت دولت را از ذهن خود یا از ذهن جامعه
حذف کند محوریت دولت در واقعیت هم حذف خواهد شد. دیگر دولت محور نخواهد
بود. اگر توانستیم همه را قانع کنیم که انتخابات یک داد و بیداد و قیل و
قال و هیاهوست پس نتیجه انتخابات هم در زندگی ما چیزی بیش از یک داد و
بیداد و هیاهو نخواهد بود. در حالیکه چنین نیست. از این نگاه و شیوه برخورد
باید فاصله گرفت.
راه توده 239 19.10.2009