راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

خیزش سبز مردم ایران
در پی "رفرم" است یا "انقلاب"!
 

 

در اوج خیزش سبز در ایران، یکبار دیگر این بحث اساسی مطرح شده است که این خیزشی است انقلابی و یا خیزشی است برای "رفرم"؟ حتی اگر این سئوال طرح نیز نمی شد، تصوراتی را که در نوشته ها و تحلیل ها درباره جنبش سبز می خوانیم و طیف وسیع اجتماعی که دراین جنبش حضور یافته، خود به خود ماهیت دو مقوله "انقلاب" و "رفرم" را پیش روی ما قرار می داد. از نظر ما، این جنبش بر خلاف ذوق زدگی عده ای که عمدتا در مهاجرت سیاسی روزگار می گذرانند، جنبشی است رفرمیستی. یعنی، تا این لحظه در چارچوب نظام کنونی دو هدف بسیار مهم و کلیدی را دنبال می کند:
1- دفاع از جمهوریت و جلوگیری از تبدیل آن به نظامی حکومت و سلطنت.
2- از جا کندن دولت کنونی که مهرکودتا را نیز برپیشانی دارد و از این طریق ضربه به حاکمیتی که در پی تبدیل جمهوری به سلطنت و حکومت است.
 

 

در اوج خیزش سبز در ایران، یکبار دیگر این بحث اساسی مطرح شده است که این خیزشی است انقلابی و یا خیزشی است برای "رفرم"؟ حتی اگر این سئوال طرح نیز نمی شد، تصوراتی را که در نوشته ها و تحلیل ها درباره جنبش سبز می خوانیم و طیف وسیع اجتماعی که دراین جنبش حضور یافته، خود به خود ماهیت دو مقوله "انقلاب" و "رفرم" را پیش روی ما قرار می داد. این که سرانجام جنبش سبز به کجا بیانجامد، متاثر از حوادث و موقعیت های متفاوتی است که پیش بینی آن آسان نیست، اما این که این جنبش در حال حاضر چه ماهیتی دارد قابل درک و مشاهده و بیان است. از نظر ما، این جنبش بر خلاف ذوق زدگی عده ای که عمدتا در مهاجرت سیاسی روزگار می گذرانند، جنبشی است رفرمیستی. یعنی، تا این لحظه در چارچوب نظام کنونی دو هدف بسیار مهم و کلیدی را دنبال می کند:
1- دفاع از جمهوریت و جلوگیری از تبدیل آن به نظامی حکومت و سلطنت
2- از جا کندن دولت کنونی که مهرکودتا را نیز برپیشانی دارد و از این طریق ضربه به حاکمیتی که در پی تبدیل جمهوری به سلطنت و حکومت است.
اگر این جنبش بتواند به این دو دستآورد دست یابد، گام بزرگی بسوی تحولات اساسی در ایران برداشته شده است. هر نوع شتابزدگی و ماجراجوئی و تلاش برای افزودن بر باری که جنبش بر دوش گرفته، در عمل به معنای نا دیدن تحمل و توان جنبش و سنگین ساختن این بار است. چنان که می تواند آن را به زانو در آورد، بخش هائی از بدنه وسیع آن را از آن بگیرد و حتی در برابر آن قرار دهد و به وسیع ترین اتحادی که در کشور بر محور همین دو خواست فراهم آمده ضربه ای تاریخی وارد آورد.
ما سعی می کنیم با توضیحاتی پیرامون رفرم و انقلاب، به ضرورت های توجه به کارپایه های علمی رفرم و انقلاب اشاره کنیم:

تفاوت میان رفرم و انقلاب، تفاوتی ماهیتی است؛ اما صرف پذیرفتن این تمایز از سوی انقلابیون بدان معنی نیست كه یكی از این مشی می‌تواند به تنهائی و از ابتدای یك جنبش انقلابی تا پایان چنین روند اجتماعی عمل نماید. ارتباط و به هم پیوستگی رفرم و انقلاب را می‌تواند در مرور دوباره بسیاری از تحولات انقلابی جهان بازیافت.
در میان طرفداران این هر دو شیوه مبارزه اجتماعی هستند كسانی كه تصور می‌كنند با اتكاء به یكی از دو شیوه می‌توان اهداف مبارزاتی را تحقق بخشید. امری كه هم تجربه و هم علم اجتماعی به آن پاسخ منفی داده‌است. این یكسویه بینی، در واقع ناشی از بی‌توجهی به مناسبات تولیدی، توازن طبقاتی و بغرنجی ‌های اجتماعی است. اینكه امروز چنین بحثی ضروری می‌نماید، در درجه نخست بدلیل جنبش كنونی در ایران و عبور بسیار دشوار جامعه ایران از گذرگاه‌های یك تحول اجتماعی‌ و هنر تلفین و شناخت این شیوه و بیشتر مطرح بودن و یا كمتر مطرح بودن یكی از آنها در لحظه لحظه این عبور است.
طی 30 سال گذشته و بویژه طی سالهای گذشته، ما به كرات شاهد نوساناتی در میان نیروهای سیاسی داخل و خارج كشور بوده‌ایم كه همگی برخاسته از عدم درك پیوند ارگانیك رفرم و انقلاب و زمینه‌های طبقاتی-اجتماعی تقویت كننده این و یا آن یكی است. طی این دوران، ما شاهد بوده‌ایم كه كسانی خواسته‌اند خیزش‌های اجتماعی و پیش رفت و پس رفت جنبش مردم را یا سیاه ببینند و یا سفید. به همین دلیل با یك شورش توفانی و یا قیام سازمان نیافته خود را در برابر سیلی بنیان‌كن یافته‌اند كه چاره‌ای جز تن سپردن به آن نیافته‌اند و یا چنان در برابر آن ایستاده‌اند كه از جای كنده شده‌اند. در برابر این طیف از مبارزان سیاسی، كسانی قرار داشته‌اند كه آنقدر بر حركت آهسته و تدریجی پای فشرده اند، كه می‌توان بیمناك بود با اولین رگبار و پیش از راه افتادن سیل، هر بركه‌ای و آبگیری را دریای توفانی تصور كنند!
تعجب‌آور نیست كه كسانی از میان طرفداران مطلق كردن "رفرم" و یا "انقلاب" پیدا می‌شوند كسانی كه فرصت‌های تاریخی برای "عمل ‌انقلابی" و یا "رفرم" را نمی‌بینند و به همین دلیل نیز نمی‌توانند در جریان عمل رفرمیستی و یا انقلابی تاثیر گذار بوده و هدایتگر شوند. آنها در درك لحظه و شرایط عاجز می‌مانند و چنان گرفتار اراده‌گرائـی می‌شوند، كه توازن نیروهای اجتماعی، شرایط ذهنی جنبش و خواست و توان جنبش و مخالفان آن را فراموش می‌كنند.
لنین در كشاكش طولانی نظری با "كائوتسكی" نوشت «"یا سیاست رفرمیستی یا دست كشیدن از رفرم" چیزی جز طرح بورژوائـی مسئله نیست. این شعار تلاش‌هائـی را كه برای جابجائی و برچیدن بساط نظام ارتجاعی-بورژوائی از طریق رفرم صورت می‌گیرد را رد می‌كند: یا انقلاب یا رفرمیسم بی‌پایان، این همان دیدگاه خرده بورژوائـی است كه قدرت كنترل خود را از دست داده و فكر می‌كند "قدرت اراده" به تنهائی می‌تواند كوه‌ها را جابجا كند و به خیالش "عزم افراد نخبه" است كه تاریخ را می‌سازد، گوئی چند كله پرباد برای شكستن هر دیواری، آنهم محكم‌ترین دیوارها كفایت می‌كند!» ()
بنابراین، رفرم‌ها می‌بایست وسیله‌ای باشند برای تغییر توازن نیروهای اجتماعی و همچنین تغییر شرایط مبارزه برای افزایش نقش عمومی مردم و بویژه زحمتكشان به منظور ایجاد قدرت متحد لازم برای برانداختن نظام ارتجاعی-سنتی سرمایه‌داری. اگر بر سر هر یك از پیچ‌های تاریخ تحولات، عوامل دخیل بر روند
رفرمیستی و اصلاحات تدریجی بدقت و با وسواس دیده نشود، نمی‌توان مقام و نقش رفرم را در تكامل اجتماعی معین ساخت و به خصلت دوگانه آن پی برد. خصلتی كه در یك مرحله از جنبش‌ها نقش پیش برنده آن‌ها را دارد و در مراحل تكاملی آن می‌تواند نقش بازدارنده آن‌ها را داشته باشد. بنابراین، هنر بزرگ مبارزان سیاسی بازشناسی آن لحظاتی است كه رفرم را از تحول طلبی و همگامی با خواست‌های جنبش مردم و تغییر توازن نیروهای اجتماعی و فراهم شدن ارتقای جنبش تهی می‌كند.
از جمله ظرفیت‌های بسیار مهم "رفرم" و رابطه آن با "انقلاب" مبارزه‌ایست كه در بطن "رفرم" و یا "انقلاب" برای كسب قدرت حكومتی و یا بخشی از قدرت حكومتی وجود دارد. با درك علمی و دقیق همین رابطه‌است كه برجسته‌ترین انقلابیون، همانا انقلابیونی هستند كه با شناخت شرایط و انتخاب مناسب‌ترین، ممكن‌ترین و مشترك‌ترین شعارها و خواست‌های اجتماعی، موفق به تشكیل وسیع‌ترین اتحادهای اجتماعی برای هدایت رفرم‌های اجتماعی شده‌اند و پایه‌های تحولات انقلابی آینده را مستحكم ساخته‌اند. تاریخ بسیار به خاطر دارد كه این اتحادها، در طول حركت جنبش مردم و تعمیق رفرم‌ها و یا فراهم آمدن شرایط انقلاب اغلب دستخوش تغییراتی در صفوف نیروهای حاضر در آنها شده‌است. هر اندازه رفرم‌های به طرف خواست‌های انقلابی پیش می‌رود، متحدین مرحله‌ای جنبش، كه منافع طبقاتی خود را با ادامه جنبش و تعمیق رفرم‌ها در خطر می‌بینند از اتحادها جدا شده و حتی در برابر آن قرار می‌گیرند. از سوی دیگر متحدین جدیدی كه از رفرم‌های انقلابی حمایت می‌كنند به آن می‌پیوندند؛ یعنی با تعمیق جنبش و افزوده شدن بر بار انقلابی رفرم‌ها، اقشار و طبقاتی از صفوف جنبش و اتحادها جدا شده و جای خود را به اقشار و طبقاتی می‌دهند كه تاكنون یا براساس ارزیابی‌های خود از روند‌های اجتماعی و یا بر اثر مقاومت كسانی كه تا دیروز در جبهه‌ و اتحادها بوده‌اند و اكنون از آن جدا شده و حتی در برابر آن ایستاده‌اند، از حضور در جبهه و اتحاد محروم بوده‌اند. به تعبیری دیگر، تغییر و تعمیق خواست‌های طبقاتی جنبش و رفرم‌های اجتماعی، نیروهائی را به جبهه و اتحاد فرا می‌خواند و نیروهائی را بصورت بسیار طبیعی از صفوف جبهه و اتحاد می‌راند. این تغییر تركیب، الزامی‌است طبقاتی-اجتماعی كه خارج از اراده رهبران، به جبهه‌ها و اتحادها تحمیل می‌شود!
حتی همین استدلال‌های ساده و ابتدائـی نیز، به همه نیروها و مبارزان مترقی اجتماعی حكم می‌كند تا بجای رجزخوانی‌های آتشین و یا منفی‌بافی‌های مخرب، با تمام توان خویش و برای تحقق خواست‌‌های رفرمیستی مردم و تعمیق رفرم‌ها تا مرحله تحولات انقلابی به جنبش‌های رفرمیستی بپیوندند و اگر هنری دارند، آن را در خدمت تحقق رفرم‌ها و فرارویاندن آن به تحولات انقلابی بكار بگیرند. البته، برای ایفای چنین نقشی به صبر و كار پیگیر توده‌ای و انقلابی نیاز است.
شكست و یا موفقیت حركت‌ها و مبارزاتی رفرمیستی نیز، همانند هر تحول انقلابی بستگی به حمایت آگاهانه طبقات و اقشاری دارد كه رفرم‌ها و انقلاب‌ها برای تامین منافع طبقاتی آنها شكل گرفته‌‌ و یا به پیروزی رسیده‌اند. در واقع پیروزی انقلاب‌ها و یا جنبش‌های رفرمیستی نیز امری ابدی و تضمین شده‌ نیست. ناتوانی در درك تكامل اجتماعی و خواست‌های مردم می‌تواند شكست را پس از پیروزی نیز به انقلاب و یا رفرم‌های پیروز و تثبیت شده در یك مرحله تحمیل كند. امری كه طی دهه‌های گذشته، در بسیاری از كشورهای جهان سوم روی داد و حتی شامل انقلاب اكتبر و نخستین كشور شوراها نیز شد!
زنده یاد احسان طبری در درسنامه خود، به آموزندگان راه عدالت اجتماعی، به ویژه به سازمان جوانان حزب توده‌ایران می‌گوید: «در عمل انقلابی شكست و پیروزی هر دو هست، كسانی كه فقط برای پیروز شدن آمدند سخت بر خطا هستند، چرا كه هنوز ارتجاع تاریخی نیرومند است و می‌تواند، ولو بشكل موقت پیروز شود و ضربتی شایسته اخلاقیات ددمنشانه خود وارد سازد»
همین ارزیابی از مبارزه و مقاومت ارتجاع نیز نشان می‌دهد كه هرگز ارتجاع حاكم حاضر نیست به آسانی میدان حكومتی را خالی كند. ارتجاع با تمام نیرو و با اهرم‌های حكومتی كه در اختیار دارد برای حفظ منافع طبقاتی خود، در مقابل رفرم و انقلاب می‌ایستد و نیروی طبقاتی خود را سازمان می‌دهد. همین مقاومت، به معنای آنست كه پیش روی و پیروزی رفرم و جنبش نیز امری ساده و آسان نیست و از دل بغرنجی‌های بسیار می‌گذرد. كسانی كه اسیر حوادث و رویدادهای روند یك جنبش اجتماعی باقی می‌مانند و تحمل و شكیبائی خود را در برابر مقاومت‌ها و مانورهای ارتجاع از دست می‌دهند، در حقیقت مقاومت ارتجاع حاكم و بهره‌گیری آن از تمام نیروی خود را، تا آخرین لحظه را دست كم می‌گیرند و چنان اسیر خوش بینی می‌شوند كه بموجب آن تصور می‌كنند روند رفرم و انقلاب، روندی است كه هیچ مانعی بر سر راه آن وجود ندارد و تحولات به آسانی و بدون مقاومت طبقاتی تا سقوط ارتجاع طی می‌شود!
ماركس در اشاره به كسانی كه تحولات اجتماعی را چنین ساده می‌انگارند می‌نویسد: «رسیدن به سوسیالیسم و جامعه سوسیالیستی آری از ستم طبقاتی، شبیه به یك راهپیمائـی طولانی است كه به حوصله زیاد نیازمند است.» از طرفی این راهپیمائی در یك جاده آسفالته انجام نمی‌گیرد، بلكه صدها پیچ و خم بر سر راه آنست و از طرفی عبور از این جاده به شناخت جاده و پیچ و خم‌های آن نیازمند است، یعنی به درك تئوریك از تحولات اجتماعی و بغرنجی‌های آن.
با این تعبیر ماركس است كه باید گفت، تحولات انقلابی در جامعه ایران، مسیری 30 ساله را طی كرده‌است، فراز و فرودهای بسیاری داشته و در آینده نیز خواهد داشت. آن "نبرد كه بر كه"، كه در ابتدای پیروزی انقلاب 57 حزب توده ایران در ارتباط با حاكمیت و فشار توده‌های انقلابی به حاكمیت آن را مطرح كرد، اشاره به همین درك ماركسیستی از انقلاب و تحولات اجتماعی است؛ و آن ظرفیتی كه برای رفرم‌انقلابی و جنبش كنونی مردم ایران بر شمرده می‌شود نیز متكی به همان درك علمی و انقلابی حزب توده‌ایران از علم مبارزه اجتماعی است. حتی شكست در این و یا آن مقطع از روندهای اجتماعی، هرگز به معنای خارج شدن ضرورت تحولات اجتماعی از دستور جنبش‌ها و خیزش‌های اجتماعی نیست، چرا كه جنبش‌ها و خیزش‌های اجتماعی خارج از اراده این و یا آن جریان و یا شخصیت ‌سیاسی، در ارتباط است با تضادهای موجودی اجتماعی، كه تا این تضادها حل نشوند نه جنبش پیروز شده‌است و نه ارتجاع موفق به تحكیم موقعیت طبقاتی خود در حاكمیت شده‌است!
---------------------
مجموع آثار ج 17 ص 116

 

 

 

راه توده 238 12.10.2009
 

بازگشت