تعمیق جنبش سبز را
در شعارهای 13 آبان به نمایش بگذاریم
کمتر کسی تردید دارد که جمهوری اسلامی دستخوش
بحرانی همه جانبه است. نه تنها در زمینه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی،
سیاسی... بلکه در ساختار چند لایه و تو در توی حاکمیت آن نیز این بحران به
اوج خود رسیده است. روحانیت و سپاه در برابر هم صف آرائی کرده اند.
فرماندهان سپاه با اطمینان از سقوط پایگاه روحانیت در میان مردم، رفتاری را
با روحانیت در پیش گرفتهاند که بتدریج از مناسبات شاه با روحانیت فاصله
گرفته و به رفتار رضاخان با روحانیت نزدیک میشود. حکومتی که بنام روحانیت
و اسلام بر سر کار است، اکنون دچار تقابل و تضاد با اکثریت جامعه روحانی
کشور است. در خود روحانیت نیز اقلیت حکومتی و مروج و مدافع احکام ارتجاعی،
درعین دفاع از غارتگری و استبداد حکومتی در برابر اکثریتی قرار گرفته که یا
از حکومت همیشه فاصله داشته و یا اکنون از حکومت فاصله میگیرد و برای حفظ
آینده روحانیت و مقاومت در برابر نظامیها به سمت پایگاه سنتی خویش باز
میگردد. یعنی مردم!
در میان فرماندهان سپاه رقابت بر سر قدرت و درجات نظامی، اکنون به رقابت بر
سر موقعیتهای اقتصادی تبدیل شده است. در عالی ترین سطوح فرماندهان سپاه
این رقابت در حال رشد است و تاثیرات خود را بر بدنه سپاه خواهد گذاشت و
دسته بندیها را دقیق تر و منسجم تر خواهد کرد. با آنکه کمتر درباره ارتش
صحبت میشود، اما شک نیست که حساب ارتش بدو دلیل از حساب سپاه جداست. نخست
آن که فرماندهان سپاه فعالیت اتمی و فعالیتهای عظیم اقتصادی را بصورت توام
دراختیار دارند و دوم این که نقش کودتائی و سرکوب مردم را برعهده گرفته
اند. دو جنبهای که ارتش به آنها آلوده نیست و به همین دلیل نزدیکی ارتش
به مردم، مانند نزدیکی و یا بازگشت اکثریت روحانیت به سوی مردم دور از ذهن
نیست.
دستگاه و یا ماشین دولتی بکلی از هم پاشیده است. رئیس جمهوری که با کودتا
در کاخ ریاست جمهوری مانده، چنان در میان مردم منفور و رسواست که حتی برای
سفر به مراکز استانهای کشور نیز دیگر نه انگیزه دارد و نه روی جنبههای
تبلیغاتی آن حساب میکند. نتیجه چهار سال سفرهای تبلیغاتی استانی که پیوسته
رهبر جمهوری اسلامی آن را میستود، در انتخابات اخیر ریاست جمهوری بر همگان
آشکار شد: شکست فاحش در انتخابات.
سپاه پاسداران که تا پیش از انتخابات اخیر، هنوز در میان مردم ایران به
دلیل نقشی که در جنگ با عراق ایفاء کرده بود عزت و احترام داشت، اکنون به
چشم مردم، نیروئی است سرکوبگر و کودتاچی. مردم از فردای کودتای 22 خرداد نه
تنها با این چهره سپاه و بویژه فرماندهان ارشد آن آشنا شدند، بلکه با سلطه
آن بر اقتصادی کشور، در چنگ داشتن سکان قوه مجریه (ریاست جمهوری) و
بیگانگیاش با مردم نیز آشنا شدند. سپاه دیگر در چشم مردم، آن سپاه دوران
جنگ نیست. از این فاجعه بار تر وضع بسیج است که اکنون به چشم مردم نیروئی
است متشکل از اوباش، چاقوکشها، متجاوزین جنسی ... که شبکه مداحان - رقیب
روحانیت-، هدایت معنوی و مذهبی اعضای آن را برعهده دارد.
رهبر جمهوری اسلامی که توانسته بود دو دهه پشت نقاب "فراجناحی" پنهان شده و
با انواع بند بازیها نقش کلیدی خود را از دید مردم پنهان نگهدارد، در مدت
زمان کوتاه پس از کودتای 22 خرداد به رسواترین چهره نظام در میان مردم
تبدیل شد و امروز مردم او را کانون مرکزی بحران همه جانبه حاکم بر کشور
میشناسند.
مجلس کنونی مجمعی است مرکب از فراکسیونهائی از مجموع همین صف بندیها و
تقابلهای رو به رشد در حاکمیت، درعین حال که نه مجلس روی مردم حساب میکند
و نه مردم روی مجلس.
این وضع در دیگر ارگانهای حکومتی نیز حاکم است که شرح همه آنها باجزئیات،
اگر در گذشته ضرورت داشت، امروز دیگر ندارد، زیرا با کودتای انتخاباتی 22
خرداد پردهها از برابر چشم مردم کنار رفت و در وسیع ترین سطح مردم با
حاکمیت آشنا شدند. چنان که امروز خود بزرگترین مفسر رویدادهای کشورند. دلیل
این آگاهی را در ادامه جنبش باید جستجو کرد که علیرغم خونین ترین و وحشیانه
ترین تقابل حکومتی با آن، همچنان زنده و آماده پرخاش و حضور است.
اگر از ما سئوال شود که دستآورد کودتای 22 خرداد و رویدادهای خونین پس از
آن چیست؟ ما بلافاصله پاسخ خواهیم داد: همین آگاهی و شناخت وسیع مردم از
حاکمیت!
آگاهی و شناختی که برای دست یابی به آن هزینه پرداخت شد، اما این هزینه در
برابر آنچه بدست آمد، هزینه سنگینی نیست. اگر هزاران بار دیگر در باره
خاوران و جنایت خفته در زیر خاک آن صحبت میشد، هرگز به چنین لحظهای
نمیرسیدیم که مردم خود با مقایسه آنچه در حوادث پس از کودتا دیدند، حدس
بزنند در خاوران چه جنایتی پنهان است. اگر صدها بار دیگر در مطبوعات
مینوشتند و یا درمجلس میگفتند که سفرهای استانی احمدی نژاد یک نمایش
تبلیغاتی و پوچ است و یا اگر صدها مقاله در باره تحریف اصل 44 قانون اساسی
و بازگذاشتن دست دولت برای واگذاری زیربنائی ترین بنگاههای اقتصادی به
شرکتهای نوظهور وابسته به سپاه پاسداران مینوشتند و میگفتند، هرگز
باندازه امروز نمیتوانستند چشم و گوش مردم را نسبت به آنچه با فرمان رهبر
برای باز گذاشتن دست دولت جهت این واگذاری باز کنند. اگر بارها مطبوعات
درباره بازداشتگاههای اختصاصی و پنهان مینوشتند (چنان که در دوران
اصلاحات و مجلس ششم صورت گرفت) باز هم نمیتوانستند در سطح و عمق کنونی
مردم را با این پدیده آشنا سازند. رسوائی سیمای جمهوری اسلامی هرگز بدین
گونه که اکنون صورت گرفته قابل تصور نبود. روستائیان و کارگران ایران امروز
چشم باز کرده و با ریشه نابودی و ورشکستگی روستاها و کارخانهها آشنا شده و
میدانند که بیت رهبری و فرماندهان سپاه چگونه شانه به شانه سرمایهداری
بزرگ تجاری حاکم بر کشور، ایران را به سمت تباهی برده اند. اگر تا دیروز
"اتم" را برابر با "نفت" در دهه 30 به مردم معرفی میکردند، امروز مردم
میدانند که همه این تبلیغات برای آماده ساختن مردم جهت یک تحمیل یک
ماجراجوئی نظامی دیگر به مردم است. دهها دستآورد دیگر را میتوان در این
زمین برشمرد و آنگاه پرسید: این دستآوردها در برابر هزینهای که مردم وجنبش
آنها پرداخت کرد، کم است؟
پاسخ ما روشن است: این دستآورد بزرگی است، اما این بدان معنا نیست که آسوده
خیال به کناری بنشینیم و از ضرورت گشودن همه درهای جنبش به روی روستائیان و
کارگران کشور برای ورود فعال تر آنها به جنبش غفلت کنیم. نه تنها نباید
غفلت کرد، بلکه باید تاخیر نیز نکرد. شعارهای جنبش و خواستهای جنبش را
باید گسترده تر از "مرگ بر دیکتاتور" و دیگر شعارهای جانبی آن علیه کودتا و
کودتاچیها مطرح کرد. هر نوع تاخیر دراین عرصه، فرصت دادن به کودتاچیهائی
که هنوز پایشان به زمین نرسیده و نتوانستهاند خود را تثبیت کنند. از این
دستآورد – یعنی محروم ساختن کودتاچیها از تثبیت موقعیت خود- باید دفاع کرد
و این دفاع ممکن نیست مگر با گشودن درهای جنبش به روی همه طبقات و اقشار
اجتماعی کشور. همگان را باید در متن این جنبش جای داد و وسیع ترین جبهه را
برای تحولات بوجود آورد. اگر مسئولیت جنبش دانشجوئی کشور در این عرصه بیش
از دیگر قشرهای اجتماعی است، چرا باید این جنبش از این ضرورت غفلت کند؟ 13
آبان را به عرصه شعارهای وسیع ترین جبهه روستائیان، کارگران، زحمتکشان،
زنان، دانشجویان، کارمندان و کسبه تبدیل کنیم و خواستهای آنها را در
شعارهای این روز بگنجانیم.
جنبش سبز از این طریق نه تنها آغوش خود را به روی طبقات و اقشار وسیع
اجتماعی گشوده تر می کند، بلکه راه را بر شعارهای احساسی و نا همخوان با
واقعیت جامعه می بندند و بجای رفتن به سوی احساسات و خشم، به سوی منطق و
تعمیق می رود.
راه توده 240 26.10.2009