راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سرنشینان قایق شکسته ای
که در خارج کشور به گل نشسته!

 

پشتیبانی برخی نیروهای خارج از كشور از جنبش سبز ظاهرا به مراحل آخرین خود نزدیك می شود و این نشاندهنده آن است كه این دسته از پشتیبانی های سیاسی، برخلاف خود جنبش عمقی نداشته و با اصل آنچه در ایران جریان دارد فاصله دارد. فاصله ای که میان این حمایت ها با موج حمایت بدنه خارج کشور نیز وجود دارد. بدنه ای که عمدتا از جوانان و دانشجویان و باصطلاح نسل سومی ها تشکیل می شود.

راه توده، بی آنکه بخواهد وارد جزئیات و انگیزه های این پشتیبانی ها و رهنمودهائی که از خارج می خواهند به رهبران داخل کشور بدهند بشود، در همان ابتدای جنبش سبز تاكید كرد كه پشتیبانی و راه افتادن كسانی كه تا دیروز یك قدم از تحریم انتخابات و بركناری و سرنگونی جمهوری اسلامی فراتر نمی رفتند بدنبال "رای من كو؟" و مبارزه جنبش سبز، چون متكی بر یك انتقاد از خود واقعی  و جدی نیست، از حد یك فرصت طلبی و موج سواری فراتر نخواهد رفت. از نظر اینان موجی بنام جنبش سبز به راه افتاده كه فعلا باید سوار آن شد تا از قافله عقب نماند. این موج سواری  تا زمانی است كه اولین پیج فرا برسد، یا احساس كنند كه موج سمت دیگری گرفته است. آنگاه فرصت طلبانه سوار موج جدید خواهند شد.  ما این موج سواری را در طول 30 سال گذشته بارها و بارها شاهد بوده ایم. بویژه در جریان انتخابات دوم خرداد، انتخابات مجلس ششم، برخورد با دولت خاتمی، با مجلس ششم و نمونه هائی دیگر. به همین دلیل است که درجریان جبنش سبز، حتی کسانی که درخارج از کشور به سر می برند نیز چندان توجهی به موضع گیری های این قبیل پشتیبانان موج سوار نکرده اند.

حوادث ماه های اخیر درستی این دیدگاه راه توده درباره موج سواری ها و فرار از انتقاد از خود این افراد و سازمان ها را نشان داد. مثلا یكی از سایت های نزدیك به فدائیان خلق كه تصور كرده با حوادث عاشورا موج جدیدی بوجود آمده چنین می نویسد:

"بعد از قیام آزادی خواهانه ی روز عاشورا، که سمت گیری اعتراضی جنبش دموکراتیک مردم ایران را به سوی نفی جمهوری اسلامی صراحت داد، بخشی از مدعیان جنبش سبز، ترسیده اند. محمد خاتمی و عده ای از اصلاح طلبان درون و بیرون کشور بر شدت هشدار ها و حملات خود علیه «ساختار شکنی» افزوده اند و نیروهای ملی – مذهبی نیز با آن ها هم آواز شده اند، حتی صدای خود را بیشتر از مدعیان اصلی بلند کرده اند و مردم را به پیروی از کسانی چون محمد خاتمی فرا می خوانند. صحنه ی سیاسی ایران پیچیدگی های زیادی دارد، اما انتخاب اساسی در آن اصلا دشوار نیست. برای مردم ایران دشوار نیست بین وعده های پوچ و عوامفریبانه ی کسانی مانند محمد خاتمی در باره ی «جمهوری اسلامی» که او وعده می دهد و «واقعیت هولناک کهریزک» یعنی جمهوری اسلامی ای که واقعی است و وجود دارد، دست به انتخاب بزنند."

روشن است که نویسنده مجهول الهویه این مطلب هیچ دركی از یك جنبش، تكامل و مراحل آن ندارد. نویسنده آرزوها و تخیلات خود برای تغییر جمهوری اسلامی را بجای واقعیت قرار داده و معتقد است، هر كس این تخیلات را همچون واقعیت نپذیرد ترسیده است.

بنظر ما دلیل این عدم درك، درست در آنجاست كه هیچگاه گذشته خود را بطور انتقادی بررسی نكرده اند. ما از گذشته بعد از انقلاب سخن نمی گوییم كه چگونه انقلاب را انقلاب سوسیالیستی و شورایی فرض كرده بودند و در كردستان و تركمن صحرا شورا تشكیل می دادند و حتی سندیكا را "سازشكارانه" اعلام می كردند و طرفدار راه اندازی شورا در كارخانه ها بودند.

از دوران انقلاب صرفنظرمی كنیم، اما فراموش نكرده ایم كه در گذشته پیش از انقلاب نیز شعار و عمل جسورانه افرادی که همینگونه می اندیشیدید و تخیل و آرزو را به جای واقعیت قرار می دادند، اراده کرده بودند با ترور چهارتا کارگزار رژیم شاه، طبقه کارگر را بیدار کنند! به تاریخ فعالیت های چریكی و مائویستی در دهه 40 و نیمه اول 50 ایران مراجعه کنید و غم انگیزترین نمونه ها را بخوانید. خون بسیاری بر پای همین درخت آرزوئی ریخته شد و جنبش انقلابی 57 را از شخصیت هائی محروم کرد که ای بسا اگر مانده بودند، در جریان انقلاب 57 و سالهای پس از آن نقشی به مراتب مثبت تر از دوران خود کشی سیاسی خود در خیابان ها برجای گذاشته بودند.

 همان نسل، حزب توده ايران را چون می گفت که زمان قیام مسلحانه اکنون نیست و قیام کار توده های مردم است و نه چند جوان پنهان شده در خانه های تیمی، متهم می کردند به تسلیم طلبی و مخالفت با سرنگونی شاه و سلطنت. حزب توده ایران آن زمان هم به اعقاب این آقایان می گفت که رفتن و نرفتن سلطنت دست ما نیست، كار یك جنبش است و زمانی كه این جنبش در گرفت خود آن جنبش معین می كند كه سلطنت خواهد رفت یا نه. تا آن زمان، و در این مرحله فعلا باید حداكثر نیروها را برای اینجا یک اتحاد علیه سلطنت استبدادی بوجود آورد. حتی طرفدار سلطنت شاه و نه حکومت شاه باید جلب این اتحاد کرده و جنبش ضد دیكتاتوری را تقویت كرد.

اکنون هم حرف ما با این آقایان اینست که جمهوری اسلامی پایان تاریخ نیست. مانند هر نظام دیگری، این نظام هم آمده و می رود. هیچكس هم مخالف رفتن جمهوری اسلامی نیست. بحث بر سر ایجاد آن چنان شرایطی است كه این رفتن مطمئن تر، بی دردتر و بصورتی مترقی تر باشد. رفتن جمهوری اسلامی كه هدف فی نفسه نیست. بحث بر سر یك تحول مترقی در كشور ماست و بخش مهم و حتی تعیین كننده آن نیروهایی كه برای یك هدف مترقی در كشور ما مبارزه می كنند طرفدار جمهوری اسلامی در آن مفهومی اند كه خود می گویند. یعنی بازگشت به جمهوری اسلامی خواست مردم در انقلاب بهمن و در ابتدای انقلاب. جمهوری اسلامی مورد نظر این نیروها را همین جمهوری اسلامی امروز معرفی كردن اولا نادرست و دروغ است و ثانیا با حذف آنان به این عنوان كه طرفدار جمهوری اسلامی هستند یعنی ضربه زدن به اتحاد ضروری نیروها.

نزدیك 20 سال است كه راه توده بر این نكته تاكید می كند كه جمهوری اسلامی نظامی برآمده از یك انقلاب است. بنابراین مسایل و شیوه های تحول جمهوری اسلامی با یك رژیم دیكتاتوری و ارتجاعی – مانند رژیم شاه- تفاوت دارد. ظرفیت های درونی انقلاب 57 را باید در نظر گرفت كه این ظرفیت امروز در یك سلسله اصول قانون اساسی و همراهی شخصیت هایی چون موسوی، خاتمی، كروبی و احزابی چون حبهه مشاركت و مجاهدین انقلاب اسلامی و حتی تشكل های روحانی مانند مجمع روحانیون مبارزخود را نشان می دهد. از آن فراتر، ما حتی یقین داریم که در میان نیروهای سپاه نیز وحدت سیاسی بر سر اوضاع کنونی کشور وجود ندارد و به همین دلیل نیز پیوسته گفته ایم سپاه را یکدست تصور نکرده و آن را طرد نکنید و کوشش کنیم که از این نیرو را نیز به جنبش اصلاحی و جنبش سبز وصل کنیم. این واقعیت را با کمی دقت می توان در ستادهای جانبازان میرحسین موسوی در همین انتخابات 22 خرداد در تهران و شهرهای دیگر دید. هم اکنون برخی فرماندهان سابق سپاه که با موسوی همراهی و همگامی کرده بودند در زندان اند و ما نمی دانیم که چه تعداد از  فرماندهان شاغل سپاه در این انتخابات با او همراه شده بودند. از جمله دلائل وحشت حاکمیت، همین همراهی بود و بیم دارند که در یک چرخش بزرگ این همراهی گسترده نیز بشود. به جای چرخیدن به دور خود در مهاجرت و برای هم کارت تبریک فرستادن و امضاء جمع کردن، پیگیری این مسائل از نظر ما اولویت دارد.

این ظرفیت های انقلاب حتی به شكل مراسم های سنتی انقلابی كه جنبش سبز از آنها استفاده می كند یا ناهمگونی در ساختار سپاه و فشارهایی كه از این طریق به رهبری جمهوری اسلامی وارد می شود نیز خود را نشان می دهد. ما نمی توانیم بعنوان آنكه مخالف جمهوری اسلامی هستیم خود و ملت خود را از مجموعه این ظرفیت عظیم ترقیخواهانه محروم كنیم. 

آنها که سیاست های آرزوئی دوران چریكی در زمان شاه و سیاست های نادرست پس از انقلاب را هیچگاه عمیقا نقد نكرده اند، نه مسئله مراحل یك جبنش را درك می كنند، نه وابستگی ها و پیوستگی هایی كه میان جمهوری اسلامی و انقلاب بهمن وجود دارد و نه  ظرفیت هایی كه از این طریق برای گسترش مبارزه ایجاد شده است.

این عدم نقد گذشته، در همه جا خود را نشان می دهد. برای یك نمونه آقای جمشید طاهری پور از طیف سلطنت خواه شده چریك های زمان شاه، در مقاله خود در مورد به اصطلاح "راهكار برون رفت از بحران" پس از كلی تخیل پروری درمورد سكولاریسم، از آقای موسوی بعنوان "رهبرنمادین" جنبش سبز نام می برد. تقی روزبه از راه كارگر با ادعاهای انقلابی در مقاله "آیا با تقلیل خواست ها می توان به جایی رسید؟" از موسوی و كروبی همچون "رهبران نمادین" جنش سبز سخن میگوید. گیومه ها از خود نویسندگان مقالات است و به معنای آن است كه مثلا آقای موسوی در واقع رهبر جنبش نیست، بلكه رهبر نمادین است و احتمالا رهبران جنبش بزودی آقایان طاهری پور و روزبه خواهند شد. وقتی ریشه این تخیل را دنبال می كنیم می بینیم كه مثلا در "كار" شماره 29 سال 1358 عین همین ادعا در مورد آقای خمینی طرح شده بود و رهبری آقای خمینی را نیز دارای جنبه "نمادین و احساسی" قلمداد می کردند.

این دیدگاه نباید بالاخره یك زمانی نقد شود؟ با همین تخیل "نمادین و احساسی" بودن رهبری خمینی نبود كه تصور می شد می توان 6 ماهه جای او را گرفت و از انقلاب فوریه پرید به انقلاب اكتبر 1917 و دولت بازرگان را بجای دولت "کرنسکی" و دوران کوتاه 1917 گذاشت؟

یكبار از خود نباید پرسید كه این چه رهبر نمادین و احساسی بود كه 30 سال است بر سر میراث او دعوا و اختلاف است؟

چون آن دیدگاه هیچگاه نقد نشده، اكنون همان اشتباه، همان اصطلاحات زمان شاه و پس از انقلاب، در مورد موسوی تكرار می شود. اشتباه 30 سال پیش ناشی از آن بود كه هیچ دركی از شیوه و روندی كه شخصیت، رهبر و مردم طی می کنند وجود نداشت. امروز هم وجود ندارد. استدلال اینان اینست كه آقای موسوی خودش می گوید من رهبر نیستم. یادشان رفته که  آقای خمینی هم می گفت من رهبر نیستم، خدمتگزار هستم و برای یک دوره ای اصلا رفت در قم ساکن شد و گفت که کار حکومت را میدهد به دولت موقت!

آقای موسوی گفته كه بدون من هم این جنبش ادامه پیدا می كند. آقای خمینی هم می گفت این نهضت قائم به شخص نیست و بدون من هم ادامه خواهد یافت.

کسانی كه در سال 58 هیچ دركی از رابطه سیاسی و عاطفی میان مردم و خمینی نداشتند و چون اشتباه دیروز خود را بررسی عمیق و صادقانه نكرده اند، بصورتی طبیعی هیچ دركی هم از رابطه عاطفی و سیاسی كه امروز میان موسوی و مردم بوجود آمده است ندارند.

چون چند صحنه از تظاهرات روز عاشورا را از طریق فیلم های یوتوب ديده اند، تصور می كنند موج جدیدی به راه افتاده است كه از رهبران سبز عبور خواهد كرد و بنابراین فرصت طلبی حكم می كند سوار این موج جدید شده و به رهبران جنبش سبز انتقاد كرد. این نشان می دهد كه شناختی نه از حوادث روز عاشورا دارند، نه از جنبش مردم، نه از نقش رهبری موسوی یا خاتمی و نه از موقعیت خودشان. اگر فقط روی بخش آخر نیز می اندیشیدند هیچگاه به چنین تخیلاتی دچار نمی شدند. 

 

 

            راه توده  253    5 بهمن ماه 1388

بازگشت