راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

نگاهی به کتاب خاطرات "احمدآرام"
حزب توده ایران
از بنیانگذاری تا اکنون
یک حزب سیاسی است

 

احمد آرام مترجم کتاب های علمی و تدوین کننده چندین دانشنامه در ایران، در سال 1384 درگذشت. هنگام درگذشت 96 سال داشت.
اخیر کتاب خاطرات او با نام «گوهر عمر» منتشر شده است. خاطراتی که به گفتگوئی بلند و طولانی می ماند. گفتگویی میان "پیروز سیار" و "احمد آرام". کتاب که بخش مهمی از آن به رویدادهای پیش از کودتای 28 مرداد و دوران دولت مصدق اختصاص دارد، به چاپ دوم رسیده است. در سالهای بنیانگذاری حزب توده ایران و فعالیت قانونی و علنی آن درایران، احمد آرام عضو حزب بود. بسیاری از چهره های ماندگار ادب و هنر معاصر ایران یا از دالان حزب توده ایران عبور کردند و یا تا پایان عمر در حزب توده ایران ماندند. به همین دلیل انگیزه این یادداشت درباره احمدآرام و انتشار کتاب خاطرات او، نه مرور نام چهره ماندگار ادب و هنر ایران و حضورشان در حزب توده ایران، بلکه چند نکته جالبی است که در کتاب خاطرات احمد آرام وجود دارد. نکاتی که حدس می توان زد، برای انتشار کتاب در جمهوری اسلامی برخی اشارات آن حذف و برخی جملات با الفاظ و اصطلاحاتی آلوده شده که بتواند جواز عبور کتاب از وزارت ارشاد برای چاپ باشد.
ما میتوانستیم این الفاظ را حذف کنیم، اما برای حفظ امانت داری و نقل مستقیم جملات کتاب چنین نکردیم. این امانت داری برای ما امکان پذیر بود، اما آنجا که جملاتی در کتاب نقطه چین و حذف یا سانسور شده، به امانت داری ویراستاران مسلمان بخش سانسور وزارت ارشاد مربوط است و از ما کاری ساخته نبود.
اما، آن نکاتی که انگیزه پرداختن به کتاب خاطرات احمد آرام شد:
1- حزب توده ایران، از بدو تاسیس معتقد به مبارزه در راه حقوق زحمتکشان ایران بوده است. در این مبارزه مقابله مذهبی و قومی جائی نداشته است و به همین دلیل از هر مذهب و قومی، می توانستند عضو حزب توده ایران شوند که شدند. احترام به اعتقادات مذهبی مردم از اصول پایه ای حزب توده ایران بوده است. بنابراین، سیاست دفاع از انقلاب 57 و احترام به انتخاب مردم و پیروی از آیت الله خمینی، سیاست بدیع و عجیبی نبود. آنچه دراین حمایت و پشتیبانی مورد تاکید و پیگیری حزب توده ایران بود، همانا مبارزه سیاسی، در راه دفاع از آرمان های انقلاب و تلاش برای تعمیق آنها بود، که همچنان نیز هست. چنان که در جریان حمایت از محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد و در دوران 8 ساله ریاست جمهوری او راه توده همین سیاست را دنبال کرد. در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری نیز، از همان ابتدای ورود به صحنه میرحسین موسوی بار دیگر با همین نگرش و مشی شناخته شده توده ای از وی حمایت کرد و می کند. چنان که مخالف دولت احمدی نژاد است. همه این حمایت ها و مخالفت ها، انگیزه های سیاسی، اقتصادی و خواه نا خواه "گرایش های طبقاتی" در جامعه ایران دارد. بنابراین، بحث نه بر سر اعتقادات مذهبی، بلکه بر سر برنامه های سیاسی و اقتصادی و گرایش ها و خواستگاه های طبقاتی جریانات سیاسی و افراد حاضر در این صحنه است. این همان نکته ایست که احمد آرام نیز، چندین دهه پس از خروج از حزب توده ایران، در خاطرات خود به آن اشاره می کند. آن هم در جمهوری اسلامی و در سالهای پایانی عمر خویش.
2- دکتر مصدق، آزاد اندیشی بود میهن دوست، که در سالهای حضور در مجلس و در اختیار داشتن قوه مجریه، پیوسته زیر فشار دربار شاهنشاهی بود. از جمله برای محدود کردن آزادی های سیاسی و مطبوعاتی و پرهیز از اتحادی ملی که خواه نا خواه حزب توده ایران یکی از ارکان آن باید می بود. او درحالیکه از سوی دربار شاهنشاهی زیر فشار بود تا امثال سرلشگر زاهدی را وزیر کشور کابینه خود کند، از سوی دیگر زیر فشار بود که به امثال احمد آرام که حتی درجریان انشعاب گروه خلیل ملکی- جلال آل احمد از حزب توده ایران بیرون رفت نزدیک نشود!
حال از کتاب احمد آرام"گوهرعمر" آن نکاتی را که به آنها اشاره شد می آوریم. با همان ادبیات و اصطلاحات مورد اشاره در بالا:

« در زمان حکومت مصدق که آقای دکتر آذر همدرس من در مدرسه طب وزیر فرهنگ شده بود، به من گفت تو بیا معاون من بشو. من که معاون شدم، یک کسی در روزنامه یی نوشت که فلانی توده یی است. بعد دکتر مصدق هم گفته بود که آخر این توده یی است، چرا انتخابش کردید، اما دیگر از انشعاب از حزب توده حرفی نبود. آن وقت خلیل ملکی در روزنامه یی که داشت و اسم آن یادم نیست، نوشت که در جلسه انشعاب، تنها کسی که گفت ما نباید ساکت بنشینیم و باید مقابل اینها بایستیم فلان کس بود. در واقع جواب آن مقاله را داد. به همین مناسبت کاغذی به آقای دکتر مصدق نوشتم... نوشتم بیشتر آنهایی که دلشان به حال مملکت می سوخت، در حزب توده جمع شده بودند و من هم فکر می کردم که اینها درست هستند. بعد دکتر مصدق کاغذی به من نوشت که قربانت گردم، بیایید همدیگر را ببینیم . بعد که خانه اش رفتم، گفت والله من چه کنم، شاه گفت.... من در عین حال که عضو حزب توده بودم، بی دینی توده یی نداشتم، همان طور که حالا هم بی دینی آنهای دیگر را ندارم. آن دین پاکیزه یی که داشتم از بچگی بوده و همین جور با من مانده است...در حزب توده هم که بودم، به بی دینی آنها کاری نداشتم. می خواستیم مملکت مان را درست کنیم، برای اینکه آنهایی هم که دین دارند، معلوم نیست که دین درستی داشته باشند. حتی از قول پیغمبر(ص) نقل می کنند که اگر سلمان مخلص پیغمبر می دانست که ابوذر مخلص پیغمبر چه در دلش می گذرد یا ابوذر می دانست که سلمان چه در دلش می گذرد و راجع به دین خدا چه فکر می کند، سلمان ابوذر را تکفیر می کرد یا ابوذر سلمان را. آنچه در دل می گذرد برای خود آدم است و برای خدای خودش. ولی ظواهر را هم در عین حال باید رعایت کرد. مثلاً موقع نماز در حیاط حزب آن گوشه در همان خاک ها نمازم را می خواندم، جلوی همه آنها. آن زمان سیدابوالحسن –اصفهانی- فقیه مورد تقلید کلی بود، حالا می بینیم که از چند مرجع تقلید می کنند، اما آن وقت تقریباً همه از او تقلید می کردند. آن روزی که سیدابوالحسن از دنیا رفت، سردر حزب را سیاهی زدند که اظهار تاسف کنند.... من با آنها دعوا کردم و گفتم چرا مردم را با این سیاهی گول می زنید. آنها گفتند که مثل من هم کسانی هستند که دین دارند و اینجا می آیند. »


راه توده 251 11.01.2009
 

بازگشت