شمع وجود علی (آقاجان) لامعی، از کادرهای کارگری قدیمی حزب توده ایران، سرانجام پس از تجربه سالها زندان پس از کودتای 28 مرداد و سپس زندان جمهوری اسلامی، در خاک وطن بدرود حیات گفت. علی لامعی در هفدهم مردادماه ۱۲۹٨ در یکی از روستاهای اطراف بابل بدنیا آمد. کارگری بود روستازاده که در سال ۱٣۱٨، در کارخانه ی چیت سازی بهشهر مشغول کار شد. در سال ۱٣۲۰، عضو حزب توده ایران شد و کارت عضویتش که تاریخ صدور آن ۱٣۲۱ است، را همیشه (حتی تا روزهای آخر عمر) به همراه داشت و به آن می بالید. صنایع نساجی بهشهر و کلا مناطق کارگری مازندران (مانند شاهی- قائم شهر فعلی - و بهشهر) در آن سال ها مرکز تبلور فعالیت های کارگری چپ و توده ای بود که حزب با صرف نیرویی زیاد، آموزش های حزبی را به هواداران و کادرهای خود در این مناطق منتقل می کرد. در خاطرات ایرج اسکندری، به درگیری ها و فعالیت های متعدد حزب توده در این دوران در مازندران، در فصلی، به طور مفصل اشاره شده است. همچنین، طی سال های بعد، ابراهیم گلستان نیز در ارتباطات حزبی به مازندران گسیل می شود که نکات آن را در مصاحبه اش با پرویز جاهد در کتاب «نوشتن با دوربین» آورده است. همه ی این ها نظر به اهمیت این منطقه ی پرتلاطم کارگری نزد حزب توده، به عنوان الگویی از جنبش کارگری بوده است.
علی لامعی در ارتباطات بسیار با توده ای ها و کلاس های حزبی آموزش یافت و پای به عرصه ی جدی فعالیت های اجتماعی گذارد. در این سال ها به طور چشم گیری در اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری فعالیت داشت. در سال ۱٣۲۴ برای اولین بار دستگیر و زندانی شد. در سال ۱٣٣۱، مجددا دستگیر و زندانی شد. بدیهی است که پس از کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲، که چهره ای شناخته شده به عنوان یک توده ای فعال بود، دستگیر شود که این بار در زندان گرگان سختی بسیار دید. حتی این بار خانواده ی او نیز از گزند کودتا به دور نماند و اوباش وابسته به حکومت کودتا (بخوانید: لباس شخصی های شاه!) به همسر و فرزندانش حمله بردند که به پناه بردن آن ها، با دشواری بسیار، به روستایی در اطراف بابل (که زادگاه علی لامعی بود) منجر شد. در سال ۱٣۵۷ در کمیته ی مشترک ضد خرابکاری در تهران زندانی بود که با موج انقلاب آزاد شد. علی لامعی در سال ۱٣۵٨، به اتفاق ابوتراب باقرزاده، کاندیدای حزب توده برای راهیابی به مجلس خبرگان بود که طبعا علیرغم اقبال عمومی به دلیل انحصار موجود بدان راه نیافتند. لامعی، در سال ۱٣۶۲ و در جریان یورش به حزب توده ایران دستگیر شد و سال هایی را در زندان بهشهر گذراند. در قتل عام سیاسی ۱٣۶۷ فرزندش "حسین لامعی" اعدام شد و پس از آن همسرش را از دست داد. او پس از پشت سر گذاردن این ضربات، در جمع از مرگ رها یافتگان از زندان بیرون آمد. در سال های کهولت، همچنان حافظه ای قوی برای تحلیل مسایل اجتماعی و سیاسی روز را داشت. با یاران حزبی به یادگارمانده از دوران قدیم رشته ی الفت و مهرش را حفظ کرد و «چپ ها» را فارغ از تعلقات گروهی و حزبی و سازمانی فرزند خود می دانست. سر انجام در 30 مردادماه امسال شمع وجودش خاموش شد. محبوبیت علی لامعی بر بسیاری گران می آمد و طبعا آن را بر نمی تافتند، ولی پیرمرد از تهدیدها باک نداشت و ایستاده بود. یاد و خاطرات «آقاجان لامعی» گرامی باد. (این مطلب که در روزهای اخیر با نام نویسنده آن "فرشین کاظمی نیا" در برخی سایت های دیگر نیز منتشر شده بود، با تلخیص و اندکی ویراستاری در راه توده بازانتشار می یافت.) |
راه توده 281
8 شهریور ماه 1389