راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

حاکمیت ج. اسلامی
از 3 طرف
در محاصره بحران

 

سیاست حاکمیت دربرابر رهبران جنبش سبز بر محور تشدید "هر که با ما نیست با دشمن ماست" قرارگرفته است. در تظاهرات دولتی 9 دیماه، پس از حماسه اعتراضی روزعاشورا این سیاست به جد دنبال شده است. این سیاست اکنون از مرز ستیز با نخست وزیر محبوب امام "موسوی"، رئیس جمهور دو دوره ریاست جمهوری"خاتمی" و دارای پیوند سببی و نزدیک با بیت آقای خمینی و بالأخره رئیس دو دوره مجلس شورای اسلامی و هم چنین امیرالجاج مورد اعتماد آقای خمینی"کروبی" فراتر رفته و
درهمان تظاهرات پس ازعاشورا، شعارهائی علیه رفسنجانی- که خامنه ای رهبری خود را مدیون اوست – و علیه فرزندان وی داده شد که تاکنون هم ادامه پیداکرده و تا تهدید عملی به دستگیری برخی افراد خانواده وی و هم چنین فعالان سیاسی نزدیک به وی پیش رفته است. نماینده خامنه ای درسپاه-ذوالنور-اخیرا حتی او را خطرناک ترازاصلاح طلبان ومنشأ ایجاد آن دانسته است.
تحت فشارقراردادن نواده های بنیان گذارجمهوری اسلامی بدلیل حمایت آنها از جنبش ضد کودتا، حمله به منازل و دفاترمراجع مخالف، تخریب مقبره دو آیت الله همراه و همگام آقای خمینی یعتی پدر محمد خاتمی و صدوقی و یا حمله به دفاتر مراجعی چون صانعی و طاهری و دستغیب و نمایش به آتش کشیدن شدن تصاویرخمینی در سیما، همه وهمه حاکی از دامنه حریقی است که در اندرون نظام و حول تصاحب انحصاری قدرت برافروخته شده و مرزهای خود و غیر خودی را بسیار تنگ کرده است. تلاش های اخیر برای غیرقانونی کردن تشکل هائی چون جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نشان میدهد که باند حاکم برای ایجاد دیکتاتوری خود از هیچ اقدامی روی گردان نیست.
منطق حاکمیت کودتائی بر مبنای "الحق لمن غلب" قرار دارد. یعنی، حق باکسی است که زور بیشتر داشته باشد.
بموجب تجربه 30 ساله، ما باز هم شاهد بازتولید رقبا و دشمنان تازه ازمیان خودی های امروز خواهیم بود، چرا که هنوز دیکتاتوری یک طبقه به حاکمیت مطلق دست نیافته و نبرد "که بر که" هنوز تا برقرار چنین دیکتاتوری طبقاتی ادامه دارد. درعین حال که این مسیر میتواند به ناگهان تغییر کرده و متاثر از جنبش اعتراضی مردم، نبرد "که بر که" جهتی خلاف جهت طی شده در دو دهه گذشته را به خود بگیرد.
بحث یارانه ها میان مجلس و دولت بازتاب همین نبرد درحاکمیت بود. گرچه در میان اقشاری از حاکمیت، اما باید به آن بیم و نگرانی توجه داشت که انگیزه این تقابل بود. یعنی خطر شورش و قیام وسیع ترین طبقات و اقشار اجتماعی و از دست رفتن هر آنچه تاکنون رشته اند.
علاوه بر بحران درپائین و شکاف بین مردم و حاکمیت رقابت میان دولتمردان و حاکمان بر سر چپاول ثروت های ملی و امکانات باد آورده نیز به کشاکش های کنونی اضافه شده است.
بحران کنونی درسه عرصه پیش می رود:


1- شکاف بزرگ میان اکثریت وسیع مردم با حاکمیت.
2- تنش های ناشی از سیاست خارجی حاکمیت
3- شکاف ها و تضادهای درونی حاکمیت
اقتدار واقعی نظام در چنبره این سه تضاد گرفتار و در محاصره آنهاست.
حاکمیت به دلیل بحران فراگیر، قادرنیست به سادگی بحران را کنترل کند. حتی این احتمال کم نیست که تلاش حاکمیت برای کنترل یکی از سه بحران، خود به تشدید انفجاری بحران های دیگر ختم شود. مثلا برای کنترل بحران بین المللی و یا برای کنترل بحران ناشی از شکاف مردم و حاکمیت و یا کاهش تضادهای درون حکومتی دست به اقدامی بزند که نتیجه آن تشدید همه این بحران ها بصورت همزمان بشود.
به همین دلیل است که می توان گفت این هر سه بحران در ارتباط ارگانیک با هم قرار گرفته اند و حل آنها یک راه حل ملی و همه جانبه را می طلبد و آن نیست مگر تغییر حاکمیت و بطور طبیعی، تغییر تمام سیاست های داخلی و خارجی حاکم. از جمله سیاست ضد ملی "خودی و غیر خودی"!
بیهوده نیست که حاکمیت، علیرغم همه ادعاهایش برای کنترل بحرانی، همچنان نگران وقوع حوادث انفجاری و نتیجه ویرانگر سیاست های خارجی خویش و همچنین کشاکش های درون حکومتی است. بخش مهمی از انگیزه ادامه دستگیری فعالان سیاسی و مدنی و حتی تهدید به دستگیری اطرافیان افرادی نظیر هاشمی رفسنجانی و یا مقابله با نوه های آیت الله خمینی و فشاری که به زندانیان سیاسی تشدید شده؛ ناشی از همین ترس است.

راه توده 264 26.04.2010
 

بازگشت