راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

11 سال از خاموشی نورالدین کیانوری گذشت-2
ج. اسلامی یک دوران را
پشت سر گذاشته است!

 

من یقین دارم که درصورت بازگشت آزادی ها به جامعه، یک "جنبش توده ای" شکل خواهد گرفت. البته با یک روش کار خیلی عاقلانه تر از آنچه در گذشته بود. یعنی منطبق تر با شرایط مشخص تاریخی- اجتماعی ایران. حزب توده ایران آرمان گرائی را با واقعیات جامعه ایران منطبق می کند. من می گویم، که در کنار چهارطیف مذهبی، نهضت آزادی، کارگزاران، جناح راست و خط میانه، که هرکدام اقشارمعین اجتماعی را درنظردارند، حزب کارگران و دهقانان (حزب توده ایران) باید در ایران فعالیت آزاد داشته باشد. دیگر اتحاد شوروی وجود ندارد که بتوان اتهام داشتن پایگاه خارجی را بهانه جلوگیری ازفعالیت سیاسی حزب توده ایران کرد. جمهوری اسلامی یک دوران را پشت سرگذاشته، آنها که این را نفهمیده اند، هیچ چیز از تاریخ نفهمیده اند.

 

وقتی رهبر جمهوری اسلامی در توجیه کودتای 22 خرداد، از نقش حزب توده ایران در باصطلاح خودش "فتنه" و به قول ما "جنبش سبز" یاد می کند و یا در دیدار با دانشجویان و بسیجی های قم نسبت به نفوذ حزب توده – ایران- در دانشگاه ها یاد می کند، در حقیقت آن پیش بینی تاریخی کیانوری را تائید می کند، که درهمان اندک فرصتی که در سالهای پس از بیرون آمدن از زندان جمهوری اسلامی داشت گفت:
«... برای جلوگیری ازیک شورش کور، قطعا باید آزادی ها، طی یک برنامه تدوین شده و بسیاردقیق، گام به گام به جامعه بازگردانده شود و احزاب فعالیت خود را شروع کنند. من یقین دارم، که درصورت بازگشت آزادی ها به جامعه، یک "جنبش توده ای" شکل خواهد گرفت. البته با یک روش کار خیلی عاقلانه تر از آنچه درگذشته بود. یعنی منطبق تربا شرایط مشخص تاریخی- اجتماعی ایران. حزب توده ایران آرمان گرائی را با واقعیات جامعه ایران منطبق می کند. من می گویم، که در کنار چهارطیف مذهبی، نهضت آزادی، کارگزاران، جناح راست و خط میانه، که هرکدام اقشارمعین اجتماعی را درنظردارند، حزب کارگران و دهقانان (حزب توده ایران) باید در ایران فعالیت آزاد داشته باشد. دیگر اتحاد شوروی وجود ندارد که بتوان اتهام داشتن پایگاه خارجی را بهانه جلوگیری ازفعالیت سیاسی حزب توده ایران کرد. ضمنا، من نمی گویم جلوی مطبوعاتی را که علیه حزب ما مطلب می نویسند و یا درجهت تبرئه رژیم گذشته تبلیغ می کنند بگیرید، زیرا صد درصد با آزادی مطبوعات موافقم، اما باید امکان فراهم شود که ما هم از خود دفاع کنیم و پاسخ بدهیم!» (گفتگو با تاریخ- مصاحبه با نورالدین کیانوری- پیرامون رویدادهای ایران تا سال 1373)


در آستانه قتل عام
درآستانه قتل عام زندانیان سیاسی و همزمان با شکست ها و ناکامی های پیاپی جمهوری اسلامی درجبهه های جنگ با عراق، نورالدین کیانوری خطرقتل عام زندانیان سیاسی را پیش بینی کرد. او که درسال 61 و دریک پرسش و پاسخ تاریخی ادامه جنگ با عراق را یک فاجعه ارزیابی کرده بود، اکنون نگران قتل عام مخالفان تاریخی و جسور ادامه این جنگ، در زندان ها بود. او یقین پیدا کرده بود که بعد ازشکست سیاست خانمان براندازادامه جنگ با عراق، رهبران و هدایت کنندگان این جنگ درحاکمیت جمهوری اسلامی، اکنون و با کارنامه یک هزارمیلیارد دلارخسارت جنگی، به سراغ کسانی خواهند آمد که درسال 1361 و با جسارتی تاریخی با ادامه جنگ مخالفت کرده و آن را عمیقا به زیان ایران، انقلاب و مردم ایران ارزیابی و اعلام کرده بودند. زندانیان عضو یگانه حزبی که با جسارت، این نظررا بارها اعلام کرده و تا آستانه یورش به حزب برآن پا فشاری کرده بود، اکنون درمعرض خطرجدی و جانی بودند.
کیانوری درپرسش و پاسخ 29 آبان ماه 1361 خود و دو ماه و نیم پیش ازیورش به حزب گفته بود:
«...آنچه ما احساس می کنیم، این است که: تله ای ازطرف امپریالیسم امریکا کارگذاشته شده است. امپریالیسم امریکا با تمام قوا کوشش می کند که نقشه اصلی خود را که همانا تحمیل یک جنگ فرسایشی است عملی کند. امپریالیسم امریکا و صهیونیست ها، تاکنون شاید بیش از200 میلیارد دلار، یعنی برابردرآمد نزدیک به ده سال نفت ایران به دو کشور خسارت وارد آورده اند و ده ها و شاید صداها هزار خانواده زحمتکش را به سوگ عزیزان خود نشانده اند، اکنون با تمام قوا می کوشند که هرقدرممکن است، این جنگ به درازا کشیده شود و از دو طرف بازهم نیروهای بیشترنابود شوند...»
این سخنان میهن دوستانه و عمیقا ملی، زمانی مطرح شد که درداخل حاکمیت برطبل فتح کربلا می کوبیدند و درخارج از کشور نیز اپوزیسیون سلطنت طلب منتظر فرصت ناشی از شکست ایران در جنگ با عراق بود! همان ها که حزب توده ایران را حزبی غیرملی معرفی می کنند و خود را مجسمه تمام نمای وطن دوستی و سمبل ایران کهن می دانند!
رژیم صدام حسین بدست همان ها که مشوق او برای حمله به ایران بودند سرنگون شد، اما توطئه علیه ایران نه تنها متوقف نشد بلکه با شدت ادامه دارد. این بار با تشویق نظامی گری در داخل حاکمیت و تلقین روحیه عظمت طلبی اسلام شیعه دردل حاکمیت. خطری که می تواند به یک فاجعه اتمی در ایران بیانجامد.
درسال 67، پس از آن همه خسارت و ویرانی و تلفات، پس از شکنجه و اعدام افسران و شماری از کادرهای توده ای، و پس از6 سال کوبیدن برطبل جنگ، سرانجام، ارزیابی آنهائی درست از آب درآمده بود که با ادامه جنگ مخالفت کرده بودند: توده ایها. گرچه خود در اسارت و در بند بودند. کیانوری در راس آنها بود. اومی دانست، پس ازشکست هائی این چنین، موج انتقام داخلی با اعدام زندانیان سیاسی شروع خواهد شد.
کسانی که از آن قتل عام جان بدر بردند، شهادت دادند که درهفته های آستانه این رویداد فاشیستی، کیانوری دیدار و گفتگوی خود با زندانیان توده ای را به مقامات زندان اوین تحمیل کرده بود و یا شاید از میان اندک شمار مخالفان حکومتی اعدام زندانیان سیاسی زمینه این دیدار فراهم شده بود. در این ملاقات ها، کیانوری به اشکال مختلف و حتی با اشاره سر و چشم (ازبیم وجود شنود دراتاق) به زندانیان توصیه کرده بود، به هرطریق ممکن از زندان بروند بیرون و خود را برای آینده حفظ کنند!
بسیاری از زندانیان درآن دوران پرالتهاب نتوانستند این دوراندیشی را درک کنند و فضای زندان برای کیانوری و بویژه در میان توده ایهای زندانی که در آن زمان نتوانسته بودند پیش بینی او را درک کنند بازهم سنگین ترشد، اما او می دانست چه می کند و برای چه آینده ای ازهمه چیز خود می گذرد. ما امروز انگشت شماری را می شناسیم که از قتل عام سال 67 جان سالم بدر برد و در مرور آن سالها و آن دوران، به یاد می آورند پرخاش هائی را که برخی کادرهای حزبی در مخالفت با کیانوری و توصیه او برای نجات از زندان به او کرده بودند. این وضع دشوار شامل حال مریم فیروز و توصیه و دیدارهایش با زنان و مردان زندانی توده ای نیز شد.
آنچه را او پیش بینی کرده بود، ناگهان چون صاعقه فرود آمد، قتل عام در مرداد و شهریور67 و به بهانه عملیات "مرصاد" مجاهدین خلق پس ازپذیرش آتش بس درجنگ با عراق آغاز شد. درتدارک این جنایت، کیانوری را به سلول انفرادی منتقل کردند. او که بار دیگراجرای حکم معلق مانده اعدام خود را حدس زده بود، وصیت نامه کوتاه و 8 بندی اش را با تاریخی جدید به چند تنی اززندانیان داد. او این وصیت نامه را پس از محکوم شدن به اعدام در دادگاه افسران توده ای (به ریاست محمدی ریشهری) نوشته بود و اکنون یک بار دیگر آن را با تاریخ جدید دراختیار زندانیان می گذشت تا بعدها به خارج از زندان منتقل کنند.
این وصیت نامه در دو مرحله بحرانی اعدام ها نوشته شده و محتوای آن عمیقا متاثر از آنهاست. شاید درسال های اخیر و پس ازبازگشت به زندگی نیمه عادی، او وصیت نامه دیگری نیزتنظیم کرده و ازخود برجای گذاشته باشد، اما حتی اگرچنین نیزباشد، اعتبار وصیت نامه ای که زیرچوبه اعدام نوشته شده و تحت تاثیرچنان فضائی بود، خود سندی تاریخی است و به همین دلیل، آن را عینا درزیرمی آوریم:


وصیت نامه!
«من، نورالدین کیانوری، ازطرف دادگاه شرع انقلاب مرکز(تهران) به اعدام محکوم شده ام و پیش ازاعدام نکات زیر را به عنوان وصیت خود، درکمال آزادی می نویسم:
1- اولین درخواست من این است که جسد من پس ازاعدام به سالن تشریح دانشکده پزشکی تهران تحویل داده شود تا دانشجویان که پزشکان آینده کشورند، با قطعه قطعه کردن جسد من بتوانند به بیماری های گوناگونی که مبتلا به آن هستم پی برده و ضمن تشریح، باندازه یک ذره کوچک با آن آشنا شوند، تا از این راه من بتوانم به اندازه یک ذره کوچک برای آموزش جوانانی که فردا در سراسر کشور به درمان محرومان جامعه ما خواهند پرداخت، کمک نمایم.
2- دومین درخواست من اینست که پس ازتشریح، قطعات جسد من بدون هیچگونه نام و نشان درچاله ای و درجائی ناشناخته به زیرخاک چال شود.
3- ازلحاظ مالی من صاحب هیچ ثروتی درایران نیستم، غیرازچند دست لباس که با خود از خارج کشورآورده ام.
4- ازلحاظ سیاسی من به عنوان یک کمونیست معتقد به مارکسیسم- لنینیسم، که ازانقلاب 57 دفاع می کند به پای چوبه اعدام می روم.
5- ازهمه دوستان و آشنایانم و بستگانم خدا حافظی می کنم و ازهربدی که ازسوی من نسبت به آنها شده ازته دل پوزش می خواهم.
6- ازهمسرعزیزم، اگر پیش ازاعدام نتوانستم او را ببینم، یک دنیا پوزش می طلبم و امیدوارم که او مرا به مناسبت بدی هائی که درمدت چهل سال زندگی شیرینی که با هم داشتیم نسبت به او کرده ام، ببخشد.
7- ازکلیه افراد حزب، ازهمکارانم در رهبری گرفته تا افرادی که من آنها را نمی شناسم، از هواداران و جوانان عضو سازمان جوانان که به علت اشتباهات من، به عنوان دبیراول کمیته مرکزی دچارگرفتاری های بزرگ و حتی کوچک شده اند، دراین آخرین لحظه حیات، ازته دل پوزش می خواهم و از این جهت عمیقا درد می کشم. من به مسئولیت سنگین خود دراین زمینه عمیقا آگاهم و حتی جرات نمی کنم که ازآنها خواهش کنم که مرا ببخشند.
با پوزش ازهمه- مهرماه 65 و شهریور67(متن این وصیت نامه، به خط نورالدین کیانوری درآرشیو راه توده و به عنوان یک سند حزبی نگهداری می شود)

پس از خروج از زندان اوین درنیمه اول دهه 70، کیانوری که هفته ای یکبار به خانه دخترش برای ملاقات با خانواده برده می شد، بتدریج مسیربازگشت به یک زندگی نیمه عادی را آغازکرد. ابتدا از زندان اوین به یکی ازخانه های وزارت اطلاعات و امنیت منتقل شد. در این خانه امیر انتظام درطبقه پائین و کیانوری درطبقه دوم آن زندگی می کردند. امیرانتظام پس ازمدتی آزاد شد و کیانوری نیزمدتی بعد به خانه ای که دخترش اجاره کرده بود نقل مکان کرد. شروط آزادی محدود امیرانتظام دقیقا برما معلوم نیست، اما شرط انتقال کیانوری به آپارتمانی که دخترش اجاره کرده بود، پرهیز از هرنوع ملاقات و عملی بود که از آن حرکت تشکیلاتی استشمام شود!
محدودیت های این دوران که همراه بود با مطالعه پیگیر کتاب های تاریخی، تهیه و مطالعه نشریات داخل و خارج کشور، پیگیری اخبار از طریق رادیوها و ویراستاری و موافقت با چاپ برخی نوشته هایش چندان به طول نیانجامید و او توانست فضای اندکی را که داشت گسترش دهد. روزها درخیابان ها و کوچه های اطراف نیم ساعت تا یک ساعت پیاده روی می کرد و بتدریج به دیدار این و آن رفت و امکاناتی برای ارتباط برقرار کرد. شادروان الخاص که امسال بدرود حیات گفت از جمله این افراد بود و نام و هویت افراد دیگر تا زمانی که قید حیات اند، نزد ما محفوظ است. مگر آنکه شرایط دیگری در کشور فراهم شود تا بتوان همه چیز را گفت و نوشت.
درهمین دوران، علاوه برچند مصاحبه ای که درچارچوب بسیارمحدودی با روزنامه های ایران کرد، پاسخ های مفصلی در رد ادعاهای بابک امیرخسروی که درروزنامه اطلاعات داخل کشور چاپ می شد تهیه کرد، اما نه روزنامه اطلاعات با چاپ آنها موافقت کرد و نه با چاپ مستقل آنها به صورت کتاب و جزوه موافقت شد. به این ترتیب میدان برای یکه تازی بابک امیرخسروی درروزنامه اطلاعات باقی ماند! بعدها و درارتباط با پاسخ هائی که در پاسخ به بابک امیرخسروی تهیه کرده بود، همین نکته را درکتاب "گفتگو با تاریخ" یاد آورد شد!


سخنی با همه توده ای ها
کیانوری، درعین حال که بشدت پاره ای ملاحظات را رعایت می کرد، برخی دیدارها، رفت و آمدها و چاره اندیشی ها را برای انتقال نظراتش برای آینده حزب ترتیب داد. او هرگزنمی توانست نسبت به سرنوشت حزب و جنبش بی تفاوت باقی بماند، حتی درسخت ترین و محدود ترین شرایط. این خصلت و ویژگی کتمان ناپذیراو بود. متکی به همین ویژگی، در دوران خروج از زندان اوین، بتدریج اسناد و مدارک لازم را برای یک ارزیابی تحلیلی از اوضاع ایران و حزب توده ایران پس ازیورش ها و تحمیل مهاجرت به آن فراهم ساخت و سپس با بهره گیری ازهمین اسناد و متکی به تجربه غنی خود ازمهاجرت، یکی از ارزنده ترین نوشته های خود را با محتوای تحلیلی بر رویداد های دهه 60 جمهوری اسلامی، پایان جنگ، نحوه انتخاب رهبرجانشین آیت الله خمینی، پایه های تشکیل یک جبهه گسترده علیه ارتجاع و با هدف نجات انقلاب 57 از شکست، موقعیت جناح راست درحاکمیت جمهوری اسلامی، نقش وابستگان به انجمن حجتیه درجمهوری اسلامی و ضرورت باقی مانده آرمان گرایان مذهبی درهرگوشه ای که از حاکمیت دراختیاردارند، تنظیم کرد. توصیه ای که امثال عباس عبدی و برخی رهبران تحکیم وحدت دانشجوئی و دیگرانی که بموقع می توان از آنها نام برد ضرورت آن را درک نکردند و اکنون شاهد از کف رفتن آخرین اهرم های حکومتی اند و میدان دراختیار طیف حجیته و کودتاچیان سپاه است!
درهمین تحلیل و با بهره گیری ازتجربیات گذشته، او بحران سیاسی- تشکیلاتی موجود چپ درمهاجرت (بویژه موقعیت حزب توده ایران) را بررسی کرد و نقطه نظرات خود را برای غلبه براین بحران تشریح کرد. او این نوشته تحلیلی را با بهره گیری ازیک امکان استثنائی بتدریج به خارج ازکشورمنتقل کرد و سپس بنا به خواست خود وی، این تحلیل به آدرس "راه توده" پست شد. این تحلیل نام و امضای شناخته شده ای نداشت و کیانوری که خود را "آ.ک" معرفی کرده بود، بسیارخاضعانه درخواست کرده بود، در صورت موافقت، این نوشته به عنوان یک پیشنهاد در راه توده چاپ شود. اما مضمون، محتوا، شیوه استدلال و تجربه منعکس دربند بند این تحلیل همگی نام و مهرنورالدین کیانوری را برپیشانی خود داشت. این نوشته تحلیلی، تحت عنوان "سخنی با همه توده ای ها" در دو شماره 24 و 25 راه توده (شهریورو مهر73) منتشرشد.
این تحلیل دراوج فضائی که نشریات سلطنت طلب و چپ روها درمهاجرت بوجود آورده بودند و مانع هرنوع واقع بینی نسبت به اوضاع ایران و ترکیب و توازن نیروها در جمهوری اسلامی شده بودند، چاپ شد. با کمال تاسف، به محتوای این نوشته، آنگونه که باید درمهاجرت توجه نشد، درحالیکه سیر رویدادهای ایران بر صحت و دقت آنها مهرتائید نهاد و جنبش اصلاحات از درون آن بیرون آمد.
زمینه های تحلیلی تمام رویدادهای پیش و پس ازانتخابات مجلس پنجم و انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم، درآن نوشته منعکس بود. زمینه هایی که اگر بدان توجه شده بود، به احتمال بسیارزیاد اعوجاج ها و کج روی های تاریخی، درانتخابات مجلس پنجم و ریاست جمهوری دوره هفتم به طیف چپ و دگراندیش و حتی بخشی از توده ایهای فعال در "نامه مردم" تحمیل نمی شد.
او که پس از مدتی از حدس و گمان های مهاجرین چپ، درباره هویت واقعی نویسنده تحلیل بتدریج با اطلاع شده بود، طی نامه ای به "راه توده" خواست تا به حدس و گمان ها دامن زده نشود تا از بازگشت دوباره اش به زندان اوین و رفتنش به زیرشکنجه جلوگیری شود. (این نامه نیز، بعنوان یک سند حزبی درآرشیو راه توده محفوظ است!)
او برای درتنگنا قرارنگرفتن دوباره، دستش را از آتش مهاجرت کنارکشید و دنیای تنگ مهاجرت را به مهاجرین تنگ نظر بخشید! با انتقال به آپارتمانی که در آن قلبش ازتپش بازماند، بر دیدارهای خود افزود، اما نه آنچنان که بیم و هراس از حرکت تشکیلاتی را برانگیزد! در جمع های محدود حاضرشده و رویدادهای روز را تحلیل می کرد. کم حوصله تر از گذشته شده بود، اما آنها که درگذشته او را "پدر" خطاب می کردند، می دانستند باید تاب بیآورند و بیآموزند، که تا آخرین دقایق نیزبه شایسته ترین شکل ممکن تاب آوردند و آموختند!
درهمین دوران، بتدریج برخی نوشته های گذشته اش را به این و آن سپرد تا حفظ کنند. نامه 25 صفحه ای به رهبرجمهوری اسلامی (علی خامنه ای) که در آن جزئیات یورش به حزب و شکنجه رهبران و اعضای حزب را تشریح کرده بود، ازجمله همین نامه ها و اسناد بود. ماه ها پس از انجام انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم، خبر شرکت او دراین انتخابات به خارج از کشور رسید. او در یکی ازحوزه های رای گیری اطراف میدان سنائی تهران رای خود را به سود محمد خاتمی به صندوق انداخته بود. پیش از فرا رسیدن زمان رای گیری، با هر کس که دیدارداشت، بر تغییرشرایط، برهم خوردن توازن نیروها و ضرورت حضورهمه جانبه درانتخابات و رای به محمد خاتمی تاکید کرده بود. می گفت:
«این طالقانی جوانی است که چوب را هم باندازه کافی درجمهوری اسلامی خورده!»
درجمع های محدودی که حضورمی یافت و درباره رویدادها نظرمی داد، این توصیه ورد زبانش بود:
«ببینید! ما باید درباره امروز و آنچه روبرویمان قراردارد صحبت کنیم، نه آنچه که بود و خیلی هم بد شد که ازدست رفت. امروز باید با همه قدرت از خاتمی و این روندی که در مملکتمان دارد طی می شود دفاع کنیم. امروز باید درهرکجا که می توانید با نیروهای مذهبی دور و بر خاتمی تماس بگیرید و یا بنویسید و هرچه که ازدستتان برمی آید بکنید که این نیرو به چپ روی نیفتد و تغییرات آهسته آهسته ادامه یابد. راجع به آینده، به موقع اش باید صحبت کرد، الان وضع اینطوراست...»
روز رای گیری، درصف رای دهندگان با صدای بلند و با اطمینان به اینکه کسانی در صف هستند که او را بشناسند، گفت: «من با دست چپ به خاتمی رای می دهم!» این همان دستی بود که درجریان دستبند قپانی نیمه فلج بود و او با همین دست و بدشواری رای خود را به صندوق انداخت.
شرحی در52 صفحه، پیرامون موقعیت حزب در آستانه پیروزی انقلاب و سپس نحوه حضور و فعالیت علنی حزب توده ایران در داخل کشور و دلائل و نحوه توطئه ها برای یورش به حزب نیزتهیه کرد که به راه توده نیز رسید. در صفحه 49 همین نوشته، او با نفرت و کینه از توطئه انگلیس و امریکا و رهبر جمعیت موتلفه اسلامی درپرونده سازی برای حزب توده ایران یاد کرده و نوشت:
«درفروردین یا اردیبهشت سال 1361، یک افسرپائین رتبه "سازمان امنیت کشوری" اتحاد شوروی که درکنسولگری آن کشوردرتهران مشغول کاربود و ازمدتها پیش ازسوی انتلیجنت سرویس انگلستان جلب شده بود پنهان شد، درحالیکه به هیچ وجه از طرف مقامات شوروی مورد سوء ظن قرارنگرفته بود. پس ازمدتی، دراوائل تابستان خبررسید که او با کمک ترکیه از ایران خارج شده و به انگلستان پناهنده شده است. بلافاصله ازسوی سازمان جاسوسی انگلستان- همان انگلستان که وسائل ساختن بمب شیمیائی و میکروبی را دراختیارعراق گذاشته بود- پرونده قطوری به نام او علیه حزب توده ایران سرهم کرده و از راه دولت پاکستان به جمهوری اسلامی رسانید. عسگراولادی که درآن زمان وزیربازرگانی بود و برای مذاکرات بازرگانی به پاکستان رفته بود، درآنجا از طریق دولت پاکستان ترتیب انتقال این پرونده به ایران را داد...» (این نوشته نیزدرآرشیو حزب توده ایران و بعنوان یک سند حزبی محفوظ است)
آخرین هفته ها و روزها آخرین ماه های حیات کیانوری نیز، همچنان به یادداشت برداری و آموختن گذشت! هنوز هرصبح ابتدا روی زمین درازمی کشید و چند نرمش دست و پا را تکرارمی کرد تا با از کارافتادگی آنها مقابله کند. برای هر یک از این حرکات نام یکی از اعدام شدگان را گذاشته بود. بسیاردشوار راه می رفت و این از نتایج شکنجه در کمیته مشترک بود. یکبار، درنامه کوتاهی که به راه توده رسید نوشت: «حال عمومی ام خوب است، فقط این پائی که آقایان درآنجا پدرش را در آوردند، اجازه راه رفتن زیاد را نمی دهد، انگشت های دست چپم هم سرنوشت پای چپم را دارند. خواستند از چپ مرا از کار بیاندازند، اما هنوزهم با پای راست، پای چپ را به دنبال خودم می کشم!» (این نامه نیز در آرشیو راه توده محفوظ است)
ازساعت 8 صبح تا 12 ظهروقت کاربود. همچنان که ازساعت 4 بعد ازظهرتا 8 شب و شروع اخباررادیوها و تلویزیون! درطول این ساعات، تمام روزنامه ها و مجلاتی که برایش تهیه شده بود مطالعه می کرد، یادداشت برمی داشت و به آرشیو می سپرد، جلد دوم کتاب "گفتگوبا تاریخ" را که به رویدادهای نیمه دوم دهه 60 و دهه 70 اختصاص داشت تمام کرده و منتظرجلب موافقت برای انتشار آن بود، که هرگز با آن موافقت نشد. چند بار، روزنامه های معروف به دوم خردادی خواستار مصاحبه با او شدند. او موافقت خود را اعلام کرد، اما هربار و درآخرین لحظات این روزنامه ها از چنین مصاحبه ای منع حکومتی شدند. ازطرف رادیوهای فارسی زبان خارج نیزچند بارتلفنی با او صحبت کرده و خواهان مصاحبه شدند، اما او با آگاهی از کنترل امنیتی تلفن هربار او این گفتگو را موکول به موافقت مقامات کرده و گفت: من یک زندانی درحال مرخصی ام و اجازه گفتگوی رادیوئی و مطبوعاتی ندارم!
به روزنامه توس که حمله بردند، فقط شمس الواعظین، جلائی پور و سید ابراهیم نبوی را به زندان نبردند. درکمال حیرت و بهت، به خانه کیانوری نیز مراجعه کردند. کتابخانه اش را برای چندمین بار زیر و رو کردند و یادداشت هایش را همراه با خود او بردند. چند روزی دوباره مهمان آقایان بود. ازاو پرسیده بودند که ارتباطش با روزنامه جامعه و توس چگونه است و چرا نامه ای به خاتمی نوشته است.(مریم فیروز در گفتگوئی اختصاصی که توسط راه توده منتشر شد، اشاره به این بازداشت چند روز کیانوری و بازگرداندن او به خانه و درگذشت وی می کند. این گفتگو را می توانید در بخش مربوط به مریم فیروز در راه توده گوش کنید.)
ارتباط با روزنامه جامعه و توس بی ربط ترازآن بود که بتوانند ازاین طریق پرونده جلائی پور و شمس الواعظین را سنگین کنند. درباره نامه به خاتمی نیز کیانوری گفت که ازحق شهروندی خودش و بعنوان فردی که در انتخابات شرکت کرده و به خاتمی هم رای داده، استفاده کرده و خطاب به رئیس جمهور مملکت نامه نوشته است. این نامه نویسی نه کاری تشکیلاتی است و نه کاری خلاف و درهیچ کجا نیزمنعکس نشده و پخش هم نشده است. او تاکید کرد که بعنوان یک فرد ایرانی که 50 سال تاریخ پرحادثه ایران را دیده، حق طبیعی خود می داند که نظرش را درباره اوضاع کنونی کشور به رئیس جمهور بدهد. درمیان یادداشت های او نیز نتوانستند مدرکی بیآبند.
پس ازچند روز، او یکبار دیگر و در سن 86 سالگی از زندان به آپارتمانش بازگردانده شد و برنامه روزانه همیشگی باردیگر از سرگرفته شد: ورزش، زبان انگلیسی، روزنامه خوانی، یادداشت برداری و تحلیل رویدادها در محافل بسیارمحدود نزدیکان!
دادگاه عبدالله نوری و دفاعیات او را در چند روزنامه و نه فقط در یکی از روزنامه می خواند و یادداشت برداری می کرد. این دادگاه را نقطه عطفی درتاریخ جمهوری اسلامی می دانست. می گفت: «جمهوری اسلامی یک دوران را پشت سرگذاشته، آنها که این را نفهمیده اند، هیچ چیز از تاریخ نفهمیده اند».
جسارت عبدالله نوری را می ستود، اما نگران سرانجام و سرنوشت او نیز بود. چند بارگفته بود ممکن است توی همان دادگاه و یا جلوی دادگاه مثل کسروی ترورش کنند!

"وداع" در کار نیست!
کیانوری تا آخرین لحظات، قلبش برای مردم ایران، انقلاب ایران و حزب توده ایران طپید.
انقلاب ایران و تمام رویدادهای جمهوری اسلامی را درچارچوب یک نبرد سنگین و لحظه به لحظه طبقاتی می شناخت که درجامعه جریان داشته و بازتاب آن در حاکمیت خود را نشان می داد. نبردی که ازهمان ابتدای پیروزی انقلاب، خود آن را دراشاره به حاکمیت ناهمگون و چند پارچه جمهوری اسلامی و طیف متنوع روحانیون و مذهبیون حاکم "نبرد که برکه" نام نهاده بود.
قلب این نبرد، همراه قلب هزاران هزار توده ای، در سینه جامعه ایران می طپد، گرچه قلب نورالدین کیانوری در سینه اش از تپش باز ایستاد!
(بخش اول این یادبود را می توانید در شماره گذشته راه توده(294 ) بخوانید)


راه توده 295 06.12.2010
 

بازگشت