مقاله وارده
برخی استدلال ها
وصله تن
هیچ انقلابی نیست
خانداداش
من هیچوقت از استدلال های زوگانف خوشم نیامده،
شاید عیب از من باشد. از جمله در این ملاقات اظهار نارضایتی کرده اند که
چرا جمعیت روسیه 140میلیون نفر و نه 300 میلیون نفر است. یعنی اگر سیستم
شوروی باقی مانده بود، رشد جمعیت هم بالا بود. قدر مسلم اینگونه افزایش
جمعیت برای کره زمین یک فاجعه است. اصولا\" پیشرفته ترین کشورها ،،رشد
پایین یا منفی جمعیت و عقب مانده ترین کشورها رشد بالایی دارند. زوگانف از
لحاظ رشد جمعیت، سیستم کنونی روسیه را تبرئه کرده است و با این حمله نا
شیانه ، از آن دفاع کرده است. در واقع ایشان یک نقطه قوت را ضعف نشان داداه
است زیرا در روسیه علیرغم نا بسا ما نی اقتصادی، فرهنگ مردم ،تحت تأ ثیر
سیستم فبلی، رشد یافته است و مردم نظیر پیشرفته ترین کشورها موالید را
کنترل کرده اند. در حالی که در افغانستان علیرغم نا بسامانی و جنگ ،رشد
جمعیت وجود دارد.ایشان چه نتیجه ای میخواهند بگیرند؟
در مورد استالین هم استدلال غیر قابل قبولی کرده اند.از جمله گفته اند که
در دوران رهبری او 6هزار مؤسسه ساخته شده است.این استدلال شبیه به استدلال
طرفداران رضا شاه است که میگویند در دوره سلطنت او وبه ابتکار او ، کشور نو
سازی شده،راه آهن سرتاسری،مؤسسات صنعتی،دانشگاه و ارتش نوین و .....ایجاد
شده بنابر این در مقایسه با وضعیت کنونی، یک رهبر ملی محسوب میشود.
اصولا "پایه اینگونه استدلال ها ضعیف است و در صورت قبول این شیوه، به
نتایج وحشتناکی میرسیم. ممکن است دو حادثه با هم مقارن باشند ولی ارتباطی
با یک دیگر نداشته باشند و یا اینکه دو مسیر متضاد داشته باشند.
بعد از انقلاب اکتبر،انگلیس در تمام مستعمرات و نیمه مستمرات خود دست به
اصلاحات زد، چون دیگر به سبک سابق امکان خفظ آن وجود نداشت. در ایران که در
همسایگی شوروی بود و انقلاب مشروطه هم هنوز نیمه جانی داشت خطر دو چندان
بود. در ایران بخشی از خواسته های مشروطه خواهان با حضور یک قلدر انجام
گرفت تا جلوی بقیه خواسته های مشروطه خواهان که میتوانست این اصلاحات را
پایدار سازد گرفته شود. یعنی این اصلاحات با حذف مجلس، مطبوعات آزاد، انجمن
های صنفی و یک کلام بدون مشارکت مردم، انجام گرفت و کار رضا خان در حذف
مردم بسیار بر جسته است، طوری که شعار معروف او این بود که هیچکس نباید در
سیاست دخالت کند. یعنی انگلیس به یک رهبر بریده از مردم نیاز داشت . به
همین تر تیب بود که وقتی این مهره سوخته شد گوشش را گرفتند و از کشور
بیرونش کردند و مردم نفس راحتی کشیدند. البته کسی منکر پیشرفت های این دوره
نیست که به هر حال یک مرحله به پیش و سکویی برای پیشرفتهای بعدی است، ولی
آنرا به پای رضا شاه نوشتن، حرف دیگری است. در واقع رضا شاه نه موجد این
تغییرات بلکه مسئول ناقص انجام آن بود، چون پتانسیل جامعه برای تغییرات بیش
از این بود. این تغییرات تحت فشار مردم انجام گرفت ولی رضا شاه با مردم
نبود.
بعد از کودتای 28 مرداد نیز اقدامات زیادی صورت گرفت. همه کشور برق کشی شد،
صنایع توسعه پیدا کرد، سد های بزرگی ساخته شد. بعد از کوتای شیلی نیز همین
اتفاقات افتاد. لب مطلب این که با سر کوب یک انقلاب نمیتوان همه آماج های
آنرا سرکوب کرد و شرایط را به حالت قبل از انقلاب بر گرداند و ضد انقلاب
برای اینکه همه را از دست ندهد، تن به برخی امتیاز ها میدهد ولی این را
نباید به پای رهبر ضد انقلاب نوشت. چون به هر حال در هر نهضتی جامعه برای
یک تغییر آبستن شده و این زایمان در حال باید صورت گیرد. کار ضد انقلاب آن
است که این زایش هرچه بیشتر کنترل شده و بی اثر صورت گیرد ولی قادر نخواهد
بود بطور کامل جلوی آنرا سد کند. همه این صغری و کبری ها را در مورد تاریخ
کشور خودمان که با آشنا هستیم برای این گفتم که به استالین بپردازیم.
در شوروی نیز بعد از انقلاب یک حزب مترقی با رهبران کار کشته و شورا های
پشتیبان آن، قدرت را در دست گرفت و به سازندگی کشور پرداخت. حال باید دید
که آیا رهبری استالین عامل افزاینده و یا کاهنده این سازندگی بود. استالین
یک دیکتاتور بود بدیهی است دور دیکتاتور را بادمجان دور قاب چین ها و صد
البته جاسوس ها جمع خواهند شد. مثل همین وضعی که الان در کشورخودمان حاکم
است. در دوره استالین بسیاری از ارتشیان وطن پرست و سران حزب به تحریک همین
جاسوس ها اعدام شدند- ایضاء شبیه اوضاع کنونی جمهوری اسلامی- ولی به هرحال
حزب زنده بود و علیرغم وجود یک دیکتاتور به مردم اتصال داشت و کارها را جلو
می برد و تلفات هم میداد. مطمئنا "استالین با اقدامات دیکتاتور منشانه و سر
کوبگرانه کمکی به دل سوزان اتقلاب نمی کرد و نقش او در زایشی که به هر حال
انجام می گرفت نه یک ماما بلکه یک زائو ترسان بود. بعد از استالین هم مردم
شوروی نفس راحتی کشیدند و بسیاری از همکاران او طرد شدند و مثال بریا رئیس
پلیس مخفی اعدام شدند.
با نا بسامانی های کنونی در روسیه، مردم آرزوی همان روزهای استالینی
میکنند. در ایران هم مردم دچار این نوستالژی شده و بسیاری از روزهای خوش
دوره رضاشاهی میگویند که در جای خود میتوان روی آن بحث کرد.زوگانف هم دچار
همین نوستالژی شده است.
راه توده 296 13.12.2010