پس از سقوط دولت کارمل- نجیب الله
مردم افغانستان
نه صلح را دیدند
و نه رفاه عمومی را
لندن میزبان و سازماندهنده کنفرانسی بود که
برای افغانستان تشکیل شد و نامش را بین المللی گذاشتند. مبتکر تشکیل این
کنفرانس "گوردون براون" نخست وزیر انگلستان بود. کشوری که خود یک پای دخالت
نظامی در افغانستان است و دارای نفوذی کهنه و قدیمی در این کشور، هندوستان
و پاکستان و بنگالدش از دل آن بیرون آمدند. یعنی سرزمین وسیعی که مستعمره
بریتانیای کبیر بوده است.
بهانه انگلستان برای تشکیل این کنفرانس بررسی وضعیت افغانستان و یافتن
راهکارهایی برای موضوعاتی همچون خروج نیروهای ناتو از این کشور، چگونگی
شرایط واگذاری کنترل امنیت به نیروهای افغان، مبارزه با فساد دولتی و نیز
پرداختن به بحث مذاکره و آشتی با طالبان بود.
اگر همه آنچه که به بهانه آنها کنفرانس تشکیل شده باشد پوچ و حاصل دخالت
های مستقیم خود انگلستان و امریکا متحدان آنها در امور افغانستان بوده
باشد، مسئله طالبان پوچ نبود و در اصل، این کنفرانس با انگیزه تزریق طالبان
به رگ های دولت حامدکرزای بود.
علاوه بر وزرای خارجه همسایگان افغانستان، نمایندگان سازمان ملل و ناتو و
اتحادیه اروپا نیز در آن شرکت داشتند. برخی از نهادها و سازمانهای بین
المللی همچون بانک جهانی نیز در این کنفرانس حضور یافت.
در آن کنفرانس، اوضاع یمن و جنگ داخلی دراین کشور و همچنین اوضاع سومالی،
بعنوان دو کشور مهم دهانه دریای سرخ نیز بررسی شد. و این دومین انگیزه اصلی
کنفرانس لندن بود. یعنی نخست طالبان و سپس دریای سرخ.
کنفرانس دو غایب بزرگ داشت. رهبران و یا نمایندگان القاعده و طالبان. دو
قدرت در پاکستان و افغانستان که عربستان سعودی سوخت اصلی موتور مالی و
تئوریک (اسلامی) آنهاست. شاید نخستین نتیجه عملی که از کنفرانس بدست آمد
آتش بس بین شورشیان یمن با دولت مورد حمایت عربستان در یمن بود و شاید
دومین دستآورد عملی آن که اعلام آن طولی نخواهد کشید، مذاکره و تفاهم با
طالبان و سپس ورود آنها به کابینه کرزای باشد. آن هم در پست های کلیدی.
اینها خواست های انگلستان بود که در کنفرانس پیرامون آنها تفاهم بدست آمد.
بنابراین غایب بزرگ کنفرانس لندن، برخلاف همه تبلیغاتی که هم غرب و هم
جمهوری اسلامی کردند، وزیر خارجه جمهوری اسلامی نبود، بلکه رهبران القاعده
و طالبان بودند. دو قدرتی که در صورت رسیدن به دولت، تازه مشکلات تازه
ایران با همیسایگانش در شرق کشور شروع می شود.
کنفرانس لندن 8 سال پس از کنفرانس "بن" پایتخت سابق آلمان برگزار شد.
آن کنفرانس در دسامبر سال 2001 پس از حمله نظامی آمریکا به افغانستان و
سقوط طالبان برگزارشد. کمی پس از فروپاشی اتحاد شوروی و فرو ریختن دیوار
جدائی میان دو بخش غربی و شرقی آلمان و بازگشت پایتخت آلمان از "بن" به
پایتخت اصلی این کشور در زمان جنگ دوم جهانی، یعنی "برلین"!
در آن کنفرانس هيات هایی از نمایندگان مختلف افغان شرکت داشتند و برغم
اختلافات، روزهای متمادی به بحث و گفتگو پرداختند و سرانجام برسر قطعنامه
ای برای تقسيم قدرت، تدوين قانون اساسی جديد و برگزاری انتخابات در سال
۲۰۰۴ به توافق رسیدند.
ان زمان بسیاری از نمایندگان شرکت کننده در کنفرانس بر این نکته تاکید
داشتند که مردم افغانستان چشم به راه آینده ای عاری از خشونت و صلح آمیز در
این کشور هستند. و امروز پس از قریب 10 سال، کنفرانسی که در لندن برگزار شد
تقریبا همان مسائلی را در دستور کار داشت که در کنفرانس بن در دستور کار
داشت، با این تفاوت که در آن زمان "طالبان" از قدرت ساقط شده بود و قدرت
امروز را نداشت. قدرتی که عظمت و بزرگی آن، با مجسمه های عظیم بودا در کوه
های بامیان در افغانستان برابری می کند. و از سر اتفاق، هر دو در کوه اند و
چشم به شهرهای زیرپای خود دارند. نه به توپ بستن آن مجسمه ها توسط طالبان
توانست آن مجسمه ها و باورهای ریشه های مذهبی به "بودا" را نابود کند و از
بین ببرد و نه سقوط حکومت طالبان و شادی دولتمردان جدیدی که در شهر بن دور
هم جمع شده بودند تا تقسیم قدرت کنند توانست طالبان را از میان بردارد. آن
مجسمه های عظیم را بنیادهای جهانی حافظ آثار بزرگ تاریخی از خارج آمده و
سرگرم ترمیم آنند، اما آن قدرت سقوط کرده خود از درون ترمیم و بازسازی شده
و حالا تحت نام "طالبان ملایم" مورد مذاکره اند. البته متاثر از ناتوانی و
فساد حکومت کرزای که بعد از طالبان برسر کار آمد و تزریق پول نفت عربستان
سعودی و اسلام وهابی به شبکه طالبان. اسلامی که چشم دیدن تشییع حاکم بر
ایران را ندارد و باید ترسید از روزی که قدرت را دوباره در کابل به چنگ
آورده و به سمت ایران سرازیر شود.
پس از کنفرانس لندن، صلح و آتش بس میان دولت یمن و حوثی های شیعه این کشور
برقرار شد. حوثی ها اعلام کردند از حوالی مرزهای مشترک یمن و عربستان دور
خواهند شد تا عربستان بهانه ای برای دخالت نظامی علیه آنها در یمن نداشته
باشد. اما این یک شوخی است. زیرا تصمیم جدید امریکا و بریتانیا برای انتقال
نیروی نظامی به یمن که در مرحله نخست شامل 3 هزار نیروی امریکائی می شود
اعتنائی به این صلح و سازش و عقب نشینی ندارد. در خوشبینانه ترین حالت شاید
رقم حوثی های یمن به 300 تن برسد. حتی اگر القاعده نیز اعلام کند دست از
حمایت از حوثی ها برداشته و منوچهر متکی نیز مدعی شود که دیگر سلاح و
مشاوران نظامی سپاه پاسداران را برای آنها ارسال نخواهد کرد، امریکا و
بریتانیا اهدافی استراتژیک تر در یمن دارند که با این مانورها و عقب نشینی
ها از آن نمی توانند صرف نظرکنند. دریای سرخ و سلطه نظامی بر آن هدف است.
نفتی که گفته می شود می خواهند با احداث لوله از خلیج فارس و از مسیر
عربستان و یمن به این دریا برسانند و به جهان منتقل کنند و از شر تهدیدهای
ایران برای بستن تنگه هرمز خلاص شوند. این است هدف استراتژیک آنها. که اگر
چنین باشد، آنوقت خطر حمله به ایران را باید خیلی جدی تر و هولناک تر دید!
چرا که گوشه ای از تدارکات آن، چنین است که نوشتیم.
از اهداف استراتژیک در یمن که صرفنظر کنیم و غیبت بزرگ در کنفرانس لندن را
هم که نادیده بگیریم، تازه می رسیم به فساد اداری و حکومتی در کابل.
ناتوانی در برپائی یک ارتش بومی، نابودی همه نوع خدمات عمومی. اداره مبارزه
با مواد مخدر و جنایات سازمان ملل در گزارشی در باره فساد در افغانستان
اعلام کرده است که در این کشور درسال 2009 مردم بیش از 2 و نیم میلیارد
دلار رشوه پرداخت کرده اند. براساس این گزارش نقش پلیس و مقام های محلی در
گسترش فساد چشم گیر است.
ارقام پیوند خورده با کشت خشخاش و تولید مواد مخدر در افغانستان و صدور آن
به سراسر جهان که بر سر راه خود تاریخی ترین اعتیاد گسترده را در ایران نیز
بوجود آورده، در این 5ر2 میلیارد دلار رشوه خلاصه نمی شود. این رقم خرده
ریز و درواقع آبی است که هنگام شستن دست های آلوده به مواد مخدر چکیده است.
برای من که سالها در کابل بوده ام و دو دولت انحصار طلب "کارمل" تحت حمایت
ارتش شوروی و همچنین دولت "آشتی ملی" دکتر نجیب الله را دیده ام، تجسم
فسادی با این ابعاد باور نکردنی است. گرچه در آن زمان از خاک افغانستان
ثروت مرگباری بنام "کشت تریاک" نروئیده بود و صنایع دستی آن، در صنعت تولید
هروئین و دیگر مشتقات آن خلاصه نشده بود و سازمانی چنین قدرتمند برای
انتقال و فروش این هروئین و تریاک وجود نداشت. سازمانی که بند نافش به
القاعده و طالبان در افغانستان و پاکستان وصل است.
حقیقت آنست که سالهای استقرار ارتش اتحاد شوروی وقت در افغانستان، جنگ در
این کشور، ابعادی چنین نداشت که در زمان اشغال افغانستان توسط امریکا و
ناتو جریان دارد. از جمله دلائل آن شکل گیری ارتشی قدرتمند از خود افغان ها
بود. ارتشی مدرن و آموزش دیده که در سراسر افغانستان مستقر شده بود.
"ساراندوی" یا شهربانی امنیت پایتخت و شهرهای بزرگ را دراختیار داشت و
سازمان امنیت داخلی آن بسیار کارآزموده شده بود. در این سازمان ها بجای
فساد و رشوه انضباط حاکم بود. نکته مهم دیگری که بعنوان تفاوت دو دوره می
توانم بنویسم آنست که در آن دوران صنایع اولیه در افغانستان برپا شده بود،
گام هائی به سمت مدرنیزه شدن کشاورزی برداشته شده بود. درحالیکه طی 20 سال
گذشته آنچه بود ویران شد و آنچه جایگزین آن شد فساد و رشوه و قاچاق مواد
مخدر بود. سرداران جنگ علیه دولت دمکراتیک افغانستان و ارتش اتحاد شوروی که
در پاکستان جمع بودند و طی 20 سال گذشته زمام امور را یا تحت نام طالبان و
یا دولت کرزای برعهده داشته اند، این مدال ها را بر سینه دارند: فساد،
رشوه، مواد مخدر و بی اعتنائی به زندگی مردم.
همه آنها که افغانستان دمکراتیک را دیده اند شهادت می دهند که مسکن سازی با
استفاده از تکنولوژی خانه سازی اتحاد شوروی وقت بسرعت در افغانستان زلزله
خیز جریان داشت، مدارک و شیوه نوین آموزش درحال گسترش بود، دانشگاه کابل
تبدیل به دانشگاهی مدرن شده بود. همه اینها نابود شد. آنها که در 20 سال
اخیر افغانستان را اشغال کرده اند، دغدغه رفاه و استقلال این کشور را
ندارند، درحالیکه در دوران دولت دمکراتیک افغانستان و حضور ارتش شوروی
دراین کشور، وضع برعکس بود. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه خوشمان بیآید و
چه خوشمان نیآید، واقعیت اینست!
راه توده 256 13.02.2010