راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

متن مصاحبه تاریخی
عزت الله سحابی

مصاحبه ای منتشر نشده با عزت الله سحابی: بهشتی نیز با ولایت فقیه مخالف بود - فاجعه هفتم تیر کار مجاهدین نبود.

امروز: این مصاحبه سال گذشته در حوالی هفتم تیر توسط حسین سخنور خبرنگار روزنامه اعتماد تهیه شد اما در روزنامه مذکور مجال انتشار نیافت. سحابی در این گفت و گو نکاتی جالب در مورد آرا و اندیشه های بهشتی و انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی که منجر به شهادت وی و بیش از 70 تن از یارانش شد، مطرح کرده است. سحابی می گوید شهید بهشتی نیز با ولایت فقیه مخالف بود اما می گفت الان شرایطی نیست بتوانیم این مباحث را مطرح كنیم.

حسین سخنور: مروری بر خاطرات هفتم‌تیر زمینه حضور ما بود در دفتر میدان هفت‌تیر مهندس سحابی. وقتی وارد دفتر شدیم سحابی نیز مشغول تصحیح و تنظیم جلد دوم كتاب خاطرات خود بود. حكایات شنیدنی و ناشنیده‌های فراوانی در خاطرات سحابی وجود دارد كه وقتی به اتفاقات و ترورهای دهه 60 می‌رسد، اوج می‌گیرد.

از این رو ترجیح می‌دهیم بیشتر راجع به ترورهای آن دهه و آثار و تبعات آن در فضای سیاسی و اجتماعی كشور با او صحبت كنیم. او نخست به انگیزه‌های متفاوت ترورهای اول انقلاب اشاره می‌كند و سپس علت‌های متعدد به وجود آمدن آن فضا را برمی‌شمارد. سحابی پیش از آنكه كلام خود را آغاز كند به ما تذكر می‌دهد: «راجع به این مسائل كمتر سراغ من بیایید

*بعد از پیروزی انقلاب، بعضی از گرو‌های فكری و سیاسی ترور را تنها راه‌حل برخی از مشكلات انقلاب تلقی می‌كردند و هر كدام با انگیزه‌های متفاوتی دست به ترور می‌زدند؛ انگیزه‌های مذهبی و ایدئولوژیك، سیاسی و رقابتی یا ارعاب حاكمیت و تحریك مردم. به نظر جنابعالی مهم‌ترین هدف این گروه‌ها چه بود و با چه انگیزه‌یی ترور را برگزیدند؟

انگیزه‌های گروه‌های تروریستی اول انقلاب را می‌‌توان در دو حوزه متفاوت تقسیم‌بندی كرد. برخی از این گروه‌ها انگیزه سیاسی داشتند و بعضی دیگر از گروه‌ها اهداف سیاسی خود را دنبال می‌كردند. اما نقطه اشتراك هر دو، هدف انتقام‌گیری بود. در سال‌های 58 و 59 گروه‌های روشنفكری وقتی متوجه شدند حاكمیت كشور یكدست شده است و روحانیون زمام اكثر امور را به دست گرفته‌اند، در پی انتقام بودند زیرا آنان نیز برای خود نقش بسزایی در پیروزی انقلاب قائل بودند و نمی‌توانستند بپذیرند كه به راحتی از صحنه اجتماعی و سیاسی كشور حذف شوند. یكی از مصادیق این نوع ترورها، ترور مرحوم مطهری در اردیبهشت‌ 58 توسط گروه فرقان بود كه در ادامه نیز مرحوم مفتح را هدف قرار دادند، ضمن آنكه برخی از ترورهایشان مانند ترور مرحوم قاضی در تبریز نیز ناموفق بود. این نوع ترورها معلول تحول حاكمیت در ایران نبود بلكه نتیجه تفكرات برخی از روشنفكران همچون مرحوم شریعتی بود و طرفداران این جریان گمان می‌كردند با حذف چهره‌هایی همچون مرحوم مطهری كه از شخصیت‌های برجسته حاكمیت است، می‌توانند از حاكمیت روحانی وقت انتقام بگیرند و جایگاه روشنفكران را در جامعه تثبیت كنند. این یك رویكرد بود كه همان زمان گروه‌هایی همچون مجاهدان نیز آن را قبول نداشتند و خود نیز منتقد اقدامات فرقانی‌ها بودند و كارهای آنان را خطا می‌دانستند.

به مرور این تفكرات ریشه‌كن شد و به جای آن گروه‌های دیگری با انگیزه‌های متفاوت روی به ترور آوردند. این اتفاقات به دنبال تشكیل مجلس خبرگان و تغییر قانون اساسی رخ داد چرا كه بسیاری از فعالان انقالابی كه اكثریت آنان به اسلام و قیود مذهبی نیز معتقد بودند دچار سرخوردگی شدند و قانون جدید را برخلاف آرمان‌های خود تلقی كردند. مضافاً اینكه این تغییرات همراه با روی كار آمدن بنی‌صدر شد كه برخی از تنش‌ها را افزایش داد.

*روی كار آمدن بنی‌صدر تاثیری در رشد و شكل‌گیری گروه‌های تروریستی داشت؟

درگیری‌های سال 59 مسبوق به سابقه بود. من آن زمان نماینده مجلس بودم و خاطرم هست شكایات فراوانی از طرف مجاهدین مطرح می‌شد و از ما توقع داشتند به شكایات آنها رسیدگی كنیم ولی خب كار چندانی هم از دست ما برنمی‌آمد.

*شكایات آنها چه بود و چرا شما به عنوان یك نماینده توانایی حل مشكلات آنان را نداشتید؟

آنها مطرح می‌كردند كه بسیاری از نیروهایشان در زندان‌ها شكنجه می‌شوند و بسیار مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند. خاطرم هست برخی از مجاهدینی‌ها شكنجه‌های وحشتناكی را برای ما نقل می‌كردند.

مثلاً‌ می‌گفتند سینه مجاهدینی‌ها را در زندان با سیگار می‌سوزانند و آنها را به بدترین شكل شكنجه می‌كنند. برخی دیگر نیز مدعی بودند كه نیروهای مجاهدین در برخی از شهرها ترور می‌شوند و به طرز مشكوكی به قتل می‌رسند. خب ما از خیلی از این اقدامات آن زمان مطلع نبودیم. بعدها افرادی همچون سعید شاهسوندی در تحلیل ماجرای 30 خرداد این وقایع را بازگو كردند.
اما اینكه ما به عنوان نماینده چه كردیم، خب به سهم خود كاری كه از دست ما برمی‌آمد، انجام دادیم. كار مهمی نمی‌توانستیم بكنیم اما سعی می‌كردیم با رجال و شخصیت‌های تاثیرگذار صحبت كنیم یا با خود آقای هاشمی كه رئیس مجلس بودند مسائل را مطرح می‌كردیم و بعضی نمایندگان را متوجه این اتفاقات می‌كردیم ولی در نهایت این نوع تصمیمات چون مربوط به برخی از چهره‌های نافذ و نامشخصی بود كه قابل پیگیری نبود، اقدامات ما نیز ره به جایی نمی‌برد. در مجموع فضای ملتهب آن ایام هر روز بیش از پیش رو به درگیری، خشونت و خصومت می‌رفت تا اینكه منتهی شد به غائله 14 اسفند. بعد از این واقعه شكاف‌ها بیشتر شد و برخی به امام فشار آوردند تا بنی‌صدر را از امور بركنار كند و در مقابل عده‌یی نیز رو به حذف خشونت‌آمیز برخی نیروهای انقلابی آوردند.

*این روزها نیز به واسطه طرح برخی از مباحث راجع به بنی‌صدر، مسائل جدیدی در این باره عنوان می‌شود. تا جایی كه به موضوع ما برمی‌گردد، چرا جریانات حامی بنی‌صدر رفته‌رفته استراتژی خود را ترور برخی از چهره‌های نظام تعریف كردند؟

اختلافات بنی‌صدر و حزب جمهوری در آن دوره به اوج رسیده و جنگ و سیاست‌های بنی‌صدر این اختلافات را دامن زده بود. فشارها و اختلافات به جایی رسید كه امام، بنی‌صدر را از فرماندهی نیروهای مسلح عزل كرد، هر چند برای رفع اختلافات تلاش‌هایی صورت گرفت از جمله تشكیل كمیته‌یی با حضور طرفین و نمایندگان آنان كه افرادی چون مرحوم محلاتی، موسوی‌اردبیلی، بازرگان و... نیز در آن حضور داشتند. یك بار مرحوم بازرگان در این باره برای من نقل می‌كرد و می‌گفت ما برای رفع اختلافات خدمت امام رسیدیم. هر دو گروه حرف‌ها و گلایه‌های خود را مطرح كردند وقتی مجلس تمام شد امام خمینی به من(بازرگان) گفت شما بمانید من با شما كار دارم. مرحوم بازرگان می‌گفت بعد از آنكه همه خداحافظی كردند و رفتند امام خمینی گفتند شما كمی بنی‌صدر را نصیحت كنید. او از من كه حرف‌شنوی زیادی ندارد اما شاید حرف شما را بیشتر قبول داشته باشد. مرحوم بازرگان در ادامه جمله‌یی از امام نقل قول كرد كه بسیار تعجب مرا برانگیخت. ایشان به نقل از امام گفتند: «من می‌دانم بنی‌صدر زیاد حرف می‌زند و فقط هم حرف می‌زند اما آنهایی كه در مقابل او هستند عمل می‌كنند.» با این وصف برداشت من این بود كه امام هم راضی نبودند بنی‌صدر بركنار شود اما حرف‌ها و اقدامات و اظهارات تند و تیز او، كار را خراب می‌كرد و اوضاع را مشوش می‌ساخت. خب ما با او دوست بودیم ولی یادم هست وقتی مقالات او در روزنامه انقلاب اسلامی یا سخنرانی‌اش را در پایگاه وحدتی دزفول می‌شنیدیم، می‌گفتیم سید دیوانه شده است كه این‌طور صحبت می‌كند. به هر حال شرایط به سمتی رفت كه بنی‌صدر عزل شد و باقی قضایا را هم یا دیده‌اید یا خوانده‌اید.

*جو ملتهب دهه 60 برخی گروه‌ها و تفكرات را به سمت ترور هدایت كرد. در مقابل نیروها و تفكرات معتدلی حضور داشتند تا مانع از این اقدامات شوند؟ آیا اساساً‌ می‌توانستیم پیشگیری كنیم؟

همان زمان ما بحث‌های مفصلی با برخی از سران مجاهدین داشتیم و سعی می‌كردیم آنان را به آرامی دعوت كنیم. در مقابل آنها می‌گفتند در این شرایط ما باید چه كار كنیم. از یك طرف جوانان و اعضای حزب درخواست اقدامی عملی از ما دارند و از سوی دیگر شما هیچ اقدامی را به صلاح نمی‌دانید. نتیجه‌گیری سران مجاهدین از شرایط و اوضاع این بود كه در یك راهپیمایی، اعتراضات خود را بیان كنند، تا اینكه تظاهرات 30 خرداد را ترتیب دادند. پس همین تظاهرات كه به خشونت كشیده شد، مجدداً حاكمیت را تحریك كرد.

البته آنها می‌گفتند از درون «پیكار» خیانت كرد و اسلحه آورد در صورتی كه قرار نبود چنین شود. در هر صورت خشونت‌ها و دستگیری‌ها بعد از این تظاهرات به اوج رسید و لاجوردی كه دادستان انقلاب شده بود این رابطه را پیچیده‌تر و سخت‌تر كرده بود. به دنبال این حوادث بود كه فاجعه هفتم تیر به وقوع پیوست؛ فاجعه‌یی كه مجاهدین برای قدرت‌نمایی به عهده گرفت ولی یك بار كه خود من زندان بودم از بازجوهایم شنیدم كه این حادثه كار مجاهدین نبود و اساساً این حجم انفجار در عهده گروه‌های كوچك تروریستی نیست و تنها از یك ارتش برمی‌آید.

*كدام ارتش؟ چه ارتشی می‌تواند از فاجعه هفتم تیر بهره‌مند شود، ضمن آنكه این دو ادعا تناقضی با هم ندارند. این كار می‌تواند از سوی یك ارتش حمایت و طرح ریزی شود و توسط مجاهدین اجرا شود.

آن طور كه بازجوها به من گفتند هفتم تیر توسط سی‌آی‌ای یا موساد به وقوع پیوسته بود زیرا كلاهی كه عامل اصلی انفجار بود سابقه‌یی در سی‌آی‌ای داشت. طبق اسنادی كه به دست آمد او از همان ابتدا كه در آلمان به بهشتی نزدیك شده بود، عامل دستگاه‌های جاسوسی بود. كلاهی در حوزه مرحوم بهشتی در آلمان و بعدها در ایران در تشكیل حزب جمهوری بسیار به بهشتی نزدیك بود و ایشان نیز به كلاهی بسیار اعتماد داشتند.

*ترورهای دهه 60 و فجایعی همچون حادثه هفتم تیر غیر از بسته شدن فضای سیاسی كه به آن اشاره داشتید، موجب شد شكاف نیروهای انقلابی بیشتر شود و دوگانه انقلابی و لیبرال بیش از پیش جدی شود. با توجه به اینكه جنابعالی و همراهان و دوستان شما نیز در یك طرف این تقسیم‌بندی‌ها قرار می‌گرفتید می‌توانید از تاثیر این مرزبندی‌ها بگویید و تبعات آن را تبیین كنید.

بله، البته این تقسیم‌بندی‌ها پیش از این نیز سابقه داشت. ولی همان‌طور كه گفتید بعد از این اتفاقات به اوج خود رسید. خاطرم هست قبل از این ماجراها در سال 58 آقای توانایان‌فر كه یكی از نزدیكان به موتلفه بود از یكی از آنها شنیده بود كه ما به این نتیجه رسیده‌‌ایم كه باید همه روشنفكران را بكشیم زیرا به هیچ نحو نمی‌توان با آنها كنار آمد. این تازه اظهارات كسی است كه قطعاً متدین و متشرع بوده است، اعضای موتلفه همگی متشرع بودند ولی خب خیلی اهل بحث و كار فرهنگی نبودند. ریشه این اختلافات هم به قبل از انقلاب برمی‌گردد. همان زمان برخی از توده‌یی‌ها عنوان‌ كردند لیبرالیسم جاده‌صاف‌كن امپریالیسم است. خب این حرف مقبول برخی از مذهبی‌ها نیز قرار گرفت تا روشنفكران را مورد حمله قرار دهند. جالب اینكه افرادی مثل دكتر پیمان هم این حرف‌ها را تكرار می‌كردند. اصل ماجرا هم به یك بیانیه نهضت آزادی در پیش از انقلاب بازمی‌گشت. در آن مقطع كه همه معتقد به انقلاب دفعی بودند نهضت آزادی اعلامیه‌یی داد با عنوان سنگر به سنگر. من زمان انتشار این بیانیه زندان بودم ولی وقتی بیرون آمدم و ماجرای آن را شنیدم، به دقت آن را مورد بررسی قرار دادم. در این اطلاعیه به هیچ عنوان اصل انقلاب رد نشده است. حتی در آنجا تاكید شده است بین شخص اعلی‌حضرت و 35 میلیون ایرانی اختلافی حل‌ناشدنی پیش آمده است كه یا باید شاه كنار برود یا 35 میلیون مردم. و چون حالت دوم عملی نیست شاید باید شورای سلطنت تشكیل شود. شورای سلطنت هم مجلس ملی را تشكیل ‌دهد و مجلس ملی نیز مقدمات دولت ملی را فراهم كند تا دولت ملی امور كشور را تحویل بگیرد. این نیز به خاطر حفظ مصالح مردم بود چرا كه اگر همه امور به یكباره واگذار می‌شد، هیچ كس تجربه‌یی نداشت و در این شرایط معلوم نبود وضع بهتر شود، ولی جو علیه این اعلامیه‌ بود زیرا این بیانیه همزمان شد با سیاست گام به گام كسینجر در خاورمیانه كه همان بیانیه نهضت را تداعی می‌كرد. به همین دلیل هم بود كه برخی لیبرال‌ها را امریكایی می‌خواند. در مجموع شكاف لیبرال و رادیكال جدی‌ بود و اتفاقاتی نظیر ترورهای دهه 60 این شكاف را بیشتر می‌كرد.

*می‌توان گفت حذف برخی از نیروها معلول این شكاف بود؟

بله، تا حد زیادی همین‌طور بود. گر چه در ابتدا لیبرال به افرادی می‌گفتند كه از طریق راه‌های مسالمت‌آمیز به دنبال تغییرات بودند و رادیكال‌ها، انقلابیون بودند اما همان‌طور كه مطرح شد به تدریج لیبرال‌ها به ضدانقلاب‌ها معروف شدند و طرفدار امریكا تلقی شدند. حتی برخی دوستان در شورای انقلاب نیز از این تعابیر استفاده می‌كردند. خود مرحوم بهشتی هم از جمله این افراد بودند كه لیبرال‌ها را بیشتر به معنای طرفدار امریكا می‌دانستند. به همین دلیل نیروهایی كه طرفدار شتاب انقلاب نبودند نیز به تدریج حذف شدند و پس از آن هم جو دیگری به وجود آمد كه با عنوان متخصص و متعهد عده دیگری به بهانه نداشتن تعهد از مجموعه حذف شدند.

*در پایان اشاره‌یی بفرمایید به برخی از خصوصیات شهید بهشتی؛ با توجه به اینكه جنابعالی در مقاطع مختلف و در نهادهای متفاوتی چون مجلس خبرگان قانون اساسی با ایشان همراه بودید.

بهشتی هر چه بود انسان بسیار خوشفكری بود. او اگر با برخی افراد و چهره‌ها مخالفتی هم داشت به هیچ عنوان قائل به حذف آنان نبود.

*ایشان بیشتر با چه افرادی مشكل داشتند؟

خب ایشان به واسطه حضور در عرصه سیاسی با برخی از افراد رقابت سیاسی داشت و برخی را هم نمی‌توانست هضم كند. مثلاً با بنی‌صدر رقابت سیاسی داشت یا با آقای دكتر یزدی رابطه خوبی نداشت.

*چرا؟

به واسطه برخی حرف‌هایی كه در مورد ایشان در ابتدای انقلاب همچون رابطه با امریكا مطرح بود.

*با توجه به مسوولیت شما در آن مقطع زمانی و شناخت از تفكرات اقتصادی مرحوم بهشتی می‌توان گفت بهشتی یك سوسیالیست بود؟

مرحوم بهشتی به لحاظ مشی اقتصادی بسیار چپ بود. اصل 44 قانون اساسی مستقیماً توسط ایشان در نظر گرفته شد.

*خب، در این اصل تاكید به خصوصی‌سازی نیز مطرح است.

بخشی از این اصل خصوصی‌سازی است ولی در مجموع این اصل اقتصاد ایران را بر سه پایه دولتی، تعاونی و خصوصی قرار می‌دهد كه صنایع بزرگ را در ردیف اقتصاد دولتی می‌گذارد. نمونه دیگر تفكرات اقتصادی ایشان در بحث تولید و نظرات ایشان در این باب جالب توجه است. خاطرم هست بعد از ماجرای گروگانگیری و تهدید كارتر در مورد تجارت خارجی ایران قرار شد ستادی تشكیل شود و آمادگی كشور مورد بررسی قرار گیرد. ستاد در دو بخش فعال شد؛ یكی بخش امنیتی و نظامی كه مسوول آن آقای خامنه‌یی بودند و دیگری كمیته اقتصادی كه بنده مسوول آن بودم. به همین دلیل جلسات منظمی در نظر گرفته شد تا تمام احتیاجات یك كشور تامین شود. در یكی از این جلسات بحث خودكفایی نیز مطرح شد و بر سر تولید بحث شد. ما از آقای بهشتی دعوت كردیم به ستاد بیایند و در این باره نظر خود را اعلام كنند. نظر ایشان چنین بود كه چون انقلاب ایران بر دوش جوانان است و جوانان انقلابی هم خواسته‌‌هایی دارند، از جمله آن توزیع ثروت باید به نحوی باشد تا فاصله‌ها كمتر شود و به همین دلیل ثروت حداقل یك و حداكثر سه باید تقسیم شود. خوب این حرف خیلی رادیكالی است در چین آن زمان هم این نسبت یك به شش بود. ولی در عین حال ایشان در مواضع سیاسی و دینی بسیار روشن و آگاه بودند. گرچه آیت‌الله منتظری رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بودند اما مرحوم بهشتی عملاً مجلس را مدیریت می‌كردند.

سر بحث ولایت فقیه (اصل 4) صحبت‌های متعددی مطرح شد و ما آنجا این بحث را نمی‌پذیرفتیم و معتقد بودیم ولایت فقیه عملی نیست و حاكمیت كشور را دوگانه می‌كند. در عالم طبیعت هم هر مجموعه‌یی كه دو نظام داشته باشد رو به فساد و انحطاط می‌رود. همان زمان در مراسم شب هفت مرحوم طالقانی این مباحث را مطرح كردم و فردای آن روز كه به مجلس آمدم خیلی از روحانیون كه از دوستان ما بودند مرا مورد بی‌مهری خود قرار دادند تا جایی كه ترسیدم برایم مشكلی به وجود آید ولی مرحوم بهشتی نیز در سالن با جمعی از جوانان مشغول صحبت كردن بودند من از كنار ایشان رد شدم و ایشان نیز به ناگاه مرا دیدند و سریع طرف من آمدند و مرا در آغوش گرفتند و با بنده ابراز همدردی كردند و گفتند بهتر است این دردها را در سینه نگاه دارید. مرحوم بهشتی نیز با این اصل موافق نبودند اما به من توصیه كردند الان شرایطی نیست بتوانیم این مباحث را مطرح كنیم.

 

راه توده 274    14 تیرماه 1389

بازگشت