فرصت مانور و فرار از حلقه
محاصره را نباید به حاکمیت داد
بار دیگر، به اعتناء به تمام تجربه باقی مانده
از سالهای دوران باصطلاح سازندگی و تمام دوران 8 ساله اصلاحات دولت خاتمی و
مجلس ششم، این بحث دامن زده می شود که "جنبش سبز در چه وضعیتی قرار دارد؟"
این بحث که پرده ایست برای پوشاندن انفعال و کم اطلاعی از صحنه اصلی مبارزه
در داخل کشور، هنوز آنچنان دامنه نگرفته که آن را بتوان "ویروس" جدیدی برای
انداختن به جان جنبش سبز ارزیابی کرد و عمدتا درخارج از کشور و در میان
افراد حرفه ای و محفلی جریان یافته و در سایت های اینترنتی نیز بصورت مقاله
و اظهار نظر و صدور رهنمود از فاصله های چند هزار کیلومتر برای داخل کشور
در حال پاگیری است. اما، محدود بودن دایره این بحث به مقاله و مصاحبه ها،
نمی تواند به معنای آن باشد كه جان تازه گرفتن اين ویروس قدیمی
در جنبش اعتراضی چندین ساله ایران مي تواند بي اهميت باشد. نظرات منورانه برای رهبران جنبش
سبز درداخل کشور ارائه می شود، مقالات انتقادی در باره ضرورت پیش تازاندن
جنبش نگاشته می شود، سوار بر اسب مهاجرت که در زمین امن خارج از کشور خوب می
تازد، برای مردم داخل کشور بعنوان پیاده نظام فرمان پیشروی صادر می شود،
رهبر برای جنبش اختراع می شود و...
همه اینها گفته و انجام می شود، بی آنکه از خویش با صراحت و علنی سئوال
کنند: "ما چه کرده ایم" و برای یاری رساندن به مردم چه می توانیم بکنیم؟"
دو سئوالی که توده ایها همیشه از خود کرده اند و به همین دلیل نیز همیشه
درکنار مردم بوده اند و نه بر فراز سر مردم.
اکنون نیز پاسخ ما به هر دو سئوال – از هم اکنون و در ابتدای شیوع دوباره
ویروس قدیمی یاد شده در بالا- چنین است که برای درک عمیق از شرایط حاکم بر
کشور و موقعیت جنبش عمومی و رو به گسترش مردم از یکسو و کمک به اين جنبش
از سوی دیگر، دو راه حل در برابر فعالان سیاسی – چه در داخل و چه در خارج
از کشور- قرار دارد:
1- عمیق تر کردن نگاه به درون و عمق صف، یا جبهه حاکم
2- انتقال اطلاعات مربوط به بازتاب و تاثیر جنبش در داخل جبهه حاکم، به
جنبش و به مردم
در اینصورت است که ما هم خود دقیق تر می توانیم آینده را حدس بزنیم، هم
روحیه جنبش را تقویت کرده ایم و هم بر عمق آگاهی جنبش افزوده ایم.
سخن ما اینست که شکاف در درون جبهه و صف حاکم، علیرغم درخشش برق سرنیزه های
آن روز به روز عمیق تر می شود. اگر ما عادت کنیم که حداقل باندازه نقد جنبش
و نگاه به صفوف جنبش، به صف مقابل هم نگاه کنیم و حاصل این نگاه را در
تحلیل خود از شرایط بگنجانیم، آنوقت همه جانبه تر جبهه نبرد را دیده ایم.
صف جنبش و یا جبهه جنبش سبز، یک صف واحد و جبهه ای سازمان یافته نیست و
حاکمیت با قدرت تمام مانع شکل گیری چنین صف و جبهه ایست. آنچه این جبهه را
تاکنون منسجم نگاه داشته، آگاهی و شناخت مردم – بویژه در یکسال گذشته- از
ماهیت حاکمیت است. هر اندازه این شناخت عمیق تر شود، این انسجام ملی نیز
محکم تر خواهد شد و چون شکاف در این جبهه جز از طریق ایجاد انحراف در آگاهی
مردم ممکن نیست – تلاشی که بصورت شبانه روزى صدا و سیمای جمهوری اسلامی
مشغول آنست- اهمیت حفظ و گسترش آگاهی مردم از ماهیت رویدادها و ماهیت
حاکمیت، برای حفظ انسجام صف واحد سبز اهمیت درجه اول پیدا می کند.
اما، در آنسو چه خبر است؟ آیا انسجام در جبهه و صف حاکم برقرار است؟ خطری
آن را تهدید نمی کند؟
بنظر ما، پاسخ هر دو سئوال منفی است. دیواره های آن جبهه و صف شکاف های
عمیق برداشته است. اوین و سرنیزه و باتوم و استقرار خیابانی نیروهای نظامی
نه تنها دلیل انسجام جبهه کودتائی حاکم نیست، بلکه برعکس دلیل وجود و ترس
از عمیق تر شدن همان شکاف ها و ترک هاست. ریزش نیرو در جبهه مقابل، بصورت
یک رویاروئی علنی و بیرون افتادن آنچه در پشت پرده جاری است قطعی است.
تمام کوشش باید در جهت تقویت این ریزش نیرو و متلاشی شدن جبهه کودتائی حاکم
باشد و دراین راه، از هیچ تاکتیک و شعاری نباید صرفنظر کرد و هیچ فرصتی را
نباید از دست داد. این ریزش نیرو قطعا باید دو گروه نظامی و روحانی را شامل
شود.
بحث ما، با آنهائی نیست که از ابتدای انقلاب و در تمام 31 سال گذشته
نتوانسته اند نقش مذهب و روحانیت در جنبش های اجتماعی ایران و در انقلاب 57
را درک کنند و عمدتا در اسارت واکنش های احساسی و عملکردهای مذهبی حکومت
باقی ماندهاند. روی سخن با آنهائی است که مردان و زنان صحنه عمل در داخل
کشورند. آنها که بدرستی اعتقاد دارند از تن روحانیت و تن سپاه باید نیرو
کند و به تن جنبش وصل کرد و گام به گام به خاکریز جبهه کودتا نزدیک شد و آن
را فتح کرد.
با این نگاه است که ما تاکتیک و مانور لغو راهپیمائی 22 خرداد در آستانه
این سالگرد را تائید می کنیم. زیرا با شلیک توپ "درخواست راهپیمائی" حاکمیت
دست و پای خود را، پس از یکسال رجز خوانی درباره خاتمه به زعم خویش "فتنه"
گُم کرد و لشگر کشی به خیابان های تهران عملا نشان داد که خود می دانند
لشگر سبز در چه وسعتی آماده فرصت برای ظهور و حضور خیابانی است. از یکسو
روحیه در هم کوبیده شده حاکمیت را به نمایش گذاشت و از سوی دیگر فرصت مانور
را از حاکمیت گرفت.
حاکمیتی که زیر فشار حوادث 14 خرداد – سالگرد در گذشت آیت الله خمینی- بر
سر مقبره اوست و تمام زمینه چینی هایش برای یک مانور نیرو در آن مراسم نقش
بر آب شد و رویدادهای آن روز زلزلهای بود که سقف خانه اش بر اثر آن چند
شکاف دیگر برداشت، نباید فرصت می یافت تا روی حوادث سالگرد 22 خرداد مانور
کند. درعین حال که لشگر کشی خیابانی اش، عملا اعتراف به شکست تمام پیروزی
های ادعائی اش برای سرکوب و خاتمه جنبش بود.
حاکمیتی که پس از همه مانورها و عقب نشینی های خفت بار، سرانجام یک قطعنامه
دیگر روی دست مردم گذاشت و با آغاز اجرای طرح قطع کمک های دولتی به مردم و
بویژه محرومان جامعه – یارانه ها- حلقه محاصره خود را تنگ تر کرده، چرا
باید فرصت می یافت تا در 22 خرداد حادثه آفرینی کند و زیر پوشش این حادثه
آفرینی شکاف در جبهه خود را ترمیم کند؟
ما اعتقاد داریم، از پشت این عینک هم باید رویدادهای داخل کشور را دید و
بجای "خود زنی" آن را به مردم گفت. جبنش مردم الزاما نباید بی وقفه خون
بدهد. باید نیروی جنبش و نیروی رهبری آن برای فرصت های قطعی و نزدیک آینده
حفظ شود. ما تصور نمی کنیم، سخنی در لفافه گفته باشیم!
راه توده 271 14.06.2010